جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
جاودانه ترین بهارلذت دیدار توستبیا با عطر نفس هایتمرا به صرف عشقمهمان کنتا که در آستانه یاین فصل سبزشکوفه ی احساس مان راجشن بگیریممجید رفیع زاد...
باران بهاری، نسیم را به مهمانی طبیعت می آوردشکوفه ها کلاهی سپید بر روی شاخه های درختان هستندقطرات شبنم بر گلبرگ ها، همچون الماس های طبیعی می درخشندسیاهی درونت را با نفس کشیدن هوای بارانی تطهیر کن...
نور چشم من کجایی؟ماه تمام می شود، اشک های کوچه ها خشک شدند.گل ها دیگر بو و رنگی ندارند،تو کجایی...؟!تو کجایی که بهار نمی آید؟در سکوت تاریک، صدای پایان می آید،خستگی در دل هر باران می پوسیدباد بهار را به خود می برد و منتنها در این خزان غمگین باقی مانده ام.تو کجایی ...؟!تو کجایی که بهار نمی آید؟آسمان پوچ و خالی از نور است،خورشید در غروب گم شده است.دل من در این تنهایی سرگردان است تو کجایی...!؟تو کجایی که بهار نمی آید...
از میان قلب من شکوفه ای جوانه زددر دلم ندایی آمد که بهار رسیده است...
هوای بهار، از رویاها پا به هستی می نهدنسیمی خوشبو، با تَرَنُّمی دلنشین، به ما می رسدشکوفه ها با نغمه های شاد، به خنده ی گل ها می پیوندندو زمین، با زمزمه ی پرندگان، جان می گیردآسمان آبی، صاف و بی غبارباغ ها و چمنزارها، در رقص آهنگ بهاریصبحگاهان، با تابش خورشید درخشان و دل انگیزهمه چیز، در آغوش بهار، جانی دوباره می یابد...
سال نو آمد به یمنِ جشنِ نوروز و بهارسبز بادت حال و پرِ لبخند و نیکو روزگار...
درختان گیلاس، با شکوفه های سفید،به مانند فرشتگانی، در آسمانِ آبی پریدند.نسیم لطیف، عطرِ شکوفه ها را به مشام می رساند،و حسِ شادابی و طراوت، در جانِ آدمی می نشاند....
دلا غمین مباش و تقدیرت را تاب بیاور بهارِ نو دوباره باز پس می دهد هر آنچه را که زمستان از تو ربود...
این همیشه ها و بیشه هااین همه بهار و این همه بهشت..این همه بلوغ باغ و بذر و کشت ..در نگاه من ..پر نمی کند جای خالی تو را .....
بهار خیابان ها را زیباتر کرده استواژه ها را خوشحال خوشحالآدم ها هم کیفشان کوک استاما توچی؟نیستیو من همچنان چشم هایم را می بندم! مهدیه باریکانی...
نغمه ی عشق و شور و حالِ شاعر در بهارِ هستی، نغمه ی دلنشینِ شاعر...
بهاری، گل به شوق تو می روید...!آریا ابراهیمی...
بهار، فرصتی است برای بار دیگر آغاز کردن سال نو مبارک...
آخرین برگ از دفتر زمستانورق می خوردو رایحه ی مهراز انتهای کوچه ی اسفندبه مشام می رسددیگر گذشتآن ازدحام دلشوره های تلخو آن نیمکت های پوشیده از برفاینک بهارمژده ی حلاوت نگاهت رابه قلبم می دهدتا به شکرانه ی این عشقترنم باران رابه نظاره بنشینیمسال جدید بر شما مبارک باد علیرضا ماشاالله زاده...
همانطور که نسیم بهاری آرام بر می خیزد و شکوفه های رنگارنگ درختان به زیبایی باز می شوند، این فرصت را غنیمت شمرده و عید نوروز را به شما، ایرانیان عزیز و فرهیخته، پیشاپیش شادباش می گویم. امیدوارم که سال جدید، سالی پر از موفقیت های بزرگ و لحظات خوش برایتان باشد....
گیلاسِ هستی، شکوفه بارانبهارِ دل ها، شاد و خندان...
مست و غزل خوان زد، حلقه به در نوروز!! چهره گشاید بهار، روز من است امروز چشمه به جو آمد، مِی به سبو آمد از نفسِ حافظ، فالِ نکو آمد مژده ی عید آمد، بختِ سعید آمد مشتِ زمین وا شد!سبزه پدید آمد نوروز باستانی مبارک...
صدای پای گل میاد! وا میشه چشم گلدونابر بهاری میخونه شعر بلند بارونعید تو، عید من عید همه مبارکمهمونی بهاره بهارتون مبارک…_برشی از ترانه...
آخرین برگ از دفتر زمستانورق می خوردو رایحه ی مهراز انتهای کوچه ی اسفندبه مشام می رسددیگر گذشتآن ازدحام دلشوره های تلخو آن نیمکت های پوشیده از برفاینک بهارمژده ی حلاوت نگاهت رابه قلبم می دهدتا به شکرانه ی این عشقترنم باران رابه نظاره بنشینیممجید رفیع زاد...
کار گل و سبزه، بوسه و تبریک است از دور صدای نغمه و موزیک است وا کن همه ی پنجره ها را به نسیم لبخند بزن که سالِ نو نزدیک است...
بریز ای ابر در گوشم، طنینِ سازِ باران را بر آور از دلِ این خاکِ تیرهسبزه ی باغ بهاران را ،سبزه ی باغ بهاران رازمستان آب شد از شرمِ نوروز بهاران آمده امروز، نوروز... نوروز ...نوروز بریز ای ماهی کوچک تمام حجمِ دریا را درونِ تُنگِ فروردیندلم موسیقی بی وقت میخواهد دلم موسیقی بی وقت میخواهداز آن آواز های مانده در گوشِ صدف هاتازه کن دل بی قراران را، تازه کن دل بی قراران رابهاری کن هوای روزگاران را زمستان آب شد از شرمِ نوروزبه...
خواست بهار را بفهمد، جوانه زد...!آریا ابراهیمی...
تو نیستیو بهار صرفا جوک خنده داریست که مردم از آن می گویند!!!! مهدیه باریکانی...
بهار در رمضان آمد و بهاران شدشکوفه های اجابت نصیب باران شد قرین شدند بهار طبیعت و رمضان نسیم عشق وزید و گلاب باران شد اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
در انتظار بهار باششکوفه اى ،مرا به تو خواهد رساند......
در امتداد ساعت صفربه دیوار شب تکیه می دهمو بهار آمدنت راانتظار می کشمای کاش بودیصدای احساس قلبم رادر حصار بازوان تو می شنیدمتا ذره ذره ی وجودمعطر تو را می گرفتمجید رفیع زاد...
ای بهارِ دلنشین، ای روحِ زندگیبا آمدنت، جهان دوباره زنده شد...
لباسِ سفیدِ زمستان را بهار گلدوزی می کند....
بهار آمد و تو رفته ایای کاشای کاش بهار رفته بودو تو می آمدی...
در برگ ریزان، کودکی می گرید،نامش زمستان است!در یخبندان، صدای پای دختری به گوشم می رسد،نامش بهار است!در میان گلزارها، صدای بانویی را می شنوم،نامش تابستان است!در زیر تابش و گرمای شعله های آفتاب،صدای ناله های زنی شوهر مرده را می شنوم،نامش پاییز است...شعر: سوران ندارترجمه: زانا کوردستانی...
به تو گفتم : گنجشک کوچک من باشتا در بهار تو من درختی پر شکوفه شومو برف آب شد شکوفه رقصید آفتاب درآمدمن به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدممن به خوبی ها نگاه کردمچرا که تو خوبی و این همه اقرار هاستبزرگترین اقرارهاستمن به اقرارهایم نگاه کردمسال بد رفت و من زنده شدمتو لبخند زدی و من برخاستم...
برف ها آب می شوندبهار اماکبک ها را سربلند نمی کند...
مگر می شودخورشید را از آسمان تکاندکه تو را از من؟وقتیفرومی روم در رّدِ پای بهارمریم گمار ۱۴۰۲/۱۰/۱۴...
چه لذتی داشت بهاراگر عشق با دست هایشگره دوری مان را باز می کردتو از جاده ی انتظار می رسیدیو پر مهرتر از بارانبر من می باریدیبذر دوست داشتنتدر باغچه ی سبز دلمجوانه می زدو آنگاه شکوفه های بوسه امبر روی لب هایت می نشستمجید رفیع زاد...
من، بر این ابری که این سان سوگواراشک بارد زار زاردل نمی سوزانم ای یاران، که فردا بی گماندر پی این گریه می خندد بهار. ارغوان می رقصد، از شوق گل افشانینسترن می تابد و باغ است نورانیبید، سرسبز و چمن، شاداب، مرغان مستِ مستگریه کن! ای ابر پربار زمستانیگریه کن زین بیشتر، تا باغ را فردا بخندانی! گفته بودند از پس هر گریه آخر خنده ای ستاین سخن بیهوده نیستزندگی مجموعه ای از اشک و لبخند استخنده ی شیرین فروردینبازتاب گریه ی پربا...
یلدا ، نوروز ، بهارتقویم برای ماهمان پاییز است !روزهایی زردو صورت هاییاز سیلی سرخ شدهیلدا ، شب پیوند مابا پاییزی دیگر است !مجید رفیع زاد...
بهار..پشت آن پنجره زیباست قشنگ ست بهارآتشی بر دل تنگ ست و سنگ ست بهاربهار را گفتم..گفتم آرامیگفت در خلوتگفت مادامیبوسه بر چشمیمیزند معشوقدل کند رامی...
آمدنت مانند بهارو همچون رنگین کمان بعد از بارانزیباستو ای کاشدر اوج این همه زیباییبه مهمانی من می آمدیمیان تمام لحظه هایمتکرار می شدیتا هر ثانیهدوست داشتنت رابا تپش های قلبماعتراف می کردممجید رفیع زاد...
الهی اشتیاقی در دل افکن بی قرارش کندرون سینه ها سنگی ست سیبی آبدارش کنالهی ماهی جان تشنه بر این خاک میغلتدبرایش تنگ آبی شو کمی امیدوارش کنببین این خطه ی خاکستری را خاک سنگین راقلم در جوهر رحمت بگردان سبزه زارش کناگر دیدی که گاهی بی پناهی می کشد آهیپناهش باش وانگه سکه ی عزت نثارش کنهوا دلگیر،درها بسته،سرها در گریبان استزمستان را ببر، هرطور میدانی بهارش کن!...
پائیز آمده است امادر سرم هوای بهار موج میزندپاییز آمده است امامن در آغوشتهمیشه سبزم...
آیینه بود وصبحِ بهاری پریده رنگرگ های کوچه باغِ گل سرخ ،خون نداشترضاحدادیان...
چشات بس که قشنگه واسه من شهر فرنگهواسه پنجره هواست وای وای وای وای چه هواییصورتت پر از ستاره ست واسه من غرق اشاره ستواسه بی زبون صداست وای وای وای وای چه صداییجهان، در سخن تو پر از باغ و بهارهصدا، در نگه تو، چقدر روشنی دارهواسه من چراغ میاری وسط چشام می ذاریمی گی شب تموم شده وای وای وای وای چه کلامیمی گی باز بهار رسیده میون اتاق دمیدهموسم سلام شده وای وای وای وای چه سلامی..._برشی از ترانه...
روی کاغذ سپید می نویسم:لبخند / بهار / عشق بی تو سیاه پوشند ،دیرگاهیست لبخند تو بهار عشق من نیست....
مهرتبدجور به دل می نشیندتو تنها بهاریکه با پاییز آغاز می شود!...
بهار می شکفد پشتِ قابِ خاطره ها حجت اله حبیبی...
بهار را خواهم کاشت پشت پنجره های شهر فقط تماشا کنحجت اله حبیبی...
نگاه می کنم به دَر بهار قد کشیده روبروی پنجره .حجت اله حبیبی...
پاییز ، می وزد بهار ،می ریزد .حجت اله حبیبی...
وقتی با خنده شروع می کنی ، بهار می شکفد در دل اما پاییز طعم تازگی گریه ات را دارد.حجت اله حبیبی...
سال هاستبهار که می آیدمنتظر طلوع آفتاب سیزدهمین روزمسبزه زارهاصدای قدم هایت را خوب می شناسندامسال اما ...نیت کرده امدلم را به دلت گره بزنمزهرا جهانخواهی_باران...