جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
رفتن تو رفتن نبودمرگ بودداد و بیداد کردن دل بود.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
روزها و شب های بسیاری ست، از خدا می خواهمبا بی تو بودن امتحانم نکند!من الان هم از آن مرگ همیشگی می ترسم!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
دوباره کسی می آید که برودسهمی برای تمام روزهای مردنت را جا می گذارد و نمی کشدت،اما میان مرگ و زندگی شکنجه ات می کند.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
مادربزرگم می گفت: دوری از مردمدر این زمانه، سبب نزدیکی به خداست!درست می گفت!مردم این زمانهدرباره ی همه چیز زندگی ات سوال می کنند،جز حال و روزت.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
عزرائیل،موعد مرگ کسی را نمی گوید،وگرنه به من می گفت:زمان فراموش کردن تو در زندگی و جان و مال و حال من مرگم ساعت چند است؟!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
کفشی در دهانت باشد، بهتر استتا اینکه زبانی باشد که با آن دروغ بگوئی.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
راحت می توانم فراموشت کنم اما نیاز هم دارم کهچیزی بزرگ تر از دنیا داشته باشم تا بتوانم درد دوری تو را در آن جای بدهم شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
باید پیشم برگردی،وسعت نبودنت، همچون چشم حریص مردم است،به هیچ چیز پر نمی شود!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
دلم لذت عاشقی های گذشتگان را نخواهد چشیدکاش مثل پدربزرگم بودم برایت،که یک تار سپید موی مادربزرگم،نصفی از موهای سرش را چون برف سپید کرد!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
بی باک نیستم،اما اگر کسی آرزوی رفتن از زندگی مرا داشته باشد تمام دیوارها را برایش پل عبور می کنم.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
قسم خوردم که جلوی رفتنت را بگیرم،سوگندم با نخستین قدمی که برای رفتن برداشتی، شکست،پس از شکستن دلم.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
خودش را خوب جا می کردو بی آنکه کار بچگانه ای از ما سر بزند،همدیگر را ترک کردیم!او مرا به تنهایی سپرد وخودش هم به آغوش نامحرم رفتاو مرا تنها نگذاشت که نابود شوم،بلکه خودش میل به تنوع و رفتن داشت،میل به زود به زود عوض شدن و عوض کردن!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
من حوصله ی هشت ساعت کار کردن برای بهتر شدن گذران زندگی امو یافتن راهی برای ثروتمند شدنو بدو بدو کردن را ندارم،همین قدر می دانمتو در زندگی ام باشی،زندگی ام از همه کس بهتر خواهد بود!شعر:تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
تو مثل آب شور هستی،هر چقدر از عشقت می نوشم، تشنگی ام فروکش نمی کند.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
اینجا اگر بخواهی خودت باشی و برای خودت زندگی کنی،اکثر مردم مانند برادران یوسف خواهند شد!اگر دستشان بیفتی،چاه برایت خواهند کند!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
هیچ از گذشته ام ناراحت نیستم،آن کشتی میان دریا گم شداگر که خوب بود مرا به ساحل می رساند.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
خوب که با خودم فکر می کنمتو که نارحتی، من هم نارحتم،تو که غمگینی، من هم غمگینم،تو که می خندی، من هم می خندم،ما این همه با هم تفاهم داریم،می گویم بگو که یکی شویم و خودم عاشقت بشوم!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
وقتی تو اینجا نیستی،چنان زندگی می کنم،که برای انسانیت حقارت آور است!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
با خود می اندیشم باید مخفی ات کنم در دلم واز همه ی مردم پنهانت کنممن نه تنها به مردمبلکه به خودم هم بدبینم.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
کسی که در سیاره ای مملو از جمعیتتنهایی را انتخاب می کند،دیوانه نیست، دلشکسته است،بیگانه نیست، نا امید است.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
نمی دانم درد بی مادری چگونه ست!اما وقتی مادر در خانه نیستشهر هم از شلوغی خالی ست.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
برگرد تا به آن بی ایمانان ثابت کنمکه وجود معجزه در زمین راخرافات می دانند!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
خویشاوندان ما بسیار عجیب اند،برای دیدارشان می میری،اما تا که نمیری، نمی آیند.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
هیچکس نمی تواند در دل منبه دنبال قدم های تو بیایید،تو در میان همه کس در این دنیا برای من تنها کسی.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
درد من این استآنقدر دوستت دارم، که اگر بگویی:فراموشم کن!نمی توانم دلت را بشکنم!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
الان فهمیدم که با رفتنت ضرر نکردم،فقط ضرری از دستم رفت!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
خودم را کشتم و اما نتوانستمدر چشم تو از پول، ارزشمندتر باشم.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
دلیل پرواز من،نداشتن بال نیست،نیامدن توست!شعر:تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
مشکل نقاب این استچون قیافه ی واقعی تو نیستممکن است دیر یا زود بیافتد!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
ماندن با کسی که هزار رنگ و رو داردهزار بار بی حرمتی به خود است.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
برکات خداوند زیاد استچنانکه رزق و روزی دل درمانده ام راپر کرده از وجود تو!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
برایت نوشتم: اگر من بمیرم، از من یاد خواهی کرد؟!از آن زمان با خود می اندیشم اگر تو بمیری،منِ مرده، چگونه یادت کنم!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
بنگر که وسایل فراموش کردنتچقدر ساده و زیاد است:مرده شور و تابوت و یک متر زمین!شعر:تنها محمد برگردان: زانا کوردستانی...
هر روز میان غم و غصه ی نبودنت،سخت تر از آنان می میرمکه در حوادث مرده اند.شعر:تنها محمد برگردان: زانا کوردستانی...
نمی دانم جای خالی تو را،به چه چیز تشبیه کنم،اما خوب می دانم با هفت میلیارد انسان و تمام ستارگان هم پر شدنی نیست.شعر:تنها محمد برگردان: زانا کوردستانی...
حتی با فراموش کردنم،یاد نمی گیرم، فراموش کردنت را.شعر: تنها محمد برگردان: زانا کوردستانی...
گوڵفرۆشه که پێشنیاری کردبیر له دیاریه کی تر بکه مه وه بۆت،به زیاده مەسره فی ده زانی گوڵ بۆ گوڵ بکڕم!◇گل فروش به من گفت،گل برایت نخرم!-: گل برای گل خریدن، اسراف است!شعر: برگردان: ...
زۆر خۆشم ویستی و زوور له ده ستم دایتئێستا ئامۆژگاری ئه و دۆکتوره م دێته وه یاد که وتی:خواردنی ده رمانی زۆر، نه خۆش چاره سه ر ناکاتنه خۆش ده کوژێت!◇بسیار دوستم داشتی و زود هم فراموشم کردی!یاد نصیحت دکتری افتادم، که می گفت:داروی زیاد، بیمار را درمان نمی کند؛بلکه او را از پای در می آورد!شعر: برگردان: ...
ئه گر نه مرمله پیری دا، بۆت ده سه لمێنم،که هیچ دارێک ناتوانێت وه ک منبۆت ببێت به گۆچان!◇اگر نمردموقتی پیری شدی، به تو اثبات خواهم کردکه شاخه ی هیچ درختی همچون منبرایت عصا نمی شود!شعر: برگردان: ...
مرۆڤ له کاتی مستیدا نازانێت درۆ بکاتمن ئیستا که به بینینی تۆ مه ستم،خۆشم ده وێی.◇انسان در زمان مستی نمی تواند دروغ بگویدمن الان که با دیدنت سرمستم،دوستت دارم.شعر: برگردان: ...
ڕۆژی هزار که ڕه ت ته ریق ده بمه وه،که له به رامبه ر هه بوونی تۆ داله ڕۆح گرانترم نییه بیبه خشم.◇روزی هزار بار شرمنده ات می شوم!چرا در ازای داشتنت،جز روح و جانم چیزی با ارزش دیگری ندارم که به تو هدیه کنم.شعر: برگردان: ...