شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
هنوز داغ تو سنگین است برای نعش خیابان ها خراب نیمه شب صفر و طواف خسته ی میدان ها...
کجای یاد تو سر رفتم؟ شبیه عاقبتِ سیگار که ما دوباره بهم خوردیم در اوجِ عاشقی خودکار...
ما قاتل ذوالفقارِ حیدر شده ایم بر فرق علی رواقِ خنجر شده ایممثلِ نفسِ نحسِ بنی ساعده ها شرمنده ی اشک های کوثر شده ایم...
حس میکنم گاوم کمی خر نصفه ای از اسبلعنت به دنیای پر از اعدامی برچسب...
شعرم را بر دارِ بی کسی هایم دار میزنم تنها نُتم، میان تَن ها ماژورِ غم را پُر می کند دُکمه های گلو انتحاری ترین گلوله ی کوله ی سکوت اند حداکثر هایم زبان لایِ حداقل ها گذاشته چقدر جنازه ، پایِ گیوتینِ زیر سیگاری ریخته درد درد درد دارم از مری تا معده تا روده تا بووووووووق از نای تا شُش تا دیافراگم تا ...
سالهاست قاتل اردوگاهی شده امکه آواره ترین لحظه های درد را به صلّابه کشیدهطوفانِ طراقطپانچه ی تپانچه های طاق باز را از طمطراق انداختهکلاغ هاآبیخیسلیزهیزشاید هم صابونی اندخروش خروس در پاویونِ هشت و سیمُشتی جوجه ی پاییز ندیده را کنار قابِ برفکی ، پیچ کوب کردهاینجا بهانه ها طعم طناب می دهندو خرها بوی کباببه یمن انقلابِ نقطه هاخدا جداگور را هم که………….. ول...
تکه های بدنم رو به غمت می رقصندوای از پنجه ی جادوی تکان وقتی که...
در پادگان زخمی و بیدار باش شباز برجک دهان کسی کلّه پا شدم...
من به دنبال تو بودم نگران وقتی کهتو در آغوش لبالب هیجان وقتی که...
و سالها در انتظار آدمم همیشه ناله های جشنواره ی دمادمم رواق صحن طعنه های بی امان میان عَرعَر و هَوار بی نشان برای دفعِ آخرین تَرانه های بی تبار و دُک تُرانه های تار و مار صدای کَف ترانِ پیرزن نگاه پَس زنانِ گورکن چه لکنتی گرفته انتهای درد کینه ام ؟ شب نزول خاطرات سینه ام نگاه کن منم تگرگ روی شیشه ی نماز اضطرار در اوّلین سکوت سُل برای بوسه زارِ زخمه ی سه تار تو در ...
باز هم خواهم گفت که از آوار ترین قرقره ی بی مادر کَنَفِ درد ،چرا در وسط پیله ی ما تابیده وچه بی رحمانه تار و پود تنه ی شب گوها در سکوتی ابدی مثلِ خدا خوابیده باز هم خواهم گفت که دراعماق رَجِ گندمزار دست هاشور هبوط روی هر ساقه ای از سنبلکان سیب کرموی دوسر زاییده وای از بخت بد دندانها لثه ی تا شریان شیری رنگ درد نشخوار گَلو با مسواک مثل آبِ نمک و زخم نهنگ سند هرزه نبود افقی در گذ...
دوباره نیمه شب صدایِ مخملِ سگاندر آستانه ی جنون استخوان و باور همیشه خیس رفتگانِ تکّه نان برای مُشتی از نگاه حمد و سوره هاچه می شود مرا؟ قضای نبش قبر میکنمدر این حیات خلوت پر از دهانِ سوژه ها اگر چه خالی ام برای دستبرد خاطرات تو در این حوالی ام چه مُفتضح چه شایگان تویی که در تمامِ باورِ خیال پوش من همیشه اولین بهانه های سیمِ آخریو از میان ردپایِ تلخِ عابران بُزاق رویِ نعشِ باد کرده را...
حس میکنم داغم تبم بالاتر از مرگ استشاید که باید از تنم خود را در آرم زود...
وقتی که میفهمی دلت از آسمون سیرهیا پشت لبخندی تنت آروم نمیگیرهوقتی میون غصه ها درگیر احساسیسخته که دنیای پراز دردامو بشناسی...
بی تو آبستنی پر از هیچممضربی صفر مانده درامّا...
فروبکش من من را به وقت زاییدنکه غیر من نبرد کِیف در تو خوابیدن...
بسم الله الرحمن الرحیم در جنگل همیشه خزان مرگ می وزید برجان سردِ الکُلیِ دُلمه های تاکشَلّاق خورده با تَنه ی سَرد و فرفریانگورهای لِه شده ی مَستِ روی خاک کفّاره ی کراهتِ خرگوش پر زده در آسمانِ کودکیِ اقتصادِ دردپستانکِ نحیف پر از آب قند و هیس درجا زده کنارِ لبِ توله های زرد در انگ نایِ عمقِ درختان شابلوطپوسیده است آگهی کُلیه های زاغ اخبار گفته : هر سندی داشتی بیارماتم گرفته وامِ بدونِ ربایِ باغ پروانه...
بسم الله الرحمن الرحیمآخرین آفرین هایت شُل بودسلانه سلانه سُلسهمِ عدالت من بودیدر تابلوی سرخ همسایهآه فروغ!صدایی نمانده جز ، خین و سینریه ها را دوباره پیچیده املای توتونِ سیگارکجای زمان، تنهایی چسبید به من؟رازیِ راضیبوسه و بسترِ آوریل، گناه تو بودوَ……آش نپخته و کفن سوختهوزوزِ مگسکشوربای مغز بار گذاشته، کف اتاقوای حمید!اندوه لبنان کُشت ما راگاف دادی روی کشکاب قاف...
ریه ها را دوباره پیچیده املای توتون های سیگار...
اگر این درد خلاصی ندهد این بارمدار را در وسطِ تختِ خودم میکارم...
روح نارنجکیم دست به ضامن برده...
هر چه آمد به سرم زیر سر خودکار است...
برای از تو نوشتن هنوز مغرورم...
بسم الله الرحمن الرحیم در پادگانِ زخمی و بیدار باشِ شباز بُرجکِ نگاه کسی کلّه پا شدمذهنم مچاله شد کفِ پوتین گریه هادر متنِ انفرادی شعری رها شدم سربازهای خسته ی بیتم گرسنه اندفرمانده کنایه، ته دیگ مُرده استسهمِ تمام زاغه ی افعالِ خورده رابا تانک از میان افاعیل ، بُرده است نارنجکی خزیده کنارِ جناس غمتا منفجر کند غزلِ اعتراض رابرروی دفتری سر باتونِ قافیه از نو نوشته...
بسم الله الرحمن الرحیم الاغها روی اقتصاد جفتک پران انارِ عدالت، آب لمبویِ ماکیاولی اصاطید ، هندوانه قشو می کنند چه سبقتی گرفته اند برای مالیدنِ تخم های! کاکتوووووووووووووووووووس اشکِ پرولتاریا و هاون نانِ دریچه ی آئورت رادیو آوا، روسری آبی قِی می کند. دلم گزِ تَدمُر می خواهد و فالوده ی صنعاء ( ه ن و ر ا و) ی (ه ن و ر ا و) 📝 سید هادی محمدی...
بسم الله الرحمن الرحیم هَوای مُنزویان زخمی از حسادت خیس جهانِ ترس فرورفته در رشادت خیس دوباره نیمه شب و صفرِ ساعتی مجروح چقدر گریه بکارم برای عادت خیس قسم به ترکش غم روی خطّ پیشانی بُریده ناف مرا گوشه ی ولادت خیس غریبِ از نفس افتاده را نمی بلعی؟ شبیه حضرت ذَالّنون در سعادت خیس همیشه دلخورم از توله چتر بارانیبه زیر چکمه ی غم میدهد شهادت خیس مریضِ عشق تو را بر ضریحِ موهایت دخیل بسته ام عمری تَهِ سیادت...
بسم الله الرحمن الرحیم عُمری حدیث سایه و بارانِ واژه ام جغرافیای دَرهَم و طوفانِ واژه ام بر امتداد عمقِ معمّای بی کسی تشییع سوت و کورِ خیابانِ واژه ام شمّاطه ی دهانِ ملخ های هَرزه گرد باور نکرده اند بیابانِ واژه ام بی اختیار هق هق باور شکسته شد در چشم نابلد نَمِ پایان واژه ام آنقدر از نگاه تو دوشیده ام غزل مثل ردیف و قافیه چوپان واژه ام پیوسته سمت ریلِ غمت قبله کاشتم با هر اذان...
سلام ای آخرین جامانده ی پوسیده بر دیوار و بارانی ترین چتر انه های وحشی دیدار زمین هیز و زمان در چنته ی تکرار بسامدهای بی مقدار و حس شاعری با ردپای ناقص افکار همین جا صبر کن یکدم کنار ذهن دلشوره سوالی را که می پرسد برای پاسخ انکار چرا این قدر کم جانی؟ چه داسی شیشه ی باریک قابت را درو کرده؟ و دندانی که یادت را میان دشت قالی ها ولو کرده سلامٌ قَولَ مِن رَبٍ برای قامت پوسیده ی بابای در ...
وقتی کهمن به دُنبالِ تو بودم نگران وقتی کهتو در آغوش لبالب، هیجان وقتی کهقَد فروخورده ام از این همه سرگردانی در رکوعی به تماشای کَمان، وقتی که پاره های بَدَنم رو به غَمت می رقصند وای، اَز پنجه ی جادویِ تکان، وقتی کهثانیه از سَرِ بی حوصلگی پَس, اُفتاداز دهانِ پُرِ خونابِ زمان، وقتی که شعرِ من ریخت به رویم وَ تَبَم را سوزاند بَر همین، قول و قرارِ نوسان، وقتی که مثلِ موج سرطان، در دلِ رگ ، هار شده ...