پنجشنبه , ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
آیینه ات را پیدا کن تا در دیگران گم نشوی....عزیز حسینی...
آدمها گاهی تا بینهایت درمانده می شوند از دست خودشان و دلشان .هیچ کاری هم از خود مستأصل شان ساخته نیست ؛ جز نظاره کردن از دور و جان کندن تدریجی....
تعصب را می توان ویرانگر ترین مخدر تاریخ بشر دانست که افراد تحت تأثیر آن بدترین نوع شرارتها را مرتکب شده اند.آریا ابراهیمی...
آیا آنقدر شهامت داری که خودت باشی؟آریا ابراهیمی...
تعصب همان کاری را با فکر می کندکه رسوبات چربی با رگهای قلب می کنند.آریا ابراهیمی...
عزیزحسینیتلخ بنوشیمزندگی بیش از انتظار ما شیرینه ....
دیگر گله ای نیست...تا سنگ هایمان را واکندیممسیرم شد سر تا سر سنگلاخ . دیگر گله ای نیست...کور ها گره شدندپروانه ها آب شدندشمع ها مردنددیگر گله ای نیست. محمدرضا دهگان...
تقدیم به جوانان:نگاهت را به مهرِ آسمانی کن!سپاسِ ایزدت، تا می توانی کن!جوانی و، تنت سالم؛ ببین این را؛و با ژرفای احساست، جوانی کن!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
از نامش پیداست زندگی .دیگر به دنبال چه هستی ...؟زندگی را باید زندگی کرد ، چه تلخ چه شیرین بهشت و جهنم را همینجا تجربه کن . دنیای دیگری هم بعد از مردن باشد شاید دیگر حاکم خودت نباشی .عزیزحسینی...
همچو لاک پشتی که هنگام خطرسر به لاک خویش برد،عمریست حیران سر به لاک خویشم. محمدرضا دهگان...
در دشت معنیکی می تواند ایثار گم شده را در میانبُهت تردیدها بیابد؟نوازش ایثار را بر سر غنچه زخمیحس کنید آنگاه کهمن و آن غنچه در حال شکفتن هستیمآری لبخند آن غنچه زخمی نتیجه ایثار استو بُهت هم چو منی که دستاویز علف های هرز مغلوب شد سرانجام تردید...سید عرفان جوکار جمالی...
بُگذَر ، بُگذار ، بُگذَرَد ...که در پهنه هیچستان زندگی از هیچ هستیم واز هیچ ها باید بگذشت...سید عرفان جوکار جمالی...
طبیعت در جریان است. گریه و خنده، مرگ و زندگی و... یکی پس از دیگری بر صحنه ی دنیا نقش خود را ایفا می کنند و می روند! وابستگی و دلبستگی به چیزها و آدم هایی که از قرار معلوم و طبق تجربه ابدی نیستند و خواهند گذشت، با جفا یا وفا و یا شاید مرگ...عاملی دیوانه ساز است که در نهایت به ساعت ها زل زدن به سفیدی دیوار تا سیاهی آن...و زندگی در خاطرات تلخ و شیرین و فراموشی حال و آینده ختم می شود!...
من هیچ تر از هیچ تر از هیچ ترینم آن هیچ پر از هیچ که گویند همینماو هیچ و دلم هیچ وخودم هیچ و همه هیچ چون هیچ که در هیچ بپیچند چنینمدیدی که کسی هیچ تر از هیچ ترین است؟ آن هیچ تر از هیچ تر از هیچ ترینممن هیچ تر از هیچ، پیِ هیچ دویدممن هیچ ترین هیچ، هیچستان زمینماز هیچ کسی هیچ ندیدم، که ز هیچ نباشددر هیچ بمانم، که ز هیچی به نگینمسید عرفان جوکار جمالی...
در دنیا کسی به جایگاه و هدف والا میرسد که دانش کافی داشته باشد نه مدرک تحصیلی کافی ....عزیزحسینی۱۴۰۲/۱۱/۲۵۲۰۲۳/۲/۱۳00:56...
معنا را در تنگنای زندگیگم کردیمتهی بودیمتهی تر شده ایمظرف های خالی مان رالبریز از اندوه کردیمظرف نور را در درده هاانداختیمو نوازش آفتاب را یک شبه فروختیمزنجیر دل های متصل را پاره کردیم چنان که افسار گسیخته ماندیمدر چهار دیواری انزوای زندگی سایه به سایه دنبال هم رفتیم و ندانستیم که غروبی تلخ در انتظار ماست...آهما ته مانده ای از بقایایانسانیت هستیم...سید عرفان جوکار جمالی...
من هیچ تر از هیچ، پیِ هیچ دویدممن هیچ ترین هیچِ، هیچستان زمینمسید عرفان جوکار جمالی...
در جهان زیبایی و زشتی فقط از دور مشخص میشود از نزدیکهمه چیز شبیه هم هست فلسفه ذرات. سعید هجران...
️هر کس که آموزه ی فلسفه ی مرا کاملا جذب کرده باشد و بداند که هستیِ ما چیزی است که بهتر بود وجود نمی داشت و نفی کردن و مردود شمردنِ آن والاترین حکمت است، از هیچ چیز و هیچ وضعیتی انتظارِ چندانی ندارد، با اشتیاق در پیِ چیزی در این جهان نیست و هر چه را از دست بدهد، شکوه ای نمی کند، بلکه سرشار از مفهومِ این گفته ی افلاطون است که: هیچ امری از امورِ بشری شایسته ی کوششِ بسیار نیست. شعری از انوار سهیلی نیز گویای همین مفهوم است: گر ج...
■ اگر با مرگ همه چیز به پایان می رسد، پس زندگی چه ارزشی برای زیستن دارد؟ چنین می توان گفت که اصالت هدف نهایی انسان است. مقصود از اصالت خود شدن است. به قول هایدگر زیستن اصیل، زیستنی است که در مرتبه اندیشیدن به هستی قرار دارد؛ اما خودآگاهانه و بی دروغ زیستن نیز امری دشوار است. چگونه می توان اصیل زندگی کرد؟چطور برده خواسته های دیگران نشویم؟چگونه می توانیم آن گونه که می خواهیم، زندگی کنیم؟بی تردید این امر به واسطه جدی گرفتن مرگ ممکن می ش...
️انسان های احمق، نه از کتاب خوش شان می آید، نه از فیلم های مفهومی و نه هر چیزی که آنها را وادار به تفکر کند.️انسان های کمی احمق، تا حدودی کتاب خوانده اند، البته به دلیل اینکه بتوانند مدارک تحصیلی خود را تکمیل کنند.️انسان های رمانتیک، شعر می خوانند، رمان های عاشقانه را دنبال می کنند.️انسان های باهوش، با معادلات سر و کار دارند، ریاضیات و فیزیک و از این دست.️انسان های پیشرو، اما درگیر فلسفهمی شوند، همیشه در ذهن شان کلی از سوالات بی پ...
آمدیم که برویم قصه ی تلخی ست زندگی ...آریا ابراهیمی...
بعضی ها در لذت بردن جسورند و برخی در درد کشیدن: بعضی در آرزو، بعضی در ترس؛ و بعضی در همین شرایط بزدل اند. گریگوری برگمن کتاب کوچک فلسفه...
خاک در دهانِ باد کرده اندتا گوشِ درختانِ باغ رااز اضمحلالِ آتشناکِ هیچِ ریشهپُرتَر کنند،غافل از آنکهنورِ آفتاب، خونِ آبو گلستانی دیگر در راه ... آرمان پرناک...
در سینوسِ صفرِ خاک،اسیر است رودخانهماهی هاجوابِ سلامِ آب را نمی دهندکمی اکالیپتوس لطفاً !! آرمان پرناک...
شخصیت آدمها را می توان از نوع رنجی که درگیر آن هستند شناخت......
تو، یک کتاب چند جلدی و در حال نوشته شدنی؛ من چند صفحه دست نویس خاک گرفته، در کیف مردی از دنیا رفته. تو نوشته می شوی و منتهی به مرگ نیستی؛ من پایانی باز دارم و پیش از تولد، از دنیا رفته ام.تو را می خوانند؛ خط به خط، واژه به واژه. تو تحلیل می شوی؛ مرا با یک نگاه کنار می گذارند؛ شاید در همان کیف، شاید در سطل زباله.تو با دستگاه، نوشته شده ای؛ خوش خط، تحریری، با حاشیه هایی دور هر برگ؛ مرا با خودکار نوشتند؛ مردد، پر از خط و خطوط بی معنی، ...
در جنگ و در عشق همیشه بی گناهان بیشترین آمار قربانیان را تشکیل می دهند کسانی که هیچ نقشی نه در شروع جنگ داشتند و نه در عشق مثل کودکان...
قلب بزرگ می خواهد؛دوست داشتن انسان های تنگ نظر.در حالی که مهربانان،در کنج قلب همه جا؛و حتی گم می شوند! - کتایون آتاکیشی زاده...
...و هیچکس نمیدانست،که نام آن کبوتر غمگین،که از قلبها گریخته،ایمانست... فروغ فرخزاد...
انسان های آگاه هوشمندانه ، سخت و با سکوت کار میکنند و موفقیت هایشان غوغا!آنها الگو برای مردم هستند!اما انسان های جاهل برای کار کردن غوغا به پا میکنند و هدفشان تنها لقمه ای برای سیر کردن خویش است و مهم نیست در نهایت به کجا میرسند و موفقیت چندانی کسب نمیکنند.آنها درس عبرت برای برای مردم هستند!...
اضطرابش با من بود گنجشکی که در آغوش سقوط جیکش در نمی آمد طرز نگاهش اما ،اما رهایم نمی کند...آریا ابراهیمی...
دروغ اغلب تنها نشان دهنده ی این ترس است که مبادا حقیقت خُردت کند.دروغ انعکاس حقارت ماست....
برای ما کاملاً طبیعی است که نسبت به هر عقیده ی جدیدی که پیشاپیش حکمی قطعی درباره ی موضوع آن در اختیارمان گذاشته اند تلقی دفاعی و سلبی داشته باشیم. چون چنین عقیده ای به دستگاه انحصاری معتقدات ما تجاوز می کند، و آرامش و سکون ناشی از آن را به هم می ریزد، و از ما انتظار دارد تلاش های جدیدی صورت دهیم، و اعلام می کند همه ی تلاشی های قبلی ما بیهوده بوده اند. بنابراین حقیقتی که ما را از اشتباهات بر می گرداند شبیه داروست چون تلخ و نامطبوع است و تأثیرش ب...
و نگاهی پنجره باران شد ...! آریا ابراهیمی...
آدمی سرانجام عاشق هوس خویش است ، نه آنچه هوس کرده است. فردریش نیچه فراسوی نیک و بد قطعه 175...
بزرگ ترین ترس ما در برابر مرگ درد نیست. آنچه ما را می ترساند این است که باید کسانی را که دوست داریم بگذاریم و به تنهایی راهی سفر شویم.» استاد پترزبورگ » جی.ام.کوتسی...
برای انسانی که نمی خواهد جزو توده باشد، کافی است خودش را دست کم نگیرد و در عوض وجدان پاک خود را دنبال کند که به او نهیب می زند: خودت باش! همه ی آنچه که اکنون می کنی، می اندیشی، می طلبی، از آنِ خودت نیست......
گاهی آن غریزه ی حیوانی در حیواناتی که رام انسان نیستند و به آنها می گوید اگر انسانی به نوزادشان دست زد اونو رها کنند را با تموم تلخیش می ستایم ....
حال من حال خاکی ست که افتاده به پای ماهی...
اونایی که ما دوست داریم باهاشون حرف بزنیم کلا هیچ علاقه ای به حرف زدن با ما ندارن، اوناییم که دوست دارن با ما حرف بزنن ما علاقه ای به حرف زدن باهاشون نداریماصلا انگار دنیا تلاش برای شدن و نشدنه، رسیدن و نرسیدن، خواستن و خواسته نشدن....
چگونه میرسد آن به خدا ای،او که زِ خویش تن ندارد اطلاعی،چطور نوشیدن تواند جام رستگاری،به راستی آن که ندارد زِ جهان اَش آگاهی.احمد زیوری...
تا قلم بر کاغذی رانده مَشد،جوهر اَش جمله ی خاننده مَشد،چو نِی به تلاشی زِ جان درگیر شود،جمله اَش نور جهان گیر شود.احمد زیوری...
خاموش باش، چو تاریکی شب، که جهانی در عمق آن خواهی یافت، نه به روشنایی صبح گاهی، که زِ دایره گیتی نباشد آگاه.احمد زیوری...
زندگی چو جوی آبی است، که زِ آن می گذری، یا به او می لایی، یا زِ او سر آری، چو به او دل بستی، پس به گِل بنشستی، ورنه گر بگذشتی، به دریا سر آری.احمد زیوری...
زندگی چو جوی آبی است، که زِ آن می گذری، یا به او می لایی، یا زِ او سر آری، چو به او دل بستی، پس به گِل بنشستی، ورنه گر بگذشتی، به دریا سر آری. • احمد زیوری •...
خاموش باش، چو تاریکی شب، که جهانی در عمق آن خواهی یافت، نه به روشنایی صبح گاهی، که زِ دایره گیتی نباشد آگاه. • احمد زیوری •...
چجوریاس ک کالبُدتون آدمه شخصیتتون ی حیوون تمام عیار¿¡ فاطمه عبدالوند...
یکی دیگه از قوانین زندگی اینه ک زیاد مثل پروانه دور کسی بچرخی؛ میگیره خُشکت میکنه میذاره لایِ دفترِ خاطراتش!...
عاشق شخصیت درونی آدمها شوید چیزی که حتی بعد از مرگ هم ماندگار خواهد ماند...