شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
این روزهالگدمال شده اندزیر پای اشک،گونه هایممرهم بوسه هایت را می طلبد.سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
توی حیاط خانه اشان بود...اولین بوسه ام را میگویم؛بعد از آن بارها بوسیده شدم،توی جاهایی عاشقانه تر و زیباتر،ولی ضربان قلبم توی حیاط آن خانه......دیگر تکرار نشد.توی حیاط ایستاده بودم ،رفته بود از توی خانه چیزی بیاورد،صدای در آمده بود و من برگشته بودم سمت در،رو که برگرداندم به سمتِ راهی که از آن رفته بود،گرمی نفس هایش را حس کردم...و قلبی که تا آن روز آنقدر تند نزده بود...رو به روی برج ایفل،توی یک هتل پنج ستاره،اصلا توی خود ...
زنها چیز های غیر منتظره را دوست دارند؛وسط یک چهار راهِ شلوغ دوستت دارم شنیدن را،دسته گل به مناسبت هیچ چیز را،کلیدی که به جای ساعتِ هفت ساعتِ چهار بچرخد تویِ قفل را،مردی که پیش بند ببندد و صورت کفیش عجیب دیدن دارد را...زنها چیزهای غیر منتظره را دوست دارند؛بوسه های ناگهانی را،بوسه های ناگهانی را،بوسه های ناگهانی را......
در مسیر آمدنتچند تاک بکارم؟هر بوسه اتخوشه ایست که به نگاهیشراب میشودنمیگذارم شرابتاز لبانم چکه کندباید شعر شویتا همهتو را بشنوند.......
با وسوسه در نگاه تو حل شده ام در بوسه ی گاه گاه تو حل شده ام آغوش به خاطرت گشودم ای عشق برگرد! که در گناه تو حل شده ام...
این شب بدون آغوش و بوسه هات از گلوم پایین نمیره...
تو را میتوان سروداز طعم تماسِعشق با بوسهاز نشتِ عطرِ شیفتگیتا آغوشبا همیندو سه سطر ساده ی شعر ......
اردیبهشت، بی قرار ی عاشقانه ی ابرهاست با زمین.اردیبهشت، لب های بوسیدنی تواند در خیابان.اردیبهشت ، یاد و خاطره و زیبایی ست .اردیبهشت ها عاشق که باشی دلت مدام هوای معشوق می کند و بوسه .اردیبهشت ، بی خیالی و عاشقی ستاردیبهشت دوست داشتنی، لعنتی ترین ماه سال است....
کمی در پاییز با من قدم بزندلدادگی کنبگذار این فصل زردکبود شود از بوسه های ماکمی دیوانگی کن با منلبخند بزنبگذار هوای پاییز رنجیده نماندبخنددذوق کندو به آدم های رفته بفهماندعشق درفصل بی برگیپر برگ میماندبرگی که این باربه اسم ما ورق میخورد...
مردِ مغرور دوست داشتنی ام؛این زمستان،این سوزِ دلچسب،و این هوایِ نوبرانه،تنها کنارِ تو با یک فنجان چایِ گرم می چسبدکه بنشینیم کنارِ شومینه،و از پشتِ پنجره هوایِ زمستان را تماشا کنیمتو برایم مولانا بخوانی؛ ای که در باغِ رخش ره بردیگل تازه به زمستان بستان \rمن،وجودم لبریز شود از تُآسمان ذوق کندبرف بباردما بوسه بکاریمو دنیا بالایِ سقفِ خانه ای که آدم هایش ماییمآهنگِ عشق بنوازد ..ما برقصیمو یکی شویم در آغوشِ هم......
حاضرم دردِ دلم به قدر دریا باشداگر آن ثانیه آغوش تو ماوا باشدصد قدم آمده ام یک قدمی هم تو بیامیشود این من و تو آخرتش ما باشد .لب به دندان خجالت مده آرام نگیرعشق آن است که زاینده ی غوغا باشد .بوسه از گونه ی تو آخ که چه میچسبدوای اگر این حرکت در دل سرما باشد .سهم من باشی و من باشم و تنها دل توعاشقی در پس لبخند تو پیدا باشد .جان من پیشکش آنکه توانایی داشتباعث تحقّق این همه رویا باشد .می توان سخت ترین حادثه ها را ر...
صبح باشدو پائیزو یار ..در بوسه یِ صبححاجتِ هیچ استخاره نیست!...
با اولین بوسه اتروحم بی وزن شدآنچنان کهاز تنم پر کشید....
کنج لبهایت برای بوسه چیدن عالی استطعم شیرین لبانت را چشیدن عالی است...
تلاش بوسه نداریم چون هوسناکاننگاه ما به نگاهی ز دور خرسند است...
جایم را با کسی پر خواهی کرداو هم تو را خواهد بوسیدو به تو خواهد گفت که زیباییاما به مرور از تک و تاخواهی افتادچون نه بوسه هایش مغناطیس بوسه های مراخواهد داشتنه شعر می داند چیستکه زیبایی مفردت را مضاعف کند در جمع..!...
لااقل پیش بیا تا غزلی ساز کنیمقصه و شعر و سَر راز دلی باز کنیمدفتر بغض و عداوت بگشاییم به عشق تا که از معجزه ی عاشقی اعجاز کنیمبنوازیم به صد شور و شعف دل ها را به شب خلوت مان همهمه ابراز کنیمبا نشستن به لبِ تاقچه ی خاطره هاعشق را با نفس گرم تو آغاز کنیمشعری از غنچه بوسه بسرایم به لبافق چشم تو را یک شب پرواز کنیمتا که صبح بال زند مثل نفس های نسیمبر سر بوسه ی صبحانه کمی ناز کنیمکاش هرگز نرود از سر من سایه ی تو ...
بیا و بی محابا بغلم کنبنوشان مرا از مِی چشمانتبفشارم در اَمنِیت گرم آغوشتبینداز بوسه هایت را یکی یکیبه جانِ عاشقانه هایماندر همین پاییزی که بوی بهار میگیرد با بوسه های یواشکی ِمان !در همین پاییزی ک بوی بهار میگیرد ازبوسه های شیشه ای مان. باران کریمی آرپناهی...
وقتی غروب زود می رسدکسی از جایی دور نِی می زندو زمزمه ای نزدیکتر، می نشید جایی میانِ پیچ و تاب موهایماما هر چه نگاه می کنم آنسوی پنجره ، چنارها بی برگ!سالهاست از فصل کوچ گذشتهومن در کالبدم جا مانده ام،حالا گرمایی نیست...سرمایی هم!دیر زمانی است مهتاب خلوتِ خانه را پُر کردهمگر نه این که آتش، با آتشی دیگر روشن می شود؟!پس بیا و این پاییزواژه های دلنشین بگوو در بهایش بوسه بخواه!وقتی غروب زود می رسدتو را نزدیک تر م...
تو اگر باشی و من باشم و باران باشدبه بغل می کشمت گر چه خیابان باشدفکر بوسیدن و آغوش تو تا زد به سرمبه جهنم که در آن کوچه نگهبان باشد!لب تو باشد و من باشم و ای وای خداگنه بوسه زدن گردن شیطان باشدگونه ات معدن و من در پی استخراجشنمکش حیف که در حصر نمکدان باشدباز باران به دلم شور جوانی بخشید"نم باران و تو" ای کاش فراوان باشدراستی هرچه شده بین من و تو رازسترازداری صفت فرد مسلمان باشدمن عاشق شده عمری ست که بی ایمانما...
همین که دلتنگی سایه ی شومش را برسر دلم پهن میکندوقتی که تنهایی را تا مغز استخوانم احساس میکنمجهان با تمام وسعتش برایم شبیه به زندانی می شود که از هر سواحاطه ام میکنددلهره شعرهایم را مبتلا میکندصبوری ام چشمانم را کم می آورندکه عشق را درونِ قلبی یخ زده،بی شوقِ تمام آرزوهایم؛به حصار می کشانموخدایی که میبیند مرا واز این همه دستهای خالی ام دلش میگیرداز اینهمه باران که پیاله پیاله مرگ عاشقانه هایم را گواه می شودو من که درو میکنم م...
هوَس کرده امکه تو بآشیمَن بآشمو هیچکس نبآشَد آنگآهدآغترین آغوش هآ رآ از تنَت و شیرین ترین بوسه هآ را از لبانَت بیرون بکشَمبه تلافی تمام ِ روزهایی که میخواهمَتو نیستی ......
باران می بارد و چه زیباست بوسه ی قطره هایش بر تن زمین و زیباترعاشقانه هایی که جاری شده در هیاهوی این شهرتو بگوچرا من بایدزیر بارش این باران و هیاهوی این عاشقانه هاتنها با خاطرات تو قدم بزنم؟چرا؟...
ای باد صبحگاهی از من ببر سلامیدر نزد آن دلارام نا گفته هر کلامیآرام و بی هیاهو بوسه بزن به مویش تا روز گردد آغاز با ناز و شادکامی...
قول بده وقتی مردم، بر روی پیشانی ام بوسه ای بزنی... من آن را حس خواهم کرد....
گر زِ مسیح پُرسدَتمُرده چگونه زنده کرد؟بوسه بده به پیشِ اوبر لبِ ما که اینچنین ! مولانا...
خوابت را به هم نمی زنم بوسه ای روی گونه ات می گذارم و بوسه ای از گونه ات برمی دارم آنچنان آرام خوابیده ایکه دلم نمی آید رفتنت را شیون کنم...
با من بجنگ بعد بغل کن مرا ببوساینگونه بوسه ها و بغل ها غنیمت است...
به جای بوسه های تو به روی گونه هام برفه دروغه لیلی ومجنون تموم قصه ها حرفه...
دختری در منهر روز صبح؛به وقتِ معاشقه ی شبنم و سبزه هامیوه ی زندگی را در بند بند وجودش به بار می نشاند.چترش را در ایستگاه جا می گذارد تا صورتش با آبِ باران شسته شود...و بی توجه به نگاهِ مسافران؛به وسعتِ خیالش بر گونه ی معشوقه اش بوسه می زند.در من دختریست کههر روز محبت را نذر خنده ها می کند ودر پیاله هایی؛ به خانه ی قلب های قومش هدیه می کند.دختری در منهم سوی پرستوها بال می گشاید تابه قاره ی عدالت کوچ کندو مثل همیشه فرام...
محبوبِ من!بیا شعر شویم و قافیه هایش را از خوشبختی بدزدیم.بیا به آغوش هم بپیوندیم تا به دریا ریخته و تسکین یابیم.بیا روزها پرواز را یاد بگیریم وشب ها از همیشه مطمئن تر شویم که تمرین مان تا ابد ادامه خواهد یافت ...بیا زیرِ نور ماه بنشینیم ومسابقه بگذاریم که هر کس بیشتر خندید، برنده شود و جایزه اش هم طلب بوسه باشد.بیا دست هایمان را چفت یکدیگر کنیم وکلید آن را زیر کلوخه های حیاط خانه مادربزرگ گم کنیم.بیا فقط کمی بی مهابانه برای هم ...
من هر روز وقتی چشمانم را باز می کنم، ازت تشکر می کنم برای قلبی که به من سپردی.هنوز پشیمانم از اینکه چرا هنگامِ وداع،بوسه های بیشتری روی ترقوه ات نزدم.من هنوز مثل همیشه، ساعت ها به یک نقطه خیره می شوم و حواس پنج گانه ات را لمس می کنم.من هنوز وقتی اسم برف به میان می آید.یاد آن روز میفتم که برای اولین بار با هم زیر برف قدم زدیم.روزی که با دست های یخ زده ات برف ها را نشانم می دادی و می گفتی: \برف هارو ببین دلبر. انگار همشون از یه الماسن...
دلتنگی ساعت و لحظه سرش نمی شود جانِ دلمجمعه برای منتمام آن لحظاتی ست که از تو بی خبرمتمام آن لحظاتی که حالم را نمی پرسیتقویمِ روی میزغروب جمعه را نشانم می دهدهمین دیشبامروز صبحهمین حالاهمین حالا که تصویر چشمانت رهایم نمی کند؛مغرور اگر نبودیمی گفتی که کودک دلتنگ ابروهایتنوازش انگشتانم را می خواهدو دختر بی تاب گونه هایتبوسه هایم را طلب می کند...
خالی ام از دستانت خالی ام از آغوشت، خالی از بوسه هایت تو را میخواهم با تمام ویروسهایت....
دلم میخواست چون پروانه ای دورو برت بودمو یا شاید نگینِ ساده ی انگشترت بودمنگاهم میکنے دنیا شبیهِ چشم های توستچه میشد صاحبِ آن چشمهای محشرت بودم؟صدایم میزنے انگار میخندد خدا امّاصدایم میزنے خواهر،چه میشد همسرت بودم؟تورا دیدم که روی مادرت را بوسه مے دادیبه فکرم زد دوباره کاشکے من مادرت بودمنشد پروانه ات باشم، نشد دُردانه ات باشمفقط در خواب خود دیشب من عشق آخرت بودم...
هوشنگ ابتهاج :حافظ اگر زنده بود شجریان را غرق در بوسه می کرد...حافظ بوسه بارانش کن..او تنها یک خواننده نبود! صدای یک ملت بود..مرغ سحر پر کشید......
حس خوبیهدلبر صدات کنه تا موهاشو ببافیبعد یه بوسه بزنی رو گردنشوبهش بگی:موهات کوتاه کنی نه من نه تو ها...
همین که کنارم باشیامن میشود دنیا..کنارت زمان طلا میشود!!نبض دنیا خوب میزندکنارت دنیا محتاجِ جمله یِ دوستتدارم میشودلب به بوسه وادارو آغوش به تب دچار میشودکنارت حال ِمن دیوانه خوب میشودکنارتجهانم جور ِدیگریستقانونش را چشمانت مینویسدو من کنار ِتو و چشمانتقانونمند ترین آدم دنیا خواهمشد..!!...
عشق معادله ای ست که هیچ ریاضی دانی قادر به حلِّ آن نیست ، قلب ، بوسه و آغوش در حل این معادله قَدَر ترند...شیوا احمدی الف...
با من وعده دیدار بگذارراس ساعت پنجعصر خیس ترین روز دنیامی دانیما به بارانچقدر بوسه بدهکاریم؟...
عطر پرتقال می گیرد نفسماز تو که می گویمنارنجی می شود دنیایمتو را که می بینمو تو بکرترین منظره ایمثل درخت پرتقالیکه در پاییز به بار نشسته باشدپر از بوسه..پر از دوستت دارم......
اولین باران که می زند، نفسِ من ، جایِ هر دویمان بند می آیدکوچه باغهای خاطراتم ،بدونِ چتر، راه می افتند به دنبالت. با صدایی شبیهِ دلتنگی....شبیهِ چیزی که در خنده هایت جا گذاشته امباران که می زند، روحِ من ، جایِ هر دویمان بر دقیقه ها سوار می شود و دقیقا سر از آخرین بوسه مان در می آورد. نفس گیر. طاقت فرسا.شبیه چیزی که پیرامونِ حادثه ی نبودنت جا گذاشته امشبیه سِیلی عظیم که بر تصادفِ ناگهانی ات رها کرده اماولین باران که می زند، جانان...
گلو کندو، لب عنبربو، کمان ابرو، طلا گیسوکجا پیداکنم جادوگری که تا بندد زبانت رامیان این شلوغی ها دلم یک بوسه میخواهدبیا غش کن ببوسم غنچه ی لعل لبانت راشبی آرام میگیرم میان تنگ آغوشتو با احساس میبوسم سحرگاهان زبانت رااز آن شادم که می آید غمت هرشب ببالینمچه سازم گر که روزی گم کنم نام و نشانت راصدایت میزنم هرشب، میان خواب و بیداریگُمی در چشم کم سویَم، نمی بینم نشانت رابه هر جایی که رفتی شاد باشی ای گلِ خوشبوالهی که نب...
گاهی وقتا یه صفحه ی گوشیآرزوها رو قاب می گیره.وقتی عکسِ تو رو نشون می دهدنیا بوی شراب می گیره.شکلِ زن های تو مینیاتور،عشوه های خریدنی داری.طعمِ شاتوت داره لبخندتبوسه های چشیدنی داری.تو خیابون مثِ یه آهوییگم شده بینِ بوقِ ماشین ها.توی وان یه پریِ دریاییبی قرارِ همیشه ی دریا.میونِ ماسه ها که می شینیتنِ آبا رو موج می گیره.سرِ نخ که تو دستِ تو باشهقلبِ بادبادک اوج می گیره.روی لب هات «ژوکوند» می خنده،توی چشمات...
محبوبِ منامروز آرام در گوش آسمان آبی نجوا کردمدر گوش گلهای کوچک حیاط رازی گفتمو برای گنجشک های روی درخت حرفهایی زدمو از خدای بهار خواستم با بهار حال خوب بیاورد کهما کشتی شکستگان خسته ایم و جز امید به لطفِناخدای هستی،هیچ کس را امید رسیدن به ساحل امن نیست.همه ی این حرف ها را با قطره های اشکم به نسیم بهاری گفتم تا برایت بیاورد که بدانی دوستت دارم و دلتنگم ...هر نوازش نسیم بوسه ای ست که برایت فرستاده ام.میان تمام خبرهای بد کاش تو خب...
چال های گونه اموقتی بوسه های تو را ندارند پر میشنوند وقتی لمس دستانت را ندارند از غم پر می شوند وقتی نیستی که برای چال گونه ام شعر بگویی چال های گونه ام از غم دلتنگیت پر میشوند...سجده صاد...
داغی عشقت رابا بوسه ها لب میزنمنخ به نخ!و چشمانت تنها کعبه ی من میشوند وقتی مرا حولِ مدار تو به چرخش وا میدارند!بمب احساسم می شکفد و هویدا میکند لایه های پنهانی ساقه های نیازم رااز برای خرسند شدن !از برای خشنود شدن از برای تقدیم شدن!محبوبم لطفی کن و بیا ؛بیا و بیاویز صداقت واژه هایم را در سطر سطر دامن ِ تمام گل های کاغذی؛بگذار بیفتدتمام اتفاقات عاشقانه درتمام تارو پود تو؛بگذار بیفتد تمام اتفاقات عاشقانهدر عمقِ نگ...
مثل خنده نوزادی که غرقِ خواب استمثل شربت خنکِ آلبالو در یک روز گرممثل اولین گاز از گوجه سبز بعد از یکسال صبر،مثل میمِ مالکیتِ آخر اسممثل بوی خانه کاهگلی بعد از باران،یا کشیدنِ نقاشی روی شیشه بخار کرده،مثل پیدا کردنِ جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگیصدای موج دریا در شب،بوسه های ناگهانی،چای تازه دمِ قند پهلو توی استکانِ کمر باریک،یا مثل دستانِ گرم مادر بزرگ،دوست داشتنت همین قدر شیرین است....
گفتی به جایِ عشق سراغ از هوس بگیرپس هرچه را که عشق به من داده، پس بگیرمحتاجِ آب و دانه شدن حقِ من نبودای مرگ، انتقامِ مرا از قفس بگیربرگی درخت را به تمنا گرفته بودطوفان به برگ گفت مرا دادرس بگیرای عشق، تا هنوز نفس می کشم، بیااز چنگِ روزگار مرا بازپس بگیرما غرق می شویم در این موج ها، تو نیزچون من برایِ بوسه آخر نفس بگیر...
یک عصر غم انگیزلابلای روزهایی کهحتی غماز توصیفش عاجز استبا استکانهایی که مرادر گهواره ی اندوهبی ملاحظه ی سرریز شدن اشکتکان می دهنداین تکان دهنده نیست؟که با دست های یخ زدهجوری استکان را بچسبیکه انگارمی ترسی حرفهایت از دهانت بیرون بریزدو بی آنکه نگاهش کنیموجهای قهوه ات را از ترس غرق شدنفوت می کنیچشمهایش را می نوشیو از آن تلختروقتی که یادت نمی ایدکجا در اجاق آخرین بوسه اشگرم شده ایآه، دلت می سوزدبرای تصویر...