شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
اولین تنفس زندگیت،یادت هست؟اولین فریادت،یادت هست؟روزهای قشنگ کودکی،الاکلنگ بازی،یادت هست؟طعم شیرین بستنی،بادکنک بازی،یادت هست؟عاشقی، نوجوانیشب تا صبح خیال بافی،یادت هست؟زندگی یعنی؛پرواز پروانهزندگی یعنی؛شوق دیدار بهاربوسه بر قامت ماه در تابستانزندگی یعنی؛نبرد با سرمازندگی یعنی؛در پاییز،در آغوش تبسم خفتنمحبوبه کیوان نیا(محبوبه_شب)...
شعرهاشعرها،مرا در خود می پیچندمچاله می کننددستانم،بر فراز کاغذهای سفید انتظار،بال می گیرندو با دردنامه هایی از پروانه های بنفش،بر اندامم بوسه می گذارندو من شاهدی تسلیم،تنها نظاره گر،بر افکار ذهن درگیرمدر میان جمعی از روزمرگی هاو اندوه نامه های بایگانی شده،خلاصه می شومو می روم،و می روم،و می روم،تا انتهای کوچه باغ های گیلاسمحبوبه کیوان نیا(محبوبه_شب)...
بردیم رنجگنج میسر نشدیک بوسه دادگفت" بی حساب شدیم"...
چشماتو ببند، باز کن؛ سه کلمه ای رو بنویس که تعریفش می کنه.نوشتم: شراب، آزردگی، فراق.نوشتم خواستن، ابتلا، نخواستن.نوشتم بوسه، سکس، وداع.نوشتم آغوش، نوازش، خشم.خط زدم همه رو، داشتم دکتر رو عاشق تو می کردم.نوشتم جان من است او.دکتر گفت این چهارتا کلمه شد.گفتم من رو حذف کن، من رو همه حذف می کنن، عادت دارم.لبخند زد و برام قرص های تازه نوشت، که یکیش صورتیه، رنگی که دوست داشتی.تو چی؟تو بلدی کسی رو که دوست داری تو سه کلمه تعریف...
تو از هر شاهکار اصفهانی اصفهانی ترولی من بی تو از پل های تاریخی کمانی ترتب و تاب پریدن را قفس ها خوب می فهمندکبوتر هستم و رویای عشقت آسمانی ترپریشانی موهایت هزاران خون دل داردکه با پیچیدگی این داستان ها داستانی ترزمان بوسه اول، کمی باران ببارد کاشکه شرم گونه هایت زیر باران شمعدانی تربرای سالها سربسته مانده شعر لبهایتشراب اینقدر گیرا، رنگ آن هم ارغوانی ترمرا هر روز خواهد کشت موهای پریشانترها کن روسری را مرگ آسان، نا...
روزهای بهاری بیشتر از روزهای دیگر دلتنگت میشوم...دلتنگِ باران های بهاری که هیچوقت زیرشان با تو خیس نشده ام... دلتنگِ کوچه باغ های پرشکوفه ای که هیچوقت با تو قدم نزده ام...دلتنگِ درختِ بهارنارنجی که هرگز بوسه های مارا ندیده...و دلتنگِ نسیمِ بهاری که تابحال بینِ آغوشِ من و تو، گیر نیفتاده...فقط بگو چند بهارِ بی ثمرِ دیگر،مانده که بی تو باید دلبرانه هایش به شب برسند؟!...
شدیداً به یک عشق ترجیحاً خنده رو با شرایط زیر،نیازمندیم:دارای آغوشی مسکونی،مجهز به سیستم گرمایشی بوسه،دارای سندِ 6دانگ،غیر قابل فروش ومعاوضه...با قابلیتِ نگفتنِ جمله ی:"باشه هرطور راحتی"در هنگام قهر و نازهایمان!! ...
حضرت یار بودنت سرشارم میکنداز شور ِزندگی!به هیجانم می آورد دیوانه وار و باشکوه!وباز میکند چشمانم را به روزو به نور با لبخند لبخند عطرِ هلو سُنبل و خنده های از ته دل و من چه خرسند از این احساسم در هرثانیه!همین که با بوسه ای عریان، به استخاره ای از دیوان زندگی باعشق وا میشوم از پس هردوستت دارمی.باران کریمی آرپناهی...
و پاییز هر شببوسه ی سرخی می نشاند روی گونه های زردم و من عاشقانه و آرام در نارنجیِ رویای تو غرق میشوم ......
از رقصِ نسیم و گُل، خبردارم کناز هلهله یِ پرنده سرشارم کندستی به سرم بکش بگو صبح شدهبا بوسه یِ عاشقانه بیدارم کن...
بیا و در ذهنمپرسه بزن...!دستم را بگیرپاهایت را هماهنگ کن!مرا قدم بزن...تو راقدم خواهم زد...تا با بوسه هایی به زیبایی عشق...به استقبال لبانت بیایم...!!!...
هوالعشق❤هوالعاشق❤هوالمعشوقعشق حس نجیبی ست ؛نازل شده از آسمان حضرت دوست...شاید نام دیگرش خداست...یا اسم اعظم_او_ستنوشته شده بر کتیبه ی با طهارت دل...و حک شده بر جان شیدای آدمیبعد از خدا ؛ جز آدمیزاد ... ؛ احدی ؛جرات برداشتن این ودیعه ی سنگین را نداشته و نداردعشق حسی ماورایی ست ؛تنزیل شده از سینه ی پردرد آستان حضرت دلدارعشق دریاست !!! پراز امواج متلاطم و ناآرامو قطعا حسی فرازمینی ست ؛در دل فرزندان زمین❤؛تا آسمانی کند ؛ د...
تنم، وام دار بوسه های آتشینیجا مانده از لبهای داغی ستکه تمامم را سوزانده است،و گل بوسه هایی که دشت گونه هایمرا هنوز هم آذین بندی کرده استحال جمعه که نهتمام روزها و دقایق و لحظه هایماز یادآوری خاطرات میبارمو دستهای زمخت دلتنگیگلوی نازک احساسم را میفشارد...
باد که می وزدطعم بوسه را با خود می بردولی یادش را بر گونه و لب هابه جا می گذارددرکدامین تند باد پنهان شده ای...
بوسه بر سیگار شب ها،رو به روی خانه ات با لبانم به خیال تو خیانت می کنم...
خوش به حالِ «حافظ»که نمی دانست ناشر کیست،منتقد چیست،اداره ی نگارش کجاست...اگر چه سایه ی «امیر مبارزالدین» را بر سر داشتکه چیزی در حدِ «محرمعلی خان» خودمان بود،اما می توانست رندانهسرِ او شیره بمالد!می توانست بی خیال عکس و عسس،مست کند در انظارو در غزلی بنویسد،بهشتِ نقد رابه نسیه ی هیچ نسناسی نمی فروشد!حتا اگر بعضی غزل های او رابعدِ مرگش دست کاری کرده باشند،حتا اگر موشی گرسنهنیمی از دیوانش را جویده باشد،حتا اگر ...
براى بعضى از ما امروزو براى بعضى هم شاید سال هاى سال بعدحسرت بى فایده اى وجود دارد یا خواهد داشتکه ما را لبریز مى کند از حرف هاى نگفته ، بازى هاى نکردهلبخندهاى نزده ، در آغوش گرفتن هاى نشدهو بوسه هایى که دیگر مجالى برایشان نیستامروزاگر هنوز قهرمان زندگیت را دارىتأخیر نداشته باشصدا بزن باباو تا صدایى هست که بگوید جانِ باباحرف بزن ، بازى کن ، لبخند بزن ، در آغوشت بگیر و ببوسببوس تا تمام بوسه ها ذخیره اى باشندبراى روزهایى ک...
خوابت را آماده کن!یلداست وُخیالِ بوسه ای طولانیدر راه...
کال شده است رویاهای منمثل بوسه های تو...
اولین باران پاییز را به اولین بوسه ات می توان تشبیه کردشیرین، گس و غمگینانگار که همین اول راهدلواپس خشکسالی باشد...
«صبح» باشدو پاییز و یار در بوسه ی صبححاجتِ هیچ استخاره نیست!...
صبح آمد و غم رفت و دل آرام گرفتبوسه از دامن تو سَروِ گل اندام گرفت.!...
چگونه...با بوسه ای ...زمان را متوقف می کنی؟چگونه تو و لبهایت...بدنی را به بند می کشید.. ؟...
ارابهٔ خورشید در دست توستهر صبح ؛ از آن سمت نیایش عشق طلوع می کند بر باران بوسه هایت...!...
من خاطرات تو بودم،خاطرات تلخ و شیرینت.بگو کدام دست،کدام بوسه،کدام تنمرا از ذهن توخط زد؟...
در من از " تو" ؛ یادگار بوسه هایی ماندهالحق شاهکار...!...
چه خوب می شد اگر در شریعتت بانوجواب بوسه شبیه سلام، واجب بود...
با تو هر بار سلام و با تو هر صبح بهشتخیرِ هر روزِ من از بوسه ات آغاز گرفت...
تو آرامشم باش و با آغوشتخیالی ازشب بوسه هایت را روی گونه هایم به یادگار بگذارآرامش شب های بیقراری ام باشبگذار سکوت نفس هایت خاموش کند نبض طوفانی قلبم را......
راستیچگونه می شداین عصر بارانیاگر جای خداحافظلبانتحرف بوسه را می زد...
از خوددفاعی نداشتموقتی لبان اوحالت بوسه داشتند...
دهانت را که می بندی چشم هایت حرف می زنند آنگاه باد و بوسهدر هم می آمیزندو هزاران پرنده با لب های توبه پرواز در می آیند...
عطر پرتقال می گیرد نفسماز تو که می گویمنارنجی می شود دنیایمتو را که می بینم.و تو بکرترین منظره ایمثل درخت پرتقالی کهدر پاییز به بار نشسته باشد!پر از بوسهپر از دوستت دارم......
گاهیسکوت اتاق ، خواب پنجرهحتیبوی داغ اتو بر تن پیراهنم خیالم راپرت تو می کندو دل ناخودآگاهباز به روزهای دور می رودپی خاطره هایی که دیگر جان ندارندمثل خیال من که دیگررویا نمی بافدآرزو نمی کندحتی دیگر در عطر خوش چشمانیگم نمی شودهر فصل از نگاهمخیس بارانی است که سرمه می کشدبر شکوه شعره های ترکه شکوفه نزده بیوه می شونداما عشقانگار فراموش نمی شودچون هنوز بوسه هایت را که می تکانمجوانه میزندلبهایم...
یادته چه ذوقی می کردم وقتی موهاتو می بافتم؟دل گره زده بودم به انتهای بافته ی موهاتبه سربرگرداندنتبه بوسه ای کوتاهبه عمقِ بی پایانِ شادیِ چشم هات......
از روزهاى پاییزى ، بى هوا به تو میرسماز تمام راه هاى بدون مسیر که دست هایت هم مسیر دست هایم بوداز بن بست خیابان هایى که طعم بوسه هایت را مى دادپاییز کوچک من رنگ سازِش با دل تو را دارد......
این اعترافاتِ خواب آلود و معمولی آخر شب ها را جدی بگیرید...همان حرف های دلی ای که آخرش به دوستت دارم های با صدای خسته و شب بخیر گفتن های بوسه دار منتهی می شود...آخر روانشناسان معتقدند که افراد در مکالماتِ آخر شب،به چیز هایی اعتراف می کنند که در حالت عادی هرگز به زبان نمی آورند!...
"صبح" که می آید سلام گوشه ای کِز می کند حریف چشم های توبوسه است و بس !مریم رضایی حامی...
برای مردم جایی که من در آن زندگی می کنم، قانون یک متر فاصله ،قانون جدیدی نیست. اینها اساسا فرهنگ ماچ و بغل و بوسه را ندارند. حتی همان دست دادنشان هم آداب خاص خودش را دارد. اینها آدم لحظه اول پریدن و دست دادن و خودمانی شدن نیستند. نوعی صبوری و سنجش در رفتارشان هست. صبر می کنند ببینند آدم روبرویشان چه جنس و قالبی دارد. صبر می کنند ببینند آن طرف دیگر چقدر به دست دادن تمایل دارند. حتی روی قدرت و مدتی که دست یکی را نگاه می دارند فکر می کنند. سالها...
مهریه ات یک جلد کلام الله مجیدیک دست آیینه و شمعدانیک دل سیر بوسهحالا تا مے توانےناسازگارے کن...
غرور لعنتی شد پایِ رفتن,گرچه میدانمدرون جاده های بی سر و ته,بی توحیرانممنم آنکه برای عشقهای دیگران شاعر شدم امّاخودم یک مصرعِ بی وزن,در اعماق دیوانمشبیه شهریارم,شاعری عاشق بدون توجوانی رفته و پیرم، ولی نشکست پیمانمشکوفایی نخواه از من,خزان زد شاخه هایم راشبیه \باغ بی برگی\میان ماه آبانمبه جان شانه هایت,شانه هایم تا که میلرزدبه جای شانه های تو سری دارم به دامانمفدای چشم تو,اشک و \غروبِ مردمکهایم\سزاوار عذابم من که با...
شهریور است...بیا و امتحان تمامِبوسه های تجدید شده را یکجا از لبانم بگیر......
کاش دوباره برگردیم به اولین بوسه به اولین دیدارکاش کنار هم باشیم تا اخر دنیا تا اخرش اینبار...
همین بوسه هاکه بوی دهان های مختلف می دهدبرای چشم های تو بهتر است.این روزها که شاعر نیستمو آن روزها که شاعر نبودممی دانستمنام زیبای بعضی از خیابان ها، فقطبرای فروختن قرارهای عاشقانهخوب است ....
ای صورتت، مزرعه ی گندم در آفتابای لبخندت، جشن برداشت زعفران ای گردنت، پرواز پرندگان از نی زار مرا ببین که به اسکله ی تو پناه آورده ام دستان تشنه ام را توی لباس بندری ات بریز به آغوش هایم جواز عبور بده و بار بوسه هایم را از تمام مرزهای تنت رَد کن من جاشوی شعرهای عاشقانه ام...
وحشی اسباناَ مانستیایتِه ماچچی مرا بکفته!مهرداد پیله ورشبیه ی اسبانِ وحشی بود/ با بوسه ای/ رام شد!...
من شاید اولین عشقت نباشماولین قرارت یا اولین بوسه تاما فقط میخوام که آخرینت باشم️️️️...
خودم می دانماگر پیش چشم مردم ببوسمتکلی حرف پشت سرمان می زننداما شعرهایم،دنج ترین جاست برای بوسیدنت!شعر که برای تو باشدبا یک بوسهمی شود به هزار زبان زنده ی دنیا دوستت داشت...من هر روز در شعرهایمبیشتر عاشقت می شوماین خط،امن ترین جای شعر هستپس همین جا می بوسمتخط بعدی عاشقانه ترین جای شعر استپس همینجا می بوسمت،خط بعدی بی هیچ بهانه ای می بوسمتدست من باشدتوی هر خط می بوسمت!اصلا انگار بوسه با لبهایت هم قافیه هست،انگار...
به لب هایم اعتماد کن ...جز بوسه...چیزی نمی گویند ......
آدم بزرگ ها هم قد می کشندبا شنیدن دوستت دارم ها️با بوسه ها ، با آغوش هامن می خواهم باتو قد بکشم....