شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
دلتنگ که می شوی چشمهایت را ببند مثل یک عکس فوری / فوری ظاهر می شوم...
پاییزدلتنگ ترین دختر سال است که بغضش زیر پای آدمهای تنها می شکند......
تنها میمانم عاشق تر زخمی تر آرام چون آتش در زیر خاکستربرگرد و بیا دلتنگ دیدارم بغض شب تارم من هرچه دارم از تو دارمبرگرد و بیا آشفته مگذارم دوری و بی تو بی قرارم...
میخواهی دلتنگت نباشم !انگار که بخواهیشیروانیهایِ رشت خیس نباشند ..انگار که بخواهیزمستانهایِ الموت سرد نباشند ...انگار که بخواهیپاییزهایِ روستایِ چنارِ کاشان زرد !دنیا اما کاری به خواستنِ هیچکس ندارد ...من هم سالهاستمیخواهم کنارم باشی ......
مثل شهریور نباش . به تابستان وعده ی ماندن/ به پاییز وعده ی دیدار می دهد.شب دلتنگ انار و ترنج است روز بی قرار نگاه خورشید. مثل شهریور نباش...
دلتنگ شدن حس نبودن کسی است که . . .تمام وجودت به یکباره تمنای بودنش را می کند . . ....
دلتنگ شده امنمیدانم ! شاید برای تویا شاید برای دیروزهایی که باتو گذشتاز اینجاصدایت میکنم !تو از آنجا بغلم کن !دلم گرفته...
ایام زمانه از کسی دارد ننگکو در غم ایام نشیند دلتنگمی خور تو در آبگینه با ناله چنگزان پیش که آبگینه آید بر سنگ...
خوش به حال انار ها و انجیر ها دلتنگ که می شوند می ترکند...
هزار بار هم کهاز این شانه به آن شانه بغلتی،این شبصبح نمی شودوقتی که دلتنگ باشی..!...
باید بروم ...دلتنگ که شدی،گلدان کوچک پشت پنجره را ببوس!من، یک روز که خیلی دلتنگت بودم دلم را همانجا خاک کردم......
دلتنگم و دیدار تو درمان منست ..........