متن درد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات درد
من غمگینم. اگه دستت بهم بخوره مثل یه بچه کوچیک میزنم زیرگریه. حالم خوب نیست. میتونم اینقدر برات حرف بزنم ک نفهمیوچی میگم. دلم میخاد سرمو بزنم ب دیوار. دلم میخاد گریه کنم داد بزنم. اما میدونی من باید خوب باشم . پس خوبم . اگه بپرسن خوبی؟ میگم اره...
من از تبار تیشه ام ... بامن غمی هست
درون ریشه هام...احساس درد مبهمی هست
جز زخم، این دنیانخوردم...تلخ شیرین
آیا دران دنیا امید مرحمی هست؟!!
*🖤 🖤 🖤☔️ 💜 🖤 🖤 🖤
بعضے ها هم درد هاشون ࢪو
مے نویسن داخل قلبشون 📖
با جوهࢪ اشکشون هم پاے \دࢪد نوشته\ ࢪو امضا مے کنن 💙
چه عجیب !)
من به بند تو اسیرم تو ز من بی خبری!!
مرحبا ؛ معرفت اینست که ز من می گذری
طعنه از غیر ندیدی که بسوزد دل تو
و بدانی که چه دردیست به خدا در به دری
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
𖣘💔❦︎ حسین خواست از رقیه
بپرسه: یادته رنگ چشمای
عباس چه رنگی بود؟! آخه
من... فقط خون دیدم:))))
نویسنده: ریحانه غلامی (banafffsh)
با چشم اشک آلود خود این غصه را سر می کنم
دل را به دریا می زنم دیوانه محشر می کنم
با چشم دل می خوانمت ای جان که جانانم تویی
با این دل دیوانه ام شب را منوّر می کنم
عاشق شدم با دیدنت بیمار آن خندیدنت
لبریزم از...
این بار دلم کمی متفاوت تر با ت سخن بگوید؟
گاهی دلم سخن گفتنت را خواهان است..
گاهی دلم نگاه کردنت را میخواهد..
گاهی..
دلم...
ت را میخواهد..
اصلا!
بیا بگذریم.
ت مرا نمیخواهی..
من هم ت را...
ت را...
(نفس عمیق) 🙃
نمیشود!
نمیتوانم دروغ بگویم ک نمیخواهم...
نویسنده:...
خسته ام از گریه های بی دلیل
خسته ام از قاصدکهای علیل
خسته ام از آمدن های دروغ
خسته ام از چشم های بی فروغ
خسته ام از جاده ی بی انتها
خسته ام از دستها رو به دعا
خسته ام از خاطرات تلخ و سرد
خسته ام از غصه...
گاهی از شب ها متنفر می شوم
تازه ساعت ترافیک دلتنگی ها شروع می شود
نه می توان خوابید
نه می توان بیدار ماند
فقط می توان،
هر لحظه با درد مُرد
ما درد داریم
دردهای ما بی صدا نیستند
دردهای ما سخن می گویند
دردهای ما راه می روند
دردهای ما می خوابند و بیدار می شوند
دردهای ما گاهی می خندند
دردهای ما خسته هم می شوند
نام دیگر زندگی ما
«درد » است
سازهای آبی سولماز رضایی
مرگ بی درد است
آنچه ذره ذره می سوزاند و خاکستر می کند فراق بعد مرگ است
برای مرده دردی متصور نیست
اما به میزان حجم حضورش در جهان ،نبودنش درد می آفریند
دردهایی که ذره ذره میکشد اما در خاک نمی برد تو را
سازهای آبی سولماز رضایی
از من برای تو شاید تصویری گنگ مانده باشد
و از تو برای من ردپایی دردناک در روحم
هنوز جای پاهایت درد می کند
و تا وقتی این درد با من است باور می کنم که زنده ام
سازهای آبی -سولماز رضایی
از سنگسار دردهای بی شمارم
دیگر به پایان آمد آرام و قرارم
بغض قلم لبریز شد از حسرتی که
شد عاقبت گل واژه بر سنگ مزارم
«بهزاد غدیری»
درد آدمها دو نوع است یکی پنهان و خفی و دیگری آشکارا
برای هر درد آشکار می شود گریست ،جهان را به هم دردی فراخواند و توسط دیگران درک شد
امان از دردی که حتی نمی توانی آن را به زبان بیاوری
و این درد خفی است که زنده زنده...