یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
بعضی آغازها، همان رویاهایِ دور از انتظاری هستند که فراموششان کردهایم.یا همان قدمهایِ مهربانی که برای دیگران برداشتیم و نفهمیدیم چه بذری برایِ آینده میکاریم.آن بذر جوانه میدهد، رشد میکند و به شکلِ آغازی در زندگی شکل میگیرد؛آغازی که میتواند همان معجزه باشد...و شاید روزی برسد که بپرسم، من چه کاشته ام که این بذر جوانه داده است؟قلبِ من آن روز به معجزهیِ رویاهایم در یک آغازِ اتفاقی، ایمان آورده است...تولدت مبارک بهترین اتفاق...
می دانستم رویا بود ...مَن و تو !؟ بَعید بود آن هَمه خوشبختی حَتی در تَصور ِخُدا هم نبود... حَق داشت که برآورده نکرد !....
در عمقِ دریا میرومشاید که مرواریدِ بیشکلی بیابمآنجا نوای سازدر پردههای بیصدا چون نبض، بیدارآوازِ ماهیها سکوت وآوای چنگِ زندگی در دستِ عشق است هر تارِ گیسو سرخوشانه مینوازدآهنگهای آبی و سبزآه! ...آیا شود کهمن آن تلألو را در انگشتان بگیرم؟آنجا درختی هست از نور و ستارهآنجا جهانِ پُرشکوهِ زیرِآب استاینک در آنگاهاز آرزوها ناگزیرمباید به قعرِ آبیِ دریا رَوَم بازباید به بیداری بهقدرِ طاقتِ خودرویا ببینم...
نگاه کن چه پیر میشوندرویاهایی که تو را نیافتهجهان را ترک میکنند...
اگه رویاى خودتو نسازىیکى استخدامت میکنه تا رویاش رو بسازى...
چقدر چشم های تو خوب استچقدر نگاهم می کنی کیف می دهدو دستلای موهات می کشمکاش به نسیم گفته بودم سلام مرا به شمعدانی ها برسانداز این رویا کسی بیدار نخواهد شد!...
.می شوم مهمان رؤیای تو در خوابی که نیستسر به روی شانه ی تو زیر مهتابی که نیستد...
یادت یک آسمان ابر است عبور که میکند از من خیس میشوم تمامیکی یکی از خواب میپرند رویاهافرصت خوبیست: جوانه بزند رویا سکوت بشکند یواشکی در پشت گوش ابرها...
انسان ها زمانی که دنبال رویاهایشان نمی روند پیر می شوند....
هندوانه رویاهایتان شیرینانار موفقیت هایتان پر دانهپسته ی خاطراتتان خندانقصه ی زندگیتان خوش وعمرتان چون یلدا بلند بادیلدا مبارک...
دستم نمی رسد به بلندای چیدنت باید بسنده کردبه رویای دیدنت...!...
دیگر کسی خواب مرا نخواهد دیدآه چه کیفی داردتوی رویای قشنگ ات گم شدن !...
بیدار شوتا از پی ات روان شومتنم بی تاب تعقیب توستمی خواهم عمرم را با عشق تو سر کنماز دروازه ی سپیدهتا دریچه ی شبمی خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم...
الکی قصه ببافم چه شود؟تو که پیشم باشینه فقط خوابکه بیداری منرنگ رؤیا دارد....
دریایی دیدم که از خودش بیزار بودقایقی که دلش به گل نشستن می خواست و مردی که مرز رویا با کابوسش یکی شده بود...
تو واقعی ترین احساس من بودیمگر در زندگی چندبار پیش می آید که آدم برای دیدنِ کسی که دیوانه وار دوستش دارد دست و پایش بلرزد؟مگر چند بار در زندگی چراغ های خانه دلت به دست های پر مهر کسی روشن خواهد شد که لمس دست هایش آرزویی دیرینه است؟مگر عشق چیست؟ جز خواستنِ تمام و کمال کسی که رویایِ تو حتی از مخیله اش هم نگذشته است...من با عشقِ تو تمام این ها را از سر گذرانده ام...باور کن که تو واقعی ترین احساسِ من بودی......
در رویاهایت جایی برایم باز کناینجا چیزیجز یادِ تو نیست ......
اسکار قشنگترین رویا میرسه به این جمله :به سر سودای آغوش تو دارم....️️️...
وقتی میفهمی عاشق شدهای که میبینی دوست نداری بخوابی ! چون واقعیت شیرینتر از رویاهایت شده است ......
دست خودت نیستزن که باشیگاهی رهایش می کنیو پشت سرش آب می ریزیو قناعت می کنی به رویای حضورشبه این امید که او خوشبخت باشد.....
آدم ها بارویاهاشون زندگی میکنندمرگ انسان زمانیست کهنه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد.... ونه صبح دلیلی برای بیدار شدن... زندگیتون پر از بهانه های قشنگ...
پس از لحظه های درازبر درخت خاکستری پنجره ام برگی روییدو نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاندو هنوز منریشه های تنم را در شن های رویاها فرو نبرده بودمکه براه افتادم...
سخت میشهوقتى رویاتو با یکى میسازىو با یکى دیگه زندگى میکنى.....
فکرشو بکن من بشم خانوم اون خونه ای که تو مردشیچه رویایی از این شیرین تر؟!...
دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود کهمیخواهی او را ازرویاهایت بیرون بکشیو در دنیای واقعیبغلش کنی.......
میتوان هرروز وهرشبروی لب،لبخند داشتمیتوان باکهکشانِ این جهانپیوند داشتبا امیدوعشق؛دنیا جای خوبی میشودمیتوان هرلحظهرویاهای بی مانند داشت!...
افکار منفی را از ذهنت بیرون و به رویاهایت فکر کن تو زندگی به هر چی بیشتر اهمیت بدیهمون رشد میکنه و بهش می رسی......
You came to me,Was like a dreamBut maybe its time I let you goبه سمت من اومدى مثل یه رویااما شاید الان وقتش باشه که تو رو رها کنم...
شاید نمیدانیولی تمام رویای من در لبخند تو خلاصه میشود......
زمانی می فهمی که عاشق شده ایکه می بینی دوست نداری بخوابیچون واقعیت/ شیرین تر از رویاهات شده است...
* پای لنگ*سنگ های سیاهنردبان رویا...
رویاتو زندگی نکن زندگی تو رویایی کن:)...
*غریق*حلقه ی شکسته ی آبغرقه ی رویاپروانه ی کوچک...
اگه بهت گفتن رویاهات دست نیافتنیهبهشون بگوافکار تو قدشون کوتاهه...
و بیابانزیر سایه ی درختو سار کوچکیغنوده بر رویای آسمان...
نگاه کن چه پیر می شوندرویاهایی که تو را نیافتهجهان را ترک می کنند...
آرام آرامآتش به دلم زدیبنشین که خوش آمدیرویای من......
در آغوش می کشدرویای صلح را زنی کهمعشوقش عازم جنگ است...
مثل یک رویای خوش پا گرفتی تو شبام...
در کوچه ، خیابان ، متروصدای تو را می شنومدر خانه ، سکوت ، رویاهامی گویند دیوانه اممی گویم دیوانه اگر بودمکه صدای شما را می شنیدم...
حالا میفهمم که چرا اتاقک آغوشت سرد سرد بود….گرمای افکارت در رویاتن او را گرم میکرد…!...
اینکه در این دنیای پر از جنگ و هیاهو یک روز را بدون دغدغه جنگ و آشوب بگذرانیم یک رویای دست نیافتنی نیست.. روز 21 سپتامبر را روز جهانی صلح نامیده اند روز جهانی صلح گرامی باد...
دخترملبخندت اوج رویای من است...
وقتی با عطر خیالت همه چی مثل یه رویاست چرا باید بپذیرم که دلم تنهای تنهاست...
با خیالت زنده ام رویای من تعبیر شو در کنارم زندگی کن در کنارم پیر شو......
رویا هایی هست که شاید هرگز تعبیر نشونداما همیشه شیرین اندمثل رویای بودن تو …!...
تو اگر رویای من باشی…هر زمان بیایی…ساعت عاشقی ست…من…هر شبساعت رارأس رویای آمدن تو کوک می کنم!!!...
انسان غرق شودقطعأ میمیردچه در ، دریا ، چه در رویا ، چه در دروغ ، چه در گناه چه در خوشی چه در قدرت چه در جهل چه در انکار چه در حسد چه در بخل چه در کینه چه در انتقام...مواظب باشیم غرق نشویم ،انسان بودن به تنهایی یک دین خاص است کهپیروان چندانی ندارد ....
همین بسه برای منهمین که با خبر باشمکه تو آروم و خوشبختیمی تونم غرق رویا شم...
من به یک صبح که با خنده اَت آغاز شود می اندیشم و به یک حبه ی قند که از کنج لبت بردارم کاش این صبح بیایدو اندیشه ی من رنگ رویا نشود...