شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در نیمه شبِ سپیدِ تابستانیماه از پنجره ی اتاق می تابیددر موسیقیِ سکوت گم بودمباد بر گیسوی بید شانه می زدانبوهِ برگ هاچون رویای نیمه شببه طنین درمی آمدندجغدی بر درختِ توت می خواندو سیرسیرک از زیرِ بوته ی نعناصدا می کردو روحِ من لبریز از صدای جهاندر مسیرِ خود جاری گشت ......