لعنتی زمان آنقدر ازگذرش بی زارم که هنوز بغضِ خداحافظی آن روز گلویم را چنگ می زند
ساحل هاشمی...
مثل ولیعصر تهرانم
با اندوهی بلند
که پوشانده
غربتش را درختان کهن...
✍ سردار...
همان روزی
که گفتی می روم
با خود دعا کردم
فراموشم کنی
یا که فراموشی بگیرم من...
خوابیدی رو بال موجا
کاش میشد بودم کنارت
تو به دریا دل سپردی
من تو ساحل چشم به راهت...