شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
شاه بیت غزلهایمای که شاه بیت غزلهایم تو هستیلاله های سرخ صحرایم تو هستیای دوچشمت آبی دریای عشقشرح حال خواب و رؤیایم تو هستیای لب لعلت شراب ارغوان مست گردم جام مینایم تو هستیصورت زیبا و چون قرص قمر پرتوی نوری به شبهایم تو هستیزلف پرپیچ و خمت همچون کمندقامت چون سروی رعنایم تو هستیبرده ای دل از محمد درد مند ناز کم کن عشق والایم تو هستی...
شیشه عمر بگوجانان من آیا چه سازم بادل تنگمغم هجران تو هردم به سینه میزند چنگمنمانده طاقت وتاب وتوانم کن نظر سویمبه هنگام جوانی چون خزانی زرد شد رنگمتمام هستی ام رفته زدستم ای نیکومنظرشکسته شیشه عمرم زمانه زد برو سنگممحمد ناله کم کن روز وصل یار نزدیک استمن واین ناامیدی ها سراسر هردو در جنگم...
نگاهِ لیلی گرچه برق دارد ولیکن رشته ی من فرق داردسیاست پیشه ام، من میهراسم خمِ گردابه هایش غرق دارد...
زندگی از بسکه ویران کرد رویای مراچای دم شد تا بنوشد خستگی های مراقسمتم ساحل شد و جان کندن آیا می شود؟می شود؟ بر من ببخشی باز دریای مراعقل و روحم را سیاهی ها به چالش می کشندمی کند پر نعش یک دیوانه شب جای مراپرسش پیچیده ام حل کردن من ساده نیستکس نمی فهمد بغیر از مرگ معنای مرافرق طوطی با کبوتر در سخنور بودن استشعر گفتن ویژگی بخشیده دنیای مراعشق نام دیگر من هست پیدایم کنید کس ندارد در همه آفاق پهنای مرا...
امشب میان این گلو یک بغض مهمان من استاین سرفه های لعنتی آهنگ قلیان من استآخر به زنجیرم کشید این شعرهای بی مرام بعد از تو قاتل های من هر برگ دیوان من استعمری عزیز مصر می مانی ولی ای نازنین !شهری که چشمش را به پایت داد کنعان من استگاهی سکوتی ممتدم ، گاهی پر از شور و غزلاز بس که حیران تو ام ، یک شهر حیران من استدر فتح شهر قلب تو، سرباز سرسختت منمحالا که افتادم ببین ، سردر گریبان من است...
آتشم! شعله ور هستم، شررم می چرخدخانه ام، پنجره و سقف و درم می چرخدبی خیال از همه دنیا شده و می خوردمساعتی است که اینگونه سرم می چرخدکور شد روزنه ی عقل و به رقص آمد جانمستم آنقدر که اکنون جگرم می چرخدقصد دارد که دلم را بخورد چون موشیپشه ای آمده و دور و برم می چرخدآسمان! سمت تو از سطح زمین می آیمچرخ بالم، به هوای تو پرم می چرخد...
روز ها تاریک تر از هر شب شدهاعتراض ما فقط مطلب شدهنا کسان بهتر ز هر کس گشته اندشاه جنگل بر خران مرکب شدهنیش کاری میرسد از هر یکیهر کسی بر جان ما عقرب شدهجای صلح و آشتی در مدرسهجنگ و وحشت درسی از مکتب شدهزخم ناسور گشته اند همسایه هاقاتل و خونخوار ما یک تب شدهخون انسان را مکیدن مردمان!کی روا در دین و در مذهب شده؟؟؟...