شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
✍🏻همیشه،بهترین حالتِ ممکن باش!اگر مخاطب خوبی هستی!رازداره خوبی هم باش!اگر نمی توانی امید بدهیکسی را نا امید نکن!اگر نمی توانی زخم های کسی را ترمیم کنی!نمک نباشدر هر حالتی بهترین باش!🌱...
خیال می کنم تمام وجود هانقطه هایی خیالی اند روی نقشه زمان آری همه نقطه ها خیالی اندجز یک نقطه که بُن بستِ کمال روح است وآن حقیقت تنها چه میتواند باشد جزخدانویسنده عطیه چک نژادیان...
اگردرحوالی باورهایت شکست را بپذیری دنیای آرزوهایت را سیل ترس باخود می برد نویسنده عطیه چک نژادیان...
از لحاظ روحی به یکی مثل بالشتم احتیاج دارم که بغلم کنه و بگه گریه کن تا سبک شییاسمن معین فر...
گاهی اوقات تنها راه یاد گرفتن،زندگی کردنه حتی به غلط...
هر چیزی همون موقع که ذوقشو داری برات قشنگه حتی بودن یه سری از ادمها:)یاسمن معین فر...
دیدی وقتی آدما میفهمن زمان زیادی به پایان عمرشون نموندهچقدر دچار حسرت میشن؟!و میگن کاش بیشتر برای خودم زندگی میکردمکاش اِنقدر غصه دیگران رو نمیخوردمکاش بیشتر برای بچه هام وقت میذاشتمکاش بیشتر قدر آدمهای مهم زندگیم رو میدونستمهی رفیق شاید همین متنی که داری میخونی هم یه نشونه باشه که بیشتر قدر زمان و فرصت های پیش رو زندگیت رو بدونی و به درستی ازشون استفاده کنییاسمن معین فر...
من برعکس نویسنده ها که بعد از رفتن عشقشون دست به قلم شدن و نوشتن قبل از اومدنت نویسنده بودم و زندگیمو به زیبایی بودنت توصیف میکردم اما درست از روزی که رفتی دیگه هیچ کلمه ای باهم جور در نیومد در بین همه ی نوشته هام انگار چیزی کم بود که با هیچ آرایه ادبی جبران نمیشدگاهی وقت ها، کلمه ها هم نمیتونستن جای خالی تورا پر کنن حالا هم هیچ جمله ای نمیتونه بیانگر منِ بعد تو باشه ......
رفتار انسان داستان مصوری از زندگی اوستما انتخاب می کنیم چگونه تفکر کنیم,چگونه رفتار کنیم,و بر اساس انتخاب خود نسبت به کیفیت زندگی,ساختار مشخصی را ترتیب می دهیم.انسان در مقام موفقیت هایی که برای خود رقم زده است,تجاربی از رفتار های گوناگون دیگران و خودش را در کارنامه ی زندگی دارد,رفتار,متغیر است,باید همواره در راه و روش آن تامل نمود....
بی رحم ترین آدم خوش قلب جهانم!چشم هایت را می درمذهنت را تسخیر و قلبت را منسوخ زغیر خواهم کرد,....✒...
خدایا بغلم کن:)روزایی که واقعا تو زندگیم کم میارم با فریاد زدن این جمله آروم میگیرمخدا تنها مورفین روزای سختمه...
میگم دیدیگاهی اوقات که به گذشته نگاه میکنیم تو ذهنمون میگیم*وای من چه سمی بودم*کاملا نشون دهنده اینه که هر چیزی تو یه دوره ای فقط جذابهو بعد فراموش میشهپس خودتو درگیر حواشی نکن و از مسیر لذت ببریاسمن معین فر...
ببین رفیق بعضی از آدمایی که دست به خودکشی می زنند به خاطر اینه که کسی رو ندارن که به حرفاشون گوش کنهاگر تو اون آدم رو داریقدرش رو بدون یاسمن معین فر...
ناخواسته خلق شدی؛ولی میتونی با خواست خودت دنیای قشنگی بسازی...
اون نمی دونست اگه میدونستکه چقد نگاه کردن چشماش رو دوست دارممن رو فراوون می بوسیداین رویای شیرین رو نصف کاره رها نمیکردبرهآره نمی دونستتو این شهر دردندشتهیچ خبری نیست... باریکانی...
مویش را بلند کرده، قد و بالا و لباسش همچنینسرمه ی چشم، خط لب، تیر و کمانِ ابرویش همچنینبخت من اما به کوتاهی عمر گیلاس های روی لباسش میرسد! وقتی باید باشد و ندارمش..مأوا مقدم...
آفتاب هر روز میرود و ماه هرشب می آید، درختانِ دیارم هر فصل میوه میدهند و بچه های همسایه قد میکشند، خودم چندین مرتبه شمع تولد فوت کرده ام، برف های قله ی کوه ها چند باری به رودخانه ها ریخته اند و کشتی های آسیایی به آمریکا رسیده اند، مخوف ترین بیماری این قرن هم مهار شد اما هنوز قلب من نبودنت را باور ندارد. چگونه رفتی؟ چگونه قلبم را شکستی که هر روز زخم هایم تازه تر و دلم گسیسته تر میشود؟🙂🥀👤مأوا مقدم...
تو نیمه دیگر من بودیتنهایم گذاشتی و رفتیحالا من مانده ام و پازلی ناقص و جا مانده از وجودمیاسمن معین فر...
اکثر آدم خوبای روزای بدمبدترین زخم ها رو بهم زدنیاسمن معین فر...
سر تا پا لجناما ادعا سر به فلکیاسمن معین فر...
وقتی خدا رو بابت ،تمام نعمت هایی که بهم داده شکر می کنم ؛تو رو هزار بار حساب می کنم محبوب من...-نازنین رامی نیا...
هیچکس به اندازه انسانی که زیاد می فهمد رنج نمی کشدبرای بعضی نفهمیدن ها باید خدارا شکر کرد آخر میدانی تیمارستان پراست از انسان هایی که زیاد فهمیده اند نویسنده عطیه چک نژادیان...
روزی درمیان اعدادهای متوالی زندگی ات می ایستی وازخودت میپرسی براستی آخرین لحظه ای که باکودکی ام وداع کردم چه روزی بود؟؟ نویسنده عطیه چک نژادیان...
اما من می گویم می شود از خویش گریخت،هر انسانی درزندگی اش بارها روحش رابرداشته وازخودش رفته بااینکه جسمش در زمین راه می رودوبامردم حرف می زند،می خندد...ولی خانه وجودش خالی از خویش است نویسنده عطیه چک نژادیان...
کاش این دنیا دکمه ای به نام ویدیو چک داشت هر موقع دلت برای یه لحظه هایی تو زندگیت تنگ میشد میزدیش و برمی گشتی به عقب اینجوری خیلی خوب میشد مگه نه؟یاسمن معین فر...
اگر حرفی در دل دارید بزنیدحتی شده رو کاغذ بنویسیدنگذارید درد بشه تو سینتوننگذارید بغض بشه تو گلوتونبه خودتون آسیب نزنیدیاسمن معین فر...
قلم برای نویسنده چون لاک برای لاک پشت آرامشی تکرار نشدنیستیاسمن معین فر...
اینجا دلا خونِچشا اشکیدر ظاهر خوشحالاما درون غمگینیاسمن معین فر...
سرگردون بود+چی شده؟!دنبال چی میگردی؟ دنبال عطرم+بیا اینجاست حالا چرا آنقدر عجله داری؟! چون قرار دارم+این موقع شب قرار ؟!یه چیزی هست که ساعتها منو به فکر فرو برده! چون ماه چهره قول داده بیاد به خوابم پس حتما میادپ ن:خوب شاید بگی چه عشق قشنگی دارن!ولی سالهاست که مادرم فوت شدهو پدرم هنوز به عشق دیدن مادرم به خواب میرهیاسمن معین فر...
کاش تو هم مرا همچون ابرا وجود خود می خواندی تا دلم قرص شود به بودنتیاسمن معین فر...
نزدیکه کنکورهمیدونم دیگه خسته شدیمیدونم انگیزه نداریمیدونم شب و روزت داره با استرس میگذره میدونم خواب و خوراک نداری...ولی یادت باشه ها قرار نیست همه دکتر مهندس بشنجامعه ی ما آرایشگرم میخوادنقاش و عکاسم میخوادشیرینی فروش و بناهم میخوادبه همون اندازه ای که معلم و معمار میخوادبه این فکر نکن که بعد از دنبال کردن علاقت قراره چقدر حرف بشنوی؛ به این فکر کن که دیگه حسرتش به دلت نمیمونه...شاید یکی دوبار تو سری بخوری اما بعدش فراموش م...
می دانی رفیقخودمان تمام شدیماما غم مان نه......برگرفته از کتاب: یک شب از شانه های خدا هم طلبم را برداشتمبه قلم:مریم کنف چیان...
غیر از همین یه شب که به من فکر مى کنىواسه من این اتاق مث انفرادیهاما همین یه شام یه دنیا غنیمتهواسه زنى که توى جهانت زیادیهغیر از همین یه شب که به من فکر مى کنىجایى توو این جهان مث این تخت سرد نیستمثل تمومِ تازه عروساى بى کسمخوابم نمى بره توو اتاقى که مرد نیستقد همین سکوت پرم از نگفته هاباور نکن سکوتمو هرچند ساکتمجز روو لبات اسمى ازم نیست اما بازمثل شناسنامه ى تو رازدارتمسهمم از این اتاق فقط حس غربتهبا اینکه با کلی...
می گوید: شمشیر از رو بستی؟! راست می گوید هر وقت بی امان قلم بدست میگیرم در واقع شمشیر دولبه ای را کشیده ام و میجنگم تا یا پیروز میدان شوم یا کشته ....در چنین رزمی اگر پیروز شوی پیروز میدان قلمت است و اگر کشته شوی، یک نویسنده کشته شده ،اما قلم نمرده .کسی دیگر در دست می گیرد ...پس قلم بالاخره پیروز میدان است...
کاش شهربازی بودمو تمام عمرم را، شادی و قهقهه ی کودکانی را میدیدم، که در دنیایی متروکه، با بزرگ ترهایی بی رمق، برای ساعتی با من خوشحال بودند.کاش باران بودمو به گل هایی که قرار است دلیلِ عاشقانه های کوچک اما واقعیِ مردان و زنانِ در رَه عشق بشوند، جان میدادم.کاش کتاب بودمکه دلیلِ تحول در زیستنِ انسانی میشدم.کاش عروسکی بودمکه شورِ زندگانی را در دلِ دخترکانِ گیسو تراشیده ی در بیمارستان ها، زنده میکردم.کاشکمیفق...
شک ندارم که تسخیر شده امتصرف شده ی چَشم و مطیعِ نگاهش شده امافسون و پریشون، گرفتارِ فرطِ چشمانش شده امتسلیم و سَلاسَتِ پندارش شده امرام شده ام، فرمان پذیرِ گفتارش شده امدلداده و دلباخته ی کردارش شده امغرقِ دریای ژرفِ خیالش شده امسودا شده ام، آوازِ شب هایش شده امپناهِ قلبم و مأوای عشقش شده اممن شک ندارم که عاشق شده ام...
دارم به اون مرحله میرسم که عقل و منطق و قلب و احساسم همگی باهم تسلیمِ وجودت میشن، اون مرحله ای که بدون هیچ فکری، بدونه هیچ ارزیابی و نتیجه گیری ای بی برو و برگشت هر چی تو میگی رو با دل و جونم میپذیرم. جایی که دیگه هیچ آدم دیگه ای برام معنا نداره. جایی که خودم هم گاهی برای خودم معنا ندارم. جایی که تمام من درحال پیروی از خواسته ها و گفته های توعه! حتی اگه اشتباه بگی.یه جاهایی دیگه حتی قلب و احساسم باهام میجنگه و از این همه تسلیم شدن خسته میشه....
تمام دیشب را گریه کردمدلتنگ بودمبرای همه کس،همهچیزبرای داشته ها،برای نداشته هابرای بودن ها،برای رفتن هابرای تمام زندگی امبرای تو....تمام دیشب را گریه کردمبدون اینکه کسی برای من دلتنگباشد.....!اینک هر کس به سهم خوداز دنیا چیزی برمیداردمن از دنیا دست برداشتم...باخود میگویم منکه تنها نیستم!باگیسوانم حرف میزنم....در قاب آینه..برای نگاهم ترانه میخوانم!!!تنها نیستم...سایه ای دارم که به هر جانکندنی دنبال من می آ...
شاید خوردن یک لیوان شربت آلبالو با یخ در تابستان لذت بخش باشدیا لذت اولین برف زمستانقند در دل آدم آب می کندیا حتی شنیدن موسیقی آرام باعث شور در آدم شوداما هیچ کدام به اندازه ی نشستن کنار تو در نیمکت دونفره ی پارکقلبم را به هیجان زندگی وا نمی دارد!!مهدیه باریکانی...
از دلتنگی هایتاز غزل عشق نافرجامتو از ظلمت دنیایتبدون او مرا باکی نیستفقط به وقت دیدنم کمی بخندکه تنها اغوش لبخندتمرهمیست بر این دل رنجور✍️رامین وهاب...
رخت دلتنگی را درست به اندازهٔ آغوش تو دوخته اند... • ͡• - کتایون آتاکیشی زاده...
لب ساحل نشستن عجیب آرامش دارد... عجیب حس آرامشش عجین میشود با تک تک تاروپود وجودمان.. قدم زدن در طول ساحل گویی طول خاطرات را همینطوووور دراز تر میکند.. چرا وقتی در طول ساحل قدم میزنی خاطرات طولانی تر میشوند؟ هرچه خواستم فکر نکنم نشد.. هرقدر قدم زدم خاطرات طولانی تر شد.. ایستادم.. رو به دریا قدم زدم.. کفش هایم را گوشه ای گذاشته بودم و شن و ماسه ها زیر پاهایم غلت میخوردند و در خود جمع میشدند.. موج، آب را به پاهایم رساند.. سرد بو...
کلید و انداختم تو در و بازش کردم.. وارد خونه شدم و کیفم و از دستم شل کردم ک آروم بیوفته رو زمین.. خودمم نشستم رو مبلای روبروی آشپزخونه.. ی لحظه چشامو بستم..ی صدایی از آشپزخونه اومد و چشامو وا کردم..خانم خونه مث همیشه کارش تو آشپزخونه بود و بوی غذا رو توی خونه پخش کرده بود.. انقد حواسش ب غذاش بود ک حتی صدای در و نفهمیده بود.. بلند گفتم: سلااامیهو برگشت و با تعجب گف: عه کی برگشتی؟؟ جوابی ندادم و رفتم طرف گاز.. سیبای سرخ کرده...
من آسمانِ پر از ابر های دلگیرماگر تو دلخوری از من،من از خودم سیرمهر بار نگاهت کردم؛خواستم بنوازمت تو رااما امان که من،دست بسته در دست غم گیرمتو دلخور می شوی از منِ دست و دل بسته امامن هنوز هم حاضرم بهر توی دردانه بمیرماگر غصه رها دهد دست و بال دلم رابخدا پر بکشم سمت تو؛در آغوشت بگیرم...
چشم اندازهای خود را گرامی بدارید. آرمانهای خود را گرامی بدارید. موسیقی ای که در قلب شما ایجاد می کند ، زیبایی که در ذهن شما شکل می گیرد ، زیبایی که خالص ترین افکار شما را رقم می زند. از آنها همه شرایط لذت بخش ، همه محیط آسمانی رشد می کند ، اگر شما به آنها وفادار بمانید ، سرانجام دنیای شما ساخته می شود....
برای محافظت از خود در برابر چاپلوسی راهی غیر از این نیست که به مردان بفهمانید که گفتن حقیقت شما را آزرده خاطر نمی کند....
دوست در قدرت ، دوست گمشده است....
وقتی هستینه آبی آسمان آبی تر می شودنه سبزی زمین خوش رنگترروزگار هم از بازی هایشدست نمی کشد.ولی دلمعجیببه بودنتقرص می شود....
یک نکته خوب در مورد زن بودن در هالیوود این است که زنان بسیار نزدیک به هم هستند. همه ما نویسندگان و کارگردانان آنها را می شناسیم و برای امنیت و محافظت از شما را ایمن سازی می کنیم و در واقع کاملاً متفاوتی نداریم و در صورت تجربه ای که در صورت وجود همه چیز در اختیار شما قرار می دهد ، دارد....
سریع یاد بگیرید و دانا باشید عاقلانه....