یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
ما به روز هجر صد طوفان به یک دم دیده ایم... فصیح اصفهانی...
گو در این عید میا کس به مبارک بادم کاشانی...
دمی با دوست در خلوت، به از صد سال در عشرت......
چگونه از تو بگویم که عاشقانه نباشد؟!...
دل جدا دیده جدا سوی تو پرواز کند... یزدی...
من بسته ی دامم ، رهِ بیرون شدنم نیست ......
از هزاران دل یکی را باشد استعداد عشق...
چون شدم صیدِ تو برگیر و نگهدار مرا ... ...
تو صد چون من به هر جایی و هر جایی سری داری... ...
غایب مبادا صورتَت یک دم ز پیش چشم ما......
خصمِ آنم که میان من و تیغت سپر است!...
عاشق از نیستی آبستنِ هستی گردد......
کِی که بازت بینم ای منِ بی تو، دور از خویش! _خویی...
دردسر بسیار دارد پاس دلها داشتن......
عمری ست همان بی کسی ماست کَس ما......
این رنج کاهَدَم که تو نشناختی مرا...!...
تو بریدی از من و من امتحان نامیدمش... دهلوی...
از جایِ جراحت نتوان بُرد نشان را ......
بس که دلتنگم ..نمی گنجد نفس در سینه ی من ......
همیشه در دلم از حسرت تو کولاکی است.....
در زیر سایه ی مژه اتخوابم آرزوست......
عشق گاهی مادر است و گاه هم نامادری ست......
آن که جانم را سوخت ، یاد می آرد از این بنده هنوز ...؟!...
او سخن میگوید و دل می برد ......
دل با تو سفر کرد و تُهی ماند کنارم......
ای کاش خیالم، حال و روزم می شد...!...
دشنامِ تو خوش تر که ز بیگانه دعایی......
تو که باشىمگر آرزوى دیگرى مى ماند ...!...
ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم......
ز سنگ سخت ترم من که زیستم بی تو......
همره دل ؛ در پی اش افتان و خیزان می روم.....
ای دیده دشتبان نگاهتبه راه کیست ..؟...
روز و شب یک جنبشِ مژگان چشمِ تنگ اوست......
کس نمی گیرد سراغاز خلوتِ دلتنگ ها......
به زور عشق از این زندان ظلمانی توان رستن......
آنچه دیدم از جدایی ها، جدا خواهم نوشت......
گر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش......
چه می کنی که دلت از جفا نمی گیرد؟ کاشانی...
جرمم این پان که زجان دوست ترت می دارم ....️ عراقی...
ما کم بضاعتیم و وصالت گران بهاست...
حدی ست حسن راو تو ز حد گذشته ای ..!...
گرفته حسرت دستان توجهان مرا ......
گوشه چشم تو با ما نه چنان است که بود ...
لاتُغرِّب أحداً راک وطناً...غُربتِ کسی نباش که تو را وطن دیده است......
از همه باز آمدیم و با تو نشستیم ......
مرا زین پای بی فرمان، چه ها بر سر نمی آید......
هر جا که رَوی نشسته ای در دل ما...
ما را نگاهى از توتمام است ، اگر کنى ......
وای بر جان تو گر مانند تو یاریت هست...
هرکس به رَهی می رود اندر طلبت......