شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدمصانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم...
شب قدر آمده ، شیرین دهنان آمده اند می توان بر همه شیرین دهنان عاشق شد...
سبزه در دست تو و چشم من اما نگرانکه گره را به هوای چه کسی خواهی زد...
بوی گل، بوی چمن،بوی شکفتن، یک طرف بوی تلخ قهوه ای در کافه با تو، یک طرف!...
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود...
سخت دلتنگم و آغوش تو را می خواهمکه قرار دل بیچاره ی عاشق بغل است...
عشق یعنی نفست بند یکی باشد و بس نگهت جز به یکی مات به هر جا نرود...
تا خنده بر بساط فریب جهان کنمچون صبح، یک دهن لب خندانم آرزوست...
وقت خوشی چو روی دهد مغتنم شمار دایم نسیم مصر به کنعان نمی رسد...
خوش باش که هر که راز داندداند که خوشی خوشی کشاند...
سراغ از ما نمی گیری در این تنهایی مطلق خوشم با خاطراتت هر کجا هستی عزیز من...
جمعه ها شرح غروبیست که خون آلوداست دیه اش قیمت بد حالی و دلتنگی ماست...
خوشا دل های خوش، جان های خرسند خوشا نیروی هستی زای لبخند...
از یار داغ دیدم و از روزگار همچشمی به روزگار ندارم به یار هم...
سینه گرم و مژه خونبار و سحر نزدیکست باخبر باش که آهم به اثر نزدیکست...
این طریق دشمنی باشد نه راه دوستی کآبروی دوستان در پیش دشمن می بری...
بمیرو تا نبود هم نفس مزن نفسیکه مرگ بهتر از این زندگی بود به بسی...
اگر چه سوخته ام در بلای عشق بسیبه عمر خود دل ازین سان نداده ام به کسی...
قصه به هر که می برم فایده ای نمی دهدمشکل درد عشق را حل نکند مهندسی...
به دو چشم تو که گر بی تو برندم به بهشت نکنم میل به حوران و نظر با ساقی...
در بلا هم می چشم لذات اومات اویم مات اویم مات او...
مى خواست عشق را بِچِشاند به کامِ خلق با طعمِ شیر و شَهد و شکر، "مادر" آفرید...
هر کس که به گل آب دهد، عاشق گل نیست شاید هدفش بردن یک شیشه گلاب است...
در کنارت هرکجا باشم بهشتی میشودچونکه دنیا را پراز احساس زیبا میکنی...
لب براق تو برقیست که بد میگیرد!هر لبی را که به یک بوسه رسانا بشود...
دل اگر عشق نورزیده که دیگر دل نیست من اگر دلخوشُ و دلزنده شدم از اینم...
به اشتیاق رهایی پریدی از قفسمچقدر حسرت خوردم که آسمان نشدم...
بیش ازاین نتوان حریف دا غ حرمان زیستن یا مرا از خود ببر آنجا که هستی یا بیا...
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالشبه که ماند به که ماند به که ماند به که ماند...
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی همه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی...
من بهشتم همه در دیدن خندیدن توستتا تو باشی نشوم خیره به لب های کسی!...
آنچنان در همه جای دل من جا شده ای که به غیر تو نباشد دل من جای کسی...
دوستت دارم جوابش را نگو ممنون گلم می شود پاسخ دهی،ای جان عزیزم همچنین...
عشق کفاره ی یک لحظه نگاه است فقط مثل افتادن از چاله به چاه است فقط...
می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا برگها را می کند باد خزان از هم جدا...
بر کشور جان شاهی ز اندوه دل آگاهی شادش چو نمی خواهی غمگین تر ازین بادا...
سر ذوق آمدم از خنده ی تو،باز بخند بی تفاوت به جهان باش و فقط ناز بخند...
نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دستچشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست...
من نشان کرده ام تو را که ز تو دلخوشی های بی نشان آمد...
چونکه اسرارت نهان در دل شود آن مرادت زودتر حاصل شود...
دستِ گرمی وسطِ سوز زمستان بودیزود دلبسته شدن عادتِ دی ماهی هاست...
می روم شاید کمی حال شما بهتر شود می گذارم با خیالت روزگارم سر شود...
عزّت شاه و گدا زیرِ زمین یکسان استمی کند خاک برای همه کس جا خالی...
عاشقان کشتگان معشوقندهر که زنده ست در خطر باشد...
از کیمیای مهر تو زر گشت روی منآری به یمن لطف شما خاک زر شود...
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،خورشید شما، عشق شما، بام شمایید...
هر جراحت که دلم داشت به مرهم به شدداغ دوریست که جز وصل تو درمانش نیست...
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سرکاین سر پر هوس شود خاک در سرای تو...
مستی ده و هستی ده ای غمزه خمارهتو دلبر و استادی ما عاشق و این کاره...
عشق قهارست و من مقهور عشقچون شکر شیرین شدم از شور عشق...