شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
کاش می توانستمدر گذشته ی خود فراموش شوم وهرگز در آینده پیدا نشوم...!...
چنان در عشق هاییک طرفهغرق شده ایمکه وقتیبه گذشته فکر می کنیمشرمنده احساسمان می شویم....
من گذشته را خوب بِ یاد دارم،آن خیابان قدیمیدر کنار عشق کهنه،با باران پاییزیش...برگهای زرد و نارنجی به کنار جدولحتی خوب بِ یاد دارمآن چشمان جنون انگیز را،خنده های بی محاباو بی دلیلی که دلیل شادیه ما بود؛من بِ یادم دارمدستان گره خورد به دستانم را،حتی صدای قطره های باران به روی چترکه گویی قصد مارا کرده بودولی او پناهمان بود،برای ما آن خیابان ۲۰ متری۲۰ دقیقه طول میکشید،تو بِ یاد داری اینهمه خاطره را!؟پاییز آمده است...
از گذشته ها حرفی نزنآینده را تعریف کنچند طلوعُ غروبِ خورشیدرا ببینمکه بیایی!...
جاده ای که ما را به مقصد میرِساند گاهی سخت بود و بارانی،آدم هایی که با ما همراه میشدند گاهی درد بودند یا شاید هم درمانده.گذشته با تمام آدم های همراهش بخشی از زندگی ما بشمار میروند که سپری شده اند،نمیتوان با زمانه جنگید و قدم های آدم های رفته ی زندگی را کتمان کرد اما میتوان در کنار کسانی آرام گرفت که ما را با تمام گذشته و اتفاقاتش بپذیرند.حلقه ی مهربانی اویی را در دست گذاشت که ما را با تمام اندوه در چشمانمان بخواهد و نشانه های بجای مانده از غم را ...
باز بود هر شبپنجره ای بر بام ارغواناز گذشته های نه چندان دورچشم ماه می تابیداز سمت چپبر پشت شانه هایممی پیچید هرم داغ نفس هایشدر پیچاپیچ دهلیزهای ادراکو ساری بودتپش زلال حیات در شاهرگ مهر...
قوانین فیزیک را از نو بنویس،از لایه های زمان عبور کن واز گذشته ها برگردبرگرد و مرا در آغوش بگیردیگر به آینده امیدی نیست......
خودم را حذف کرده ام از گذشته، از تجربه های تلخ و شیرینی که داشتم، اما از گذشته ام پشیمان نیستم، تجربه ها، حتی تلخ ترینشان، سنگ بنایی بوده اند برای ساختن منی که امروز هستم.خودم را حذف کرده ام از زندگی خیلی ها، از ارتباطات خوب یا بدی که داشته ام، اما از هیچ رابطه ی تمام شده ای پشیمان نیستم، آدم ها حتی بدترینشان، تلنگری بوده اند برای ساختن هویتی که امروز دارم.خودم را حذف کرده ام از خودم، از خودی که قبلاً بودم، اما از کسی که پیش از این بوده ام -خ...
گذشته نیز، همچون آینده، نامحدود است و فقط به عنوان گستره ای از احتمالات وجود دارد....
جایی باید دست از گذشته بکشی ..آمد،بود،خندید،رفت،را از حافظه ات پاک کنیجایی باید به سرعت خودت راجمع و جور کنیمحکم بزنی توی گوش خودتو بگی به داد خودت برس لعنتیبلند شوتو دو بار به دنیا نمی آیى!.......
حالا که آمده ایاز گذشته نپرسدر روز آفتابیاز برف سنگین شب قبلچه می ماند؟...
در رو ڪه باز ڪنیشومینه ای سرد و خاموشدورش فانوس زنگ زده، شمع های بی عطر ڪه سوختن ولی نساختندو تا مبل پارچه ایڪه بخوای روش بشینیصدای غژغژ ازش بلند میشهقاشق و چنگال، ڪاسه و بشقاب، لیوان و پارچ...یه سری خرت و پرت ڪه یه روز پر از عشق و زندگی و حس خوب بودنمتعلق به گذشته ی نه چندان دور من و حضرتعالی بودن...
معمولا وقتی من به گذشته نگاه می کنم می بینم که انواع مختلفی از یک احمق بودم و از این یا آن نوع احمق بودن خوشحال بودم!...
آنچه آدم را پیر می کند،نگاه به گذشته و حسرت فرصت های از دست رفته است.حساب وکتاب روزهای گذشته آدم را زود پیر می کند و جز بینی تیرکشیده و چشمان حریص و بی فروغ چیزی از او باقی نمی گذارد....
از خدا پرسیدم:خدایا چطور میتوان بهتر زندگی کرد؟خدا جواب داد: گذشته ات رابدون هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حالت را بگذران،و بدون ترس برای آینده آماده شو،ایمان را نگه دار و ترس رابه گوشه ای انداز،شک هایت را باور نکنوهیچ گاه به باورهایت شک نکن.زندگی شگفت انگیز استفقط اگر بدانید کهچطور زندگی کنید...
عید حقیقی را کسانی درک میکنندکه با یک چشم بر گذشته بگریند و با چشم دیگربه آینده لبخند بزنند . . ....
آدم هیچوقت نباید به خاطر قدیمها غصه بخورد. کسی که عزای گذشته را میگیرد، پیر و عزادار است...
بگو و مگو صرفا وقت تلف کردن است ؛ چون تو نمیتوانی گذشته را تغییر بدهی ، فقط میتوانی از آن درس عبرت بگیری ......
با دختری ازدواج میکنی کهنمیدانی گذشته اش چیست ...و دختری را ترک میکنی کهگذشته ات را با او بودی ...کدامین عقل است که این را قبول میکند؟پس ...اگر با معشوقه ات ازدواج نکردییقین بدان تو با معشوقه مَرد دیگرازدواج کردی...!...
این جهانِ بزرگ را باید مثل کتابی باز ببینی ؛ مثل کتابی که در انتظار خوانندهاش است. هر روزش را باید جداگانه خواند. نه روی گذشته باید تمرکز کنی، نه روی آینده، اصل این لحظه است. باید صفحه به صفحه پیش بروی ......
روال زندگى بدین گونه است : زندگى پر از اتفاقات گذرا و موقت است و همین اتفاقات هستند که زندگى را زندگى مىکنند. گذشته مثل قدم زدن روى ماسه، ردى به جا مىگذارد اما در هرحال باید به سوى آینده حرکت کنیم ......
وقتی کسی داره با تمام وجود نصیحتت میکنه ،مخاطبش تو اون لحظه تو نیستیخودش در گذشته شه !...
گذشتهای که حالمان را گرفته است آیندهای که حالی برای رسیدنش نداریم !و حالی که حالمان را به هم میزند ؛چه زندگی خوبی !...
خانواده اتصالی به گذشته و پلی به سوی آینده ما ست...
اگه چند سال زودتر می دیدمتاز گذشته ت دیگه وحشتی نبوداولین عشق تو می شدم اگهاگه این زمان لعنتی نبود...
به تفکر و اندیشه خود مفتخر باشید ،نه به اجداد و گذشته خود !...
اینکه بتوانی با خوشنودی به گذشتهی زندگیات بنگری ، مانند این است که دوبار زیستهای ......
گذشتهای که راست و ریس نشده ،بالاخره یه جوری میاد سراغت !چه با عشق ، چه با نفرت ......
هیچوقت راجب گذشته کسی که دوسش داری کنجکاونشو،قشنگترین باغچه رو هم بکنی زیرش کرم پیدا میشه...
گذشتهی من ، صورتحسابها رو پرداخت نمیکنه ! گذشته ، به ما غذا نمیده و گرم مون نمیکنه ! گذشته چیزیه که تموم شده و پروندهاش بسته شده...
غرق شدن تو خاطراتی که تو گذشته دفن شده مثل کاشتن گل تو دریاست، آب زیاد میخوره اما رشد نمیکنه...
دیشب به خودم گفتم :شعور یک گیاه در وسط زمستان، از تابستان گذشته نمیآید، از بهاری میآید که فرا میرسد ...گیاه به روزهای که رفته نمیاندیشد، به روزهایی میاندیشد که می آید، اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد آمد ...چرا ما انسانها باور نداریم که روزی خواهیم توانست به هر آن چه میخواهیم، دست یابیم ؟!...
ما به آدمهایی محتاج هستیم که خود را مدیون زندگانی بدانند نه طلبکار آن.به آدمهایی محتاج هستیم که به زندگانی عشق داشته باشند نه کینه.به آدمهایی محتاج هستیم که به آینده بچه هایشان فکر کنند نه به گذشته پدرهایشان.ما از فرومایگی ها استقبال نباید بکنیم, بلکه می خواهیم اول چنین روحیه های بیماری را در هم بشکنیم....
چون دیگر آینده ای ندارند،از گذشته حرف میزنند.وقتی خیلی دویده باشیم و نفسمان بند آمده باشد،برمیگردیم و راهی را که دویده ایم اندازه میگیریم....
آدمی به مرور آرام میگیرد،بزرگ میشود،بالغ میشود و پای اشتباهاتش می ایستد...آنها را به گردن دیگران نمیاندازد و دنبال مقصر نمیگردد... گذشتهاش را قبول میکند،نادیدهاش نمیگیرد و اجازه میدهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند...آدمی از یک جایی به بعد می فهمد که از حالا باید آینده اش را از نو بسازد،اما به نوعی دیگر میفهمد که زندگی یک موهبت است،یک غنیمت است،یک نعمت است و نباید آن را فدای آدمهای بی مقدار کرد...!...
گذشته ای که در گناه سپری شده باشد بار سنگینی است!...
دلیل اینکه آدم ها به سختی احساس خوشبختی می کنند این است که گذشته را بهتر از آنچه بوده می بینند، حال را بدتر از آنچه هست و ترس از آینده را بیشتر از آنچه خواهد بود می دانند....
بعد از عقد ،گذشته ی همو فراموش کنید هر چی که بوده و نبوده...
پایانی برای قصه ها نیست...نه بره ها گرگ میشوند،نه گرگها سیر،خسته ام ازجنس قلابی آدمها...دار میزنم خاطرات کسی را که،مرا آزرده،حالم خوب است،اما گذشته ام درد میکند......
راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است.. گذشته و آینده رادرچرخه ی ابدیترها کن.. این ساعت و امروز تا ابد برنخواهد گشت قدر لحظه ها را بدان ......
وقتی کسی دارهبا تمام وجود نصیحتت میکنهمخاطبش تو اون لحظه تو نیستی...خودش در گذشته شه......
Dear past, thanks for the lessons. Dear future ,I’M READY !گذشته ى عزیز، از درسهایى کهبهم دادى متشکرم.آینده ى عزیز، من آماده ام...
ولی من انقدر دوست دارم که اگه یک بار دیگه بگی دوسم داری گذشته از یادم میره!...
نگرانِ آینده ات با کسی نباش که تو را با همه ی گذشته ات میخواهد...️...
در واقع همین گذشته است که برنامه ریز رفتارهای کنونی ماست. پس از خروج از زهدان گرم مادر، به جای آن که به محیطی پذیرا وارد شوید به محیطی سرد و خشن وارد شدهاید. این ضربه هم همانند ضربهی تصادف اتومبیل است و موجب اضطرابهای وجودی میشود، مانند ترس از دست دادن بهشت که حاصل آن شرطی شدنها و تمامی رفتارهای دفاعی و محافظتی ما از همان اوایل زندگی است. اگر مادر شما در آن هنگام دوران سختی را میگذرانده، حالات روانی او نیز موجب شده است که از شما پذیرایی درس...
من و تو زنده موندیمو به سختی زندگی کردیمگذشتهحالآیندهمن و تو وارث دردیم......
یه روز با کسی روبهرو میشین کهبه گذشته شما اهمیت نمیدهچون میخواد توی آیندتون کنارتون باشه....
گذشته ی تاریک / آدم ها را از پا در می آورد / باتلاقی می شود و او را پایین می کشد....
گفت : اگه یه ماشین زمان داشتیباهاش میرفتی گذشته یا آینده؟دستامو دور لیوان چای سفت حلقه کرده بودم، نگاش کردم، گفتم : هیچکدومگفت : د بگو دیگه؟ یکیشونه انتخاب کن!گفتم : اگه ماشین زمان داشتم، نه میرفتم گذشته نه می رفتم آینده.گفت : پس چیکار می کردی دیوونه؟گفتم : زمان رو همین جا متوقف میکردم وُتا ابد به بهونه ی سرد شدن این فنجون چایهمین جا پیش تو می موندم.......
هیچ کس نمیتونه به گذشته برگرده، ولی خیلیا دارن توش زندگی میکنن......