شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
گرچه این فاصله ها، خاطره ها را نو کردروز و شب یاد " تو " را در بغلم می گیرم...
شب گهواره ایستکه تا صبحیادِ تو رادر خوابهایِ من تاب میدهد ...️️️...
پدر عزیزمتنهایی هایم پر از یاد توستروزت مبارک پدر آسمانی من...
قاصدک شعر مرا از بر کن ...برو آن گوشه باغ ، سمت آن نرگسِ مستو بخوان در گوشش ، و بگو باور کن :یک نفر یادِ تو را ، دمی از دل نبرد ......
در دل چگونه یاد تو می میردیاد تو یاد عشق نخستین استیاد تو آن خزان دل انگیزیستکو را هزار جلوه رنگین است......
این زمستونم به یاد تو می مونمبرف و بارونم به یاد تو می مونم...
صافی آبمرا یاد تو انداخت رفیق...
هر بار که ایوان را موسیقی باران پر می کند و ضرب آهنگ آسمان و سازم یکی می شود روحم که با سر انگشتان خیسش بر می خیزد و لب گلدان سفالی نسترن می رقصد می فهمم تو جایی در حال لبخند زدنی... ....
من که هر لحظه به یاد تو و دلتنگ تو ام...
وقتی دلتنگمبه تو میاندیشمیاد تو مربعی.ست محو و لرزاندر زمینه ی خاکستری روشندر این مربع هامن با بهم زدن پلکهایمگذشته را نقاشی میکنمبین من و توغبار و دیوار استبه سحر این مربع هامن از دیوارها می گذرمدر رسیدن به توتنها راه گذشتن استباید چراغ رنگ به دست بگیرمو در خاکستریهایمبه دنبال تو بگردمای کاش ای کاشمی توانستم یک قطره بیشتربا سرخ نقاشی کنم......
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشتآنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود...
این زمستونم به یاد تو میمونمبرف و بارونم به یاد تو میمونم هرچی میتونی نیا و تلافی کنمن تا میتونم به یاد تو میمونم...
یاد تو حس قشنگی ستکه در دل دارمتو چه باشی چه نباشینگهش می دآرم. ...
یاد توشمعی ست در دلمکوچک و همیشه گرم......
یاد تو می وزد ولی / بی خبرم ز جای تو...
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست...
نه به چاهینه به دام هوسی افتادهدلم انگارفقطیاد کسیافتاده...