
آرمان پرناک
http://shershomar.blogfa.com
میهن، چشای نازته
اون مقتلِ دلبازته
بازم رجز واسم بخون
میهن، صدای نازته
دیگه کجا رو داره مرد؟
جز شونهی دیوارِ طرد؟
این خونه رو آوار کن
معمارِ فروردینِ درد!
دیگه خیالِ عاشقی نیست
از زندگی از ترس، سیرم
باید بپوشم رختِ جنگ و
باید صدامو پس بگیرم...
ای کاش میشد شنبهها رو
از بندِ شایدها درآوُرد
ای کاش میشد پنبهها رو
از گوشِ بایدها درآوُرد...
دنیای من، دنیای زوره
دنیای کر، دنیای کوره
قلبم، نمکدونِ شکستهس
چشمای من، دریای شوره...
هر اتفاقِ شاد و خوبی
از پشتِ بومِ خونه افتاد
هر روز، یک روبانِ مشکی
هر شب، سَری از شونه افتاد...
با تشویقهای گاه و بیگاه مردم
غمهایت فراموش نمیشوند خرگوش!
نه رها میشوی
نه میمیری
سعی کن
زندگی کنی
از کلاهی به کلاه دیگر
این جهان
یک سیرک مضحک است...
کلمات
در دهان
پروانه میشوند
هرگاه میخواهم صدایت کنم
گُلی جان!
میدانم چه میکشی!
بگذار سیگارت را
روشن کنم چاپلین؛
قبول کن
از آسمانِ هنر
آفتابی گرم نمی شود،
بازی عوض شده است
بیا
عصا را به موسی
کلاه را به چرچیل
و سبیل را به هیتلر بازگردان
باید
برای فروشِ خندهی خودمان
نقشهای بکشیم
بیا از کفِ محتوای امروز شروع...
گُلسَرَت
چنان عطررُباست
که آنثیا
گلهای دامنش را
پرپر کرده
تو سکوت میکنی
و قدمهایت را
طوری بر زمین مینوازی
که ترپاندر
دنبال تعریف جدیدی از موسیقی است
دنیا نفس دارد هنوز
در نقشهیِ پیراهنم
باید کمی نازک شوی
باید برقصی در تنم
هنوزم وقتِ دلتنگی
تو هستی جونپناهِ من
دلیلِ روشنِ شبهام
تو هستی نورِ ماهِ من
پریشونم پریشونم
که موجِ غم به چشمامه
نوازش کن منو مادر
که دستای تو دریامه
قابی شدم افتاده از
دیوارهای پُرتَرَک
از سفرهی این زندگی
چیزی نخوردم جز کتک
دنیا مرا آموخت که
در پیچ و خم باشم فقط
یک لاک پشتِ در به در
دریای غم باشم فقط
در روزِ روشن میبَرَد
گردوی عمرم را کلاغ
من، حاصلِ تفریقِ شب
من، تک درختِ توی...
چراغ داده بودم!
بوق میزنم!
کنار نخواهد رفت
آیندهای
که پشتِ ماضیِ بعید حرکت میکند
از آینه بپرس
نقابش را چند خریده؟
موهایش را
به کدام فلسفه فُرم داده؟
چند میفروشد
فروغِ نگاهش را؟!
آخر الامر
تفنگ
خودش را برداشت
و پرندهای را
که سالها در ذهن نگه داشته بودم
آزاد کرد...
دو آتشفشان
فوران کردهاند و نمیدانم
مذابهای ریخته را
چطور باید از صحنه پاک کرد
خشک شدهاند!
خشک شدهام پای این همه غم!
با این همه غم چه باید کرد؟
چشم به آیینه بدوزم که چه؟
جایِ تَرَکهای تنم تَر شود؟
در آسمانی که نیست
قدم میزند
میاندیشد
و به ابر بودنش
جرقه جرقه میسوزد...
{سوال پشت سوال:}
چرا؟
چرا در دمای بالای تنهایی
حجمِ پوچی افزایش مییابد؟
چرا؟
چرا اکسیژن
نمیخواهد بفهمد
در ریههای یک مرده زندگی میکند؟
چرا؟
چرا ماهیها
بر ابتذالِ شریانهای آب
موج میخورند؟
چرا؟
چرا هیچ...
پیلهتنیدن به تنم را نبین /
لحظهی پروانهشدن مُثلهام