زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
آرمان پرناک
شکایت
شکایت
شکایت
...
بیشتر بگرد
لای پرونده هاست ...
ندیدی؟
دیدی؟
دیدی ندیدی !
این همان زندگی ست که می گفتم
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
در سینه
هزار غم پیما، پیدا ...
نمی دانم
برج مراقبت چه می کند !!
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
انقدر مپرس
چرا هیچگاه
عکسمان رنگی نمی شود !
کمی به آسمان بیاندیش ...
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
نترس!
گلوله نیستم
تفنگ نیستم
جنگ نیستم
می خواهم با تو
میانِ میدانِ مین
مریم بکارم ...
نترس!
ساعت معکوس است
بیا،
از خیر گنج بگذریم
و به آبادی بگوییم
چیزی ندیده ایم ...
نترس!
نترس!
کمی مرده ام
کمی زنده ام
می خواهم،
تا روزِ ...
متن آرمان پرناک
ابری، غروب، طرحِ خداحافظ ...
تنها لباسِ تن خورِ بوتیکم
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
قسمت نبود سیب بگوییم پای هم
دنیا برای عکسِ دوتایی حسود بود
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم
از وقتی مو شانه کرده ای
نمی دانم شب هایم کجاست
از وقتی خنده پشت لب کرده ای
نمی دانم روزهایم کجاست
از وقتی ساعت دست کرده ای
نمی دانم چند سالم گذشته است
صبر کن...
قبل از آنکه
قاب را
پنجره را
آسمان را
خدا ر...
متن آرمان پرناک
حرص نخور، قندم !!
فنجانِ زندگی،
قهوه تر از آنست که بخواهی
مزه بپرانی !!
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
همراهش باشی و
همراهت نباشد
سایه ها
همیشه خود را بغل می کنند...
متن آرمان پرناک
درونِ چشمِ کبوتر، جنونِ پاییزی
که کِل کشیده زمین از هوای چنگیزی
دعای گرگ بیابان گرفته شاید که
قدم قدم پَرِ شاهین، کشانده تا چیزی
نوای طبلِ زمستان و داغ هر تحریر
شروعِ ریزشِ دیوار پای کُشکَنجیر
شکسته تر شده احساسِ گرمِ گندم زار
سلام بر تنِ شب...
متن آرمان پرناک
کنار پنجره از کِی؟ سخن نگو باران !
چه شد چه شد نکند وی ...، سخن نگو باران !
غرورِ پنجره را پیشِ چشمِ ما نشکن
برای شیشه ی بی مِی سخن نگو باران !
بگو غروبِ نفسگیرِ جمعه نیست کنون
از انتظار و دعا هِی سخن نگو باران !
صدای سازِ غم انگیزِ خان...
متن آرمان پرناک
در گوشه ی چشمم
طلوع و غروب آفتاب هم
به هم رسیده اند
من
که دو پای زمان دارم
پس
چرا به تو نمی رسم ؟!!...
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
برکه آبی پا به آهم، ماهرویم می رود
آه! می بینم به آهی آرزویم می رود
«گندم از گندم بروید» وای بر من پس چه شد؟
هر سپیدی می نویسم شاملویم می رود
من مترسک، من گُنه کاری که جرمش عاشقیست
دوست دارم گندمت را، دار سویم می رود
فرق دارد باغبان باشی ...
متن آرمان پرناک
پلنگِ خوش خیالِ شب !،
ماهت را برده اند
تو در این تاریکی،
به کدام قابِ محال،
روشندلی ! ؟
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
پای تو
پای او
پای من ...
دیر پاییدم،
کفش هایم رفتند
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
خاک در دهانِ باد کرده اند
تا گوشِ درختانِ باغ را
از اضمحلالِ آتشناکِ هیچِ ریشه
پُرتَر کنند،
غافل از آنکه
نورِ آفتاب، خونِ آب
و گلستانی دیگر در راه ...
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
من به تو رسیدم
و
تو به او
لعنت به زندگیِ بی وَتَر !
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
وقتی رفتی
نگاهم در نگاهِ آخرین برگِ ارغوان یخ زد
وقتی رفتی
حیاط ماند و حیات رفت ...
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
در سینوسِ صفرِ خاک،
اسیر است رودخانه
ماهی ها
جوابِ سلامِ آب را نمی دهند
کمی اکالیپتوس لطفاً !!
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
برف
ذاتش پوشاندن ست
وقتی حواس، سنگین شود
در گرمایی سرد
به خواب خواهی رفت
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
بیشتر از استخوان
باورم می لرزد
که نکند
نکند خورشید سردش باشد ...
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
ایستگاه به ایستگاه منتظرم
و تو سوار بر قطار
هیچگاه پیاده نمی شوی،
خاطراتِ کودکی !!
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
می خواهم صادق باشم
آغوشت
آنقدر زندگی ست
که احساسِ مرگ می کنم ...
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک
آسمان هم
به اشکِ چترها ایمان آورد
چشمانت
به چشمانم نه !!
آرمان پرناک...
متن آرمان پرناک