زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
ستوده فلاح
نویسنده | دانشجوی روانشناسی
ما مثل دو رودیم که راهشان ز هم جداست
ما مثل خطوط موازی که وصالشان به انتهاس
..
ما دو کبوتریم ولی نه کنار هم درون یک قفس
یکی جلد دست اصغرو دیگری عاشق امام رضاس
....
ما همیشه در پی انتهای ماجرا و قصه ایم
کاش میگفت به ما کسی ، عشق بدون انقضاس...
متن شعر
دوباره تو پلک زدی و شبم یلدا شد
دوباره وعده ی دیدارمان به فردا شد
آه ما قرارمان وقت گرما بود
باز تو نیامدی و فصل سرما شد
ستوده...
متن ستوده فلاح
ستوده ام خیال تو، خیال عاشقانه ات
به خلوت نگاه من ، دو چشم شاعرانه ات
به جان خود فشردمت ، بهار شد عصاره ات
برقص و جان بده تو با درخشش شبانه ات
ستوده...
متن ستوده فلاح
دوباره ماه را دیدم و دیوانه تر شدم
به یادتو افتادم ، با خود بیگانه تر شدم
من نمی گویم که آباد بودم قبل تو
ویرانه بودم و با دیدنت ویرانه تر شدم
ستوده...
متن ستوده فلاح
مامانم میگفت مهم نیست آدم ها چقدر قشنگ حرف میزنن چون تصمیم های مهم رو باید تو چند ثانیه بگیرن
اتوبوس دانشکده راه افتاد
نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم باهم که یه دختری داد زد آقای راننده یه لحظه وایسین دوستم حالش بده
سرمو چرخوندم بین اون همهمه بب...
متن ستوده فلاح
نمیدونم خاطرات خیلی عجیبه یا نم بارون یا صبح زودی که نسیم خنک بیاد !
تو همچین هوایی من یه مسافرم
یه دانشجو که صبح زود راه افتاده سمت رشت و از پنجره به درختا و دریا نگاه می کنه و در حالی که از پنجره باد خنک میاد به یه آهنگ ملایم گوش میده
یه دختر ب...
متن ستوده فلاح
اما تو بمان !
وقتی همه رفته اند
وقتی کسی نیست که صدای قلبت را بشنود
وقتی همه دشمن شده اند
تو بمان و به من بیاموز صلح را رفاقت را عشق را
اما تو بمان
رفیق روز های روشنم...
متن ستوده فلاح
نور کوچک من
امروز که هوای اتاق گرفته بود
امروز که تمام دلم تاریک و نمور بود
امروز که سقف خانه شکسته بود و از گوشه اش آب می چکید
آمدی
به زندان انفرادی کوچکم تابیدی
با خودت نور را رقص را و شادی را آوردی
و من سرم را بالا گرفتم و به تاریکی...
متن ستوده فلاح
تمام شب را بیدار بودم
تمام شب تاریک را
به پنجره ای سرد می نگریستم که مال من نبود
اما نور کوچکی که از آن می آمد قلب مرا نشانه گرفته بود
..
نور کوچک من
گاهی صبر میکنم همه چیز سیاه و سرد شود تا بتوانم دوباره ببینمت
تو آنقدر کوچک و زیبایی که برا...
متن ستوده فلاح
دیشب ،
باران روی شانه های پنجره می گریست .
حسودی ام شد !
چرا که من پنجره ای نداشتم :)...
متن ستوده فلاح
می شود این تن و این وطن باهم مهاجرت کنند؟
با آبادان و شیراز و تهران ومازندران
با تمام بند بند این نقشه
با تمام ذره ذره ی این خاک
برویم یه گوشه دیگر دنیا
و سرود زندگی خوانیم
بر فراز قله ی فردا...
متن ستوده فلاح
ماهی سیاه کوچولو !
برای سفره ی هفت سین امسال تو را می خواهم
چرا که دل قرمز پوشیدن نیست
عزادار هستیم اما وقت سوگواری هم اندک است
ماهی سیاه کوچولو
فکر میکنم همین که دلت قرمز باشد کافی است...
متن ستوده فلاح
دلم آکنده از احساس عجیبی است
چه کسی بر در تنهایی من می کوبد؟
ستوده
شعر سنگ قبرم در آینده :)...
متن ستوده فلاح
دارم به یه قرن پیش فکر میکنم
وقتی که نامه رد و بدل میشد و خبری از اینترنت نبود
دارم فکر میکنم اگه تو یه جزیره دور باشم که اون جا اینترنت نباشه برام نامه مینویسی؟
خدای من ! چه دید کوتاهی!
مگه چندین هزار سال پیش نامه بود؟
بیا بریم یکم دور تر
...
متن ستوده فلاح
ساعت های زیادی بین جمع بودم و میخندیدم
اما آخر شب وقتی که میخاستم بخابم یک ساعت احتیاج داشتم که تنها باشم
به همه آرزوهایی که تو سرم بود فکر کنم
به آخرین جر و بحثی که داشتم
به غصه ای که تو دلم مونده بود
به حرفایی که نمی شد زد به همه
حتی بعض...
متن ستوده فلاح
بالاخره یک روز چمدانم را جمع می کنم و می روم به جایی که باران نبارد
همه چیز نرمال است
صبح زود بیدار می شوم
به کار های روزمره می رسم
با آدم ها حرف می زنم و می خندم
در حالیکه باورم می شود همه چیز عالی است ،
با صدای باران بر پنجره بیدار می شوم ...
متن ستوده فلاح
مرا چه ترس از هجرت؟
چه ترس از سفر؟
چه ترس از دوری؟
و چه ترس از جدایی؟
که بزرگترین هجرت ها و دوری های دنیا را با جدا شدن از وجود تو چشیده ام .
چه ترس از گریه ها طولانی و بلند
که بیشترین اشک را بعد از جدایی از وجود تو ریخته ام
چه ترس از تنهایی...
متن ستوده فلاح
چه فایده ای دارد؟
پرنده باشی ،
بدون اجازه ی پرواز
بلبل باشی،
بدون اجازه ی خواندن
ابر باشی ،
بدون اجازه ی باریدن
رود باشی ،بدون اجازه ی رفتن
دانه باشی ،
بدون اجازه ی روییدن
باد باشی ،
بدون اجازه ی رقصیدن
غنچه باشی،
بدون اجازه ی شکفتن
...
متن ستوده فلاح
مثل سالهای دور ...:)
مثل روز هایی که در باغچه خانه میساختیم
شاید در نهادمان میدانستیم ماندن در نزدیکی شما بهتر است
مثل روز هایی که زیر پله یا زیر درخت دنبال گنج می گشتیم
شاید میدانستیم گنج واقعی در کنار شماست
مثل تمام روز هایی که ترشی آلوچه ر...
متن ستوده فلاح
مثل تک ستاره ی روشن شب های سیاه
مثل عشق روزهای نوجوانی
مثل حریر سبز چمن روی پاهای مزرعه
مثل درخشش تمام آفتاب های اول صبح
مثل کتاب خواندن هنگام غروب
مثل اولین برگ پاییزی
مثل صدای نی لبک پسر چوپان فراز یک درخت هزار ساله
مثل هوهوی باد لا ...
متن ستوده فلاح
بلد نیستم بگویم دوستت دارم
اما بلدم یادم بماند اولین نفر باشم که تولدت را تبریک بگویم
بلدم بخاطر بسپارم چه نوع موسیقی را ترجیح میدهی که اگر گفتی در جاده موزیک گوش کنیم همان را بزنم
یادم میماند رنگ مورد علاقه ات چیست که یک هدیه هرچند کوچک را به...
متن ستوده فلاح
در کودکی دوست داشتم به آسمان بروم و فرشتگان را ببینم .
کمی بعد دلم می خواست به کهکشان ها سفر کنم و بر سیارات دیگر پا بگذارم
در نوجوانی آرزو داشتم به جهان سفر کنم و از جاذبه های شگفت انگیز آن به وجد بیایم.
در اوایل جوانی به ذهنم خطور کرد کشورم جاذ...
متن ستوده فلاح
(تناسخ)
می گویند آدم تنها یک بار می تواند زندگی کند اما یادم می آید یکبار روحم را در کالبد دختری فقیر در سوز و سرمای زمستان یافتم.
بار دیگر خودم را در جسم یک مرد پیدا کردم. با آن جسم دزدی کردم ، به زندان افتادم ، عشق ورزیدم و در یک کلام زندگی کرد...
متن ستوده فلاح
کوچکتر که بودم دوست داشتم به فضا بروم و سیارات دیگر را از نزدیک ببینم
در دبستان دلم میخواست دور دنیا را در ۸۰ روز بگردم
کمی بزرگتر که شدم با خودم گفتم کشورم جاذبه های زیادی دارد .حیف است از آن ها غافل بمانم
پریروز که با دقت به باغچه خانه نگریست...
متن ستوده فلاح
پرنده ی کوچک
به بام من بیا
آنقدر با من صمیمی شو که خودت از طاقچه ام دانه برداری
که وقتی نگاهم کردی بی درنگ بفهمی دلم گرفته است و برایم آواز بخانی
که وقتی دلت گرفت سر کوچکت را کنی در دستم و من تو را زیر بالم بگیرم
که نصفه شب به کله دیوانه ات...
متن دلنوشته عاشقانه
به انتهای حیاط کوچک و سرسبز رسیده ام
بر درخت خانه ی مادر بزرگ اناری خودش را دار زده
واز سر سرخش گریه ی خونینی به تن درخت اویخته
مادربزرگ میگوید انار عاشق پاییز بود و پاییز رفتنی
در آخر هم نماند
انار دانه دانه اشک ریخت و صد تکه شد
و از آن ...
متن دلنوشته