
حجت اله حبیبی
تقدیم به تو که بهار بوی تو را دارد ونسیم دم تو را آفتاب گرمایت را وآبشار خروشت را ببار بارون که طعم او را داری.... حجت اله حبیبی
دل، گیر کسی است،
که دلگیرم کرد و رفت،
در آن غروب دلگیر دریا
کدام کتاب را ورق زدی،
که پاره پاره های این دلم ،
به باد رفت .
خوش به حال قناری ،
که در قفس است ،
نه بی هم نفس...
بیا
تا دلتنگی ام را ،
ورق بزنی،
صفحه ی دل را ، خاک گرفته است...
نگران دست هایت هستم
که بعد از،
از دست دادن من ، به که ، دست خواهد داد.
مثل یک ماهی گلی در تنگنای این قفس
سال من بی چشم دریایی تو آغاز شد
کاش ،
بیرون شوی
از قاب،
دلگیرم.
حجت اله حبیبی
دل مبند،
شادی !
به دل بسته نمی رسد .
حجت اله حبیبی...
گاهی ،
درون آه ،
یاد خودم
می اُفتم.
حجت اله حبیبی
ای عشق !
دَمی
بگذر
از این کوچه ی ما !؟
حجت اله حبیبی
برای من که هیچ،
برای خودت ،
دلت تنگ نمی شود ؟!
حجت اله حبیبی
وعده گاه من و تو،
کُنج لب های گل داودی...
حجت اله حبیبی
درد من،
دیدن یار است ،
ولی در رویا .
حجت اله حبیبی
آرزو دارم !
شوم غرق خیالت ،
نیمه شب.
حجت اله حبیبی
آرزو دارم ،
شبی
غرقت کنم ،
در خویشتن
حجت اله حبیبی
بعضی وقت ها ،
نای گریه ، فریاد ، و زار زدن نداری ،
چون دلت از خویش زخمی است .
حجت اله حبیبی
می گویی،
به شوخی ،
اما نمی دانی ،
توفانی به پا می کنی با هر شوخی،
در قلب شکسته ی من
حجت اله حبیبی
بغض هایم ، راه شادی را بست.
حجت اله حبیبی
آرزویم دیدن یک آرزوست.
حجت اله حبیبی
برای زیستن ،
نگاه
مهم نیست،
نگرش
مهم است.