شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
📝Atiyeh Alipoor عشق چیست؟ عاشق کیست؟ هنگامی که از خودت می پرسی عشق چیستدو دست آتشین و گرم راتصور کن که در هم گره خورده اند! و دو نگاهی که در هم گُم شده اند و برای سالیان سال حرف هایناگفته ها دارند. و دو قلبی را که در برابر وسعت یک احساسِ ناب به لرز افتاده اند. و دو بدن را تصور کن که عشق روح آن را تشکیل داده است.و چه زیبا توصیف کرد عشق را کافکا:خیلی ساده است. هر چیزی که به زندگی ما، به فراز و نشیب های زندگی ما، وسعت ببخشد و ت...
حرف ها که تمامی ندارددر جاده ای پر از گل و گیاهتو باشی و نگاه هایم ...تو باشی و حس آرامشی بی انتهاتو باشی و یک عالمه حرف های خوب ...حال خوب ...تو باشی و دست هایتکه از آسمان برایم آفتاب می چینیتو باشی و دیگر هیچکه تو حالم را بهتر از همه درک میکنیرعنا ابراهیمی فرد...
قامتش از جنس یک دیوار بودچشم هایش مست و آهو وار بودسرخوش از این لحظه ی دیدار بودمن هم از شوق حضورش بیقرارواژه هارا بر زبانش میکشیددست لای گیسوانش میکشیدداشت از جانم به جانش میکشیدعقل من دیگر نمی آید به کار...مثل او شاید ک در افسانه بودحالتش یک سوژه ی جانانه بوددست او وقتی که زیر چانه بوددوستش دارم چنین دیوانه وارکافه و باران خرد ریز ریزکافه چی چایی لیوانی بریزصورت شیرین و چشمانی عزیزبا وجودش قند میخواهم چکار؟...
پرنده هرچقدر هم بلندای آسمان را طی کندبه ماه نمی رسد...بر تصویرش روی آب بوسه می زند! • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
دلم کمی بچه بودن می خواهد ...ساده ، بی آلایش، تنها دردش عروسکهاش باشه تل رنگی روی موهاش ،تنها غصه و تنها غمش، تعداد کم عروسکهاش باشه❤ دلم کمی بچه بودن می خواهد ...با دل کوچک و زود رنج اش، تنها غم دنیاش نداشتن بستنی قیفی باشهقهر کردنش ثانیه ای طول بکشه... فکر کنه خیلی وقته قهره ، باید بره آشتی کنه❤ دلم کمی بچه بودن می خواهد ...که دنیای دوست داشتنش به تعداد انگشت دستش باشه بی ریا، بی آلایشانداره ی دنیاش به بزرگی بغل پدر...
با عکس هایت دردِدل کردن چه زیباست!گاهی تو را در خواب می بینم عزیزم!حالی نپرس از من که ویرانم برایت...من چندسالی هست غمگینم... عزیزم...رودم که در خود می روم هی سمت دیروزهی زخم هی نیش از شکستن خورده ام من!گفتی بگویم زندگی زیباست اما...شاید حواسم نیست! شاید مُرده ام من...گاهی نمی دانی چه می خواهی بگوییحتی کلامت در بیانت درد دارد!اصلا شده در یک قفس تنها بجنگی!؟و حس کنی دیگر توانت درد دارد! خوشبخت بودن دلخوشی می خواهد آخر...
به پایان فکر نکناندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کندبگذار پایان تو را غافلگیر کنددرست مثل آغاز…متن عطیه چک نژادیان...
میدونی رفیق کیه؟همونیه که فارغ از جنسیت حال دلت باهاش خوبه تو رو سر ذوق میاره ،مشوقته میتونی با خیال راحت براش دردِدل کنی وخیالت راحت باشه تو هیچ شرایطی رازت جایی فاش نمیشهیه رفیق خوب تو ناراحتیا،تو شادیا تو غصه خوردنات همیشه کنارتهرفیق خوب اونیه که اگه یه روز ازت خبری نشدزنگ بزنه حالتو بپرسه بگه دیووونه کجایی دلتنگم خلاصه که نصفه و نیمه نباشه اگه اونی که بهش میگی رفیق موقع گرفتاریات وقت نداشت اگه زنگ زدی ،پیام دادی جو...
دلم یه گلخونه از آدمایی که دوستشون دارم رو میخواد!تا بتونم هر روز بهشون رسیدگی کنم!تماشاشون کنم!کِیفِ دنیا رو ببرم از اینکه همشون سهمِ منن،و فقط منم که اجازه ی مراقبت از اونهارو دارم!یه گلخونه، پُر از آدمایی که قلبشون بویِ یاس میده!گلخونه ی زندگیتون به عشق!...
بوی عطری می رسد از دور، می گویم توییقاصدک می رقصد و پُر شور، می گویم تویییک نسیمی می وزد بر گونه های خیس منمی رود پس پرده های تور، می گویم توییبغضهای کهنه را سر می کشم من بیت بیتبوسه ها می گیرم از انگور، می گویم توییباد می افتد به گندمزار، می لرزد دلمچون پریشان گیسوانِ بور، می گویم تویینیمه شب ها می کنم آغوش روی ماه بازمی شود سر تا به پایش نور، می گویم توییشعر می خوانم برای باغ سبز خانه امشاخه شاخه می شود مسرور، می...
ایستاده ام در هوایی که هوای تو را دارد شهرمان به شوق پاکی قدم هایت لباس تماما سفیدش را به تن کرده و تمام جاده های منتهی به تو با عشق انتظار امدنت را می کشند و من موهایم را نبافته ام تا لحظه ای که از راه برسی، همچنان مثل قلبم بی تاب آمدنت باشند... آرام جان من اکنون اینجا در حوالی من تنها کسی که میشود عاشقش بودو با عشق انتظارش را کشید، تویی! در این هوا زیر نگاه تمام شهر، با تمام آشفتگی من به آغوشم بیا... الهه سابقی...
من به بوییدن سیبی خشنودمو به عطر چای تازه دَم صبحگاهیبه جوانه های تازه جان گرفته ی کاکتوسهای پشت پنجره...من شجاعم، نسبت به رؤیاهایی که هر دقیقه در دلم جوانه میزند.من هرروز آفتاب را تا ته استکان آسمان مینوشم و کودکانه به بوسه های نسیم میخندم.در من تاریکی وجود ندارد؛ معجزه هرثانیه با نفسهای مادرم اتفاق می افتد.من خوشی را در اتفاقات کوچک میدُزدَم؛ و به زیبایی هایی فکر میکنم که هنوز در اطرافم وجود دارند.برایم مهم نیست چندبار در روز ...
آه، خوشبختی، خوشبختی...آدرسِ خانه ام را بدهم؟! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
عاشق که باشی از همه چیز میترسی حتی از بخشندگی خداوند شاید کسی دلبرت را آرزو کند و خداوند مستجابش✍️ رامین وهاب...
.کاش میشد ذره ایی از تو را زنجیر کنم به گردن آویزم ،نگاه مهربانت را عصاره بگیرم در شیشه ی عطر بریزم جان بگیرم و سرمست شوماز استشمام رایحه ی دلنوازی که یادآور حضور توست؛اصلا حال خوب مگر چیست؟اعدام بغض دلتنگی وقتی در آغوش یاد تو به سر می برم .....!!!باران مقدم 📕یک فنجان بهار نارنج ....
یلدا یعنی دلتنگی هر شبمدر طولانی ترین شب سال غرق در فکرگیسوان بلندتمو به مو ......
هیچ دیواری در این دنیا نیست که محکم تر و قابل اعتماد تر از دیوار قلب کسی باشد که تو را با مهر در خود جای داده ست... تکیه کن ، پشتت را خالی نمیکند! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
یلدا با مهر و محبت یلداستبا دوست داشتن ...عشق ...علاقه ...عاطفه...با دستهای اناری مادرمبا خاطره های شیرین پدرمیلدا بهانه ای ست برای از تو گفتن...
✍🏻ما بین اهداف ی چیزی هم هست به نام زندگی که باید ازش لذت ببری.تا کی برای رسیدن به قله های ثروت و تحصیلات و مقام ،خوشبختی امروزتو به آینده موکول میکنی؟زندگیت رو جوری پیش ببر که خوشبختیت و شادیت لنگ حضور چیزی یاشخصی نباشه.👍🏻مسیر رسیدن به خوشبختی دو خط موازی یه جاده س که عوارضی که باید برای رسیدن پرداخت کنی صادق بودن با خودته ؛هر چقدر که بیشتر خودت باشی و برای شادی خودت تلاش کنی و نزاری توو این مسیر دیگران با طعنه ها یا سرزنش هاشون روحیتو...
غم در آنجا فروکش می کندآفتابش پرنور تر از همه جاستبرف های زمستانش گرمی شن های ساحلی تابستان را دارددیوارهایش بلند و مستحکم تا زمانی که چراغش روشن است,سفره اش گرم استجاده اش همواردروازه هایش بازجنگلش سرسبزو درختانش پربارقطعا تکه ای از بهشت آنجاستخانه ی پدری را می گویم.....
مثل طرح های قاجاری!مثل سیبِ سرخِ تب داری!باشکوه مثل یک دریاهرچه زیباست، تویی! آری!هرچه چشمِ شور، دخترجان!از تو دورِ دور! دخترجان!شعر هرچه هست، تقدیمِ:خدای غرور! دخترجان!مثل کوچه های تبریزی!مثل کوردها دل انگیزی!ای شمالِ خاطرات سبزای جنوبِ زردِ پاییزی!خنده خنده ناز می پاشیکاش کاش! سهم من باشی!صورتت که ماه می مانددستِ عشق کرده نقاشی!بنده ات شدم! خدایم تو!ای دلیلِ شعرهایم تومی شود که مال من باشی؟آرزو شدی ...
تلق تلق نم باران زند به پشت من ؛ ای دادببین ؛ به نم باران هم ؛ چه بی جوانه شدم و لحظه ای گذری عاجزانه می پرسم جواب می دهد از قبل چه پیرترانه شدم...
عشق یعنی تو بمانی و بدانی من نیز به کلاس دگری غیر خودت مردودم اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
اگه وقتی میخنده خوشگل تر میشه؛اگه لباسش خیلی بهش میاداگه خطش محشرهاگه صداش بی نظیرهاگه خوب شرایطِ بحرانی رو کنترل میکنهاگه بهتون آرامش میدهاگه میتونه غافلگیرتون کنهاگه صدای نفساش آرومتون میکنه،اگه دوست دارین سربه سرش بذارید که بهتون بگه دیوونه!اگه بهش میگید رفتم که نرو گفتنش رو بشنوید!اگه مهربونه،اگه خوبه،اگه دست هاشو دوست دارید...بهش بگید.. خب؟بهش بگید؛ دیر میشه......
در وجود طُ طبیعتی است بکرهوایی پاک و رودی خروشان شالیزاری با طراوت... گندم زاری پر از برکت.. آسمانی همیشه آبی و دریایی زلال و آرامچقدر وجود تو خوب است...
شطرنج باز قهاری بودم،،، لعنت به آن روزی که سوار بر اسب، رخ به رخم شدی زان روز سربازان صفحه شطرنجی دلم کفن پوش به صف ایستاده اند،،، حال نیز میتوانم با یک حرکت زیر این میز بزنم ، اما صد افسوس که شاه این بازی دو گوی مشکین توست نه انگشتان بی رمق من ... ی.م ( رها ) درام نویس...
و اما آذر ...پر شانس ترین ...خوش بین و مثبت اندیش ترینماه فصل پائیز با قدم هایی آهسته و طولانی تر از مهر و آبانروی پله های خوش آمد گویی زمستان قدم می زندآذر دانه های انار را از شنبه تا جمعهاز صبح تا شب ...در دامن آخرین ماه فصل جمع می کندتا آهسته و پیوسته آخرین شب پائیز را یادآوری جشنی باشدبرای دلهایی که حضوری گرم ...در دل مشترک پائیز و زمستان را دوست دارندرعنا ابراهیمی فرد...
- تو،شمارگان مردهای جهان را -می دانی؟!من هم نمی دانم!اما می دانم که؛ میان آن میلیون ها فرشته- تو بهترینی!...
حس خوشحالی ... در لحظه های کوتاه زندگی موج میزندخوشحالم از اینکه کنارم نشسته ایخوشحالم از اینکه چای را در کنار هم می نوشیمخوشحالم که هم صحبت هستیمخوشحالم از اینکه چشم هامان در یک افق خورشید را می بیندخوشحالم از اینکه ...در یک پیاده رو مسیر را باهم قدم می زنیمخوشحالم از اینکه ...هنوز لبخند روی لبانمان جان می گیردزندگی پر از حس هایی ست که بی تفاوت از کنارشان رد می شویمرعنا ابراهیمی فرد...
صبح بخیرهایم را برایت بوسه بوسه گلستان می کنمتو فقط مرا عاشقانه تکرار کنتا عطر بهار نارنج دوستت دارمهایمرا طوری برایت پیله پیله پروانه می کنم که تا خودِ شب من باشم و تو باشی وفدای تو شدن...00/08/30...
نکند؛شبیه دریا آغوش می گشائیاما،فردا جسدم راپس خواهی داد؟ ¤¤¤ظاهرِ فریبنده ای داری! لیلا طیبی(رها)...
چقدر دلم میخواهد همه جا صلح و صفا باشدخنده ها، از ته دلآدم ها شاددرختان شادزمین شادخلوتی گر باشد، بهر ذوق و مدح وثناچقدر دلم می خواهد همه باهم خوب باشندزخمی به پایی، درد آوردهمه مرهم باشندشکرگزار خالق باشندو کسی مثل خودم، نفهمد بد بودن چیست!چقدر خوب میشدهمه باهم بودندکامل تر بودندچقدر دلم آشتی میخواهدآشتی دلها باهمآشتی با گلها، درختان، کوه، دریاچقدر دلم میخواهد همه جا صلح و صفا باشد، بخشش باشد، جرمی هرگز به وقو...
چند خط با تو زندگی کردممن چه خوشبختم و حواست نیستفاصله از دلت نمیگیرمدوستت دارم و حواست نیست فکر کردی تمام خواهد شدبا نبودت تمام خاطره ها!!بیشتر از تمام آن ایاممن تو را دارم و حواست نیستبهزاد غدیری شاعر کاشانی...
من میتوانم در چشمانت خیره شوم و بدون به زبان اوردن کلمه ای بگویم که دوستت دارم من میتوانم از فرسنگ ها فاصله تو را در آغوش کشم دستانت را بگیرم و تورا به یک عصرانه در پاییزی ترین روز های ابان دعوت کنم و تو میتوانی از دورترین نقطه این جهان بدون خارج شدن از خانه ات در یک کافهِ قدیمی در انتهای خیابانی خلوت به ملاقاتم بیاییبرایم چایی بریزیو با گرمای دستانت سرمای این پاییز زود رس را از من دور کنی ما میتوانیم مدت ها به هم خیره شویم و ب...
مهر با رفتنت شروع شد آبان با نبودنت طی...برای آذر در این خانه را باز میگذارم چمدانت را پایین پله ها بگذار خودم برایت تا خانه می آورم • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
عشق... آبی تر از دریا،سبز تر از هر دشت! زرد تر از خورشید، سرخ تر ازلاله...عمیق تر ازدریا، وسیع تر ازهر دشت! گرم تر ازخورشید، زخمی تر از لاله...سیما ذوالفقار...
عشق من ،بیا ...تا ساحل ابرها سیب سبز روحمان را صادقانه تقسیم کنیم ..ساناز ابراهیمی فرد...
قلبمان را به امانت پیچیده بودیم میان برگ های بهاری..بی گمان از اینکه آن ها هم روزی خشک می شوند...و در پاییز فرشی می شوند زیر پای دلبر ما ، و دلدار دیگری...! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
رویایم زود به گل نشست بر موج های تو سوار بود...
به موجی بند است« دوستت دارم » های حک شده بر ساحل...
چه کیفی دارد کسی باشدکه وقتی نام کوچکت را از ته دل صدا می زندلبخندی رویِ لبانت نقش ببنددو تو آرام بگویی جانم به گمانم اینطور که باشدتو حتی عاشق نامت می شویکه از طرز صدا کردنش بفهمیاسمت که هیچ حتی وجودت،مالکیتش به اشتراک گذاشته شدهبینِ تو و اوی زندگی ات !چه لذتی دارد صدایی مدامنامت را تکرار کند وتا تو جانم بگوییبگوید امان ار حواس پرتییادم رفت چه می خواستم بگویمدوباره نامت را تکرار کندو تو بدانی اینبار هم به شوق...
دامن گل گلی اش به کنارآن سرخاب سفیدابش هم به کنارحتی موهای فِر و دلربایش هم به کنار!آن چشمان روشن همچون خورشید را چه کنم!؟ مگر میشود در چشمانش نگاه کرد و مست نشد!؟ مگر میشود جان نداد! اصلا آن لب های سرخ همچون انارش را چه کنم!؟ میشود ز تماشای او دست کشید!؟ اصلا از همان اول آن لبخندش با آن چال های زیبا مرا دیوانه کرد! و تمام:)!...
آسوده باش زیبا گلدانهایت را همانند عشقت تیمار می کنم زیباترین لبخندها را، به آنها خواهم زدنمی دانم ،کدامین را بیشتر دوست داشتی ولی نسترن هایت ... شکوفه زده دلت شاد باشد مهربانمموزیک کلاسیک سفارش شده ات را هرروز می شنوند ...ولی باور داری؛ که جز پیچک، کسی زیبا نمی رقصدخوابهای رازقی، چرا گاهی اوقات طولانیست نمی فهمم مبادا دیازپام فراموشی به خاکش دادی هنوز شمعدانی قیافه می گیرد و اُتکلانش را صبح به صبح تمدید می کند حسن یو...
آغوشت قدر مطلق من است؛با هر حالی که داخلش شومبه هنگام خروج . . . لبریز از حس مثبتم :)- ریحانه کهنوجی...
غوغا غروب رادر میان نگاههای خسته ی منخواهد کاشتکار من . . .رسیدن ، به نقطه ای مشوش استآسمان ، ابر تیره به خود خواهد دیدو شب . . .چلچراغ های بی معنیاشک را معنا خواهند کردگریستن ، معمایی ساده استو چه زیباست . . .لحظه ی سکوتلحظه ی عشق ورزیدنلحظه گریستن ، برای تمام خاطره هاو لحظه بودن . . .در آن نقطه ای که هستیزیباست بودن...در آن لحظه ای که باید بودو زیباست عشق...در آن لحظه ای که باید ورزیدرعنا ابراهیمی فرد...
میان عقل و دلت که جنگ شود، دیگر مهم نیست کدام می برد. تو در هر صورت باخته ای...(ملیکا نقدی (پناه)...
*یادته اون روزو ک زنگ زدم حالم خیلی بد بود..بهت گفتم میخام بمیرم:)دعوام کردی گفتی چی میگی تو دیوونه تو نباشی من دل خوش کنم ب چی؟!.یادته دلداریم دادی که این روزامون تموم میشنبرمیگردی پیشم!گفتی ک ناراحت نباشماز این حرفا نزنمهمه چی درست میشه:)واقعا خداروشکر ک دوریمون تموم شد.چقدر سخت بود چقدر من توی اون سه ماه بغض کردمگریه کردم...دلتنگت شدم و نتونستم حرفی بزنم:)چقدر واقعا میفهمم کتو وجودت:)صدات :)قلبت :)نگاه...
عشقِ دریا به ماه ستودنی است...که با وجود وصال ناممکنشان هرشب ماه را در آغوش میکشد... • ͡• نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
آبانی که باشی جذاب و دلرباییپر از اشتیاق و آرامشعاشقانه هایت تمامی نداردسر فصل مهربانی و صداقتیاز جنس عاطفهاز محبت و یکرنگیتو در دل پاییز جای گرفته ایتا بر خزان جان ببخشیو زیباییِ بی انتهایش را ترسیم کنیتو تکثیر یک احساس دلپذیریتو آمدی تا وجودت مهربانی و عشق را سرمشق کند و دلیلِ زیبایی پاییز باشد .زهراعاشوری.بیدرونیتقدیم به تمام آبان ماهی های عزیززندگیتان مملو از نگاه خدا .......
در پیشگاهِ ماه،با حضورِ ستاره های شاهد؛به صراحت اعتراف می کنم:--\دوستت دارم\ محبوبم! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)انجمن شعر و ادب رها (میخانه)...