شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
همین کهتو مرا تا بی نهایتِاین عشق دوست می داریحال دلم را عجیب خوش می کند...سوگل علیزاده...
عشق یعنی نفستبندِ یکی باشد و بسجان و تن وصلبه پیوند یکی باشد و بسگر بپیچد به جهانقهقهه ای شور انگیزدل تو گیر به لبخندِیکی باشد و بس ..!!!فرزانه خزاعی...
نیازمند کمی ذوق در زندگی هستم.. فروشگاهش را میشناسید؟ پولش هرچه شد مهم نیست. شاید ذوق زنده ام کند.. از مردگی خسته ام... کمی روح میخواهم... از بی روحی خسته ام.. نویسنده: vafa \وفا\...
جای خالی میتواند یک صندلی خاک گرفته گوشه ی ایوان باشد میتواند یک خلأ به بزرگی هستی باشد! بستگی دارد قبل از رفتنت در حد یک صندلی قلبم را اشغال کرده باشی یا تمام دنیای من در تو خلاصه شده باشد...فرق میکند! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
محبوب من هیچ چیزی با شکوهی نسبت به اینکه قلب شما به من تعلق داشته باشد وجود ندارد ❤️...
به سویم بیا همچون بادهمچون طوفان سرگردانهمچون رنگین کمان بعد از بارش بارانبه سویم بیا همچون حرفهای عاشقانبه سویم بیا...به سویم بیا ...همچون بوسه هایی که از عشق پر پر می زنندتا خود را برسانند بر رخ یاررعناابراهیمی فرد (رعناابرا)...
خردادی ها آرامش بهار را به ارث برده اندو دستی بر آستین گرم تابستان دارند.آرامشی گرم که در سردترین لحظات زندگیاحساست یخ نمی زند و همیشه ازچشمه ی مهربانی آنها سیراب می شوی...!امن ترین پناهگاه های عاشقی تولدتون مبارکنازیلا زارع...
روح و جانم ! گرچه رفتی و با رفتنت مرا کُشتی ... امّا من هنوز هم امیدوارانه چشم انتظارِ آمدنت هستم زیرا بارها این را شنیده ام که می گویند: قاتل همیشه به محل جُرم، باز می گردد !!! به قلم شریفه محسنی ,شیدا,...
چقدر زیادی و زیبا! نمی دانم اما فکر می کنم خدا وقتی می خواسته نقاشی ات کند با یک مُشت نور تو را انداخته بین ستاره ها یا موقعی که مزرعه می کشیده افتادی لایِ خوشه های گندم، شاید هم رنگدانه پولک ماهی هایی که اینقدر می درخشی یا دانه های سُرخ اناری روی درخت های بهشت ! نمی دانم...اما چقدر زیادی و زیبا......
عاشق که بشی... چشماش میشه دنیات، به طوری که وقتی می خوای خودت و توی چشماش ببینی اشک توی چشمات جمع شه و بغض کنی...عاشق که بشی...دستاش میشه آرزوت، طوری که هر لحظه آرزو کنی که فقط یک لحظه دستاش و توی دستات بگیری...عاشق که بشی...آغوشش میشه رویات، طوری که همیشه در خواب و بیداری، رویای آغوشش رو، توی سرت پرورش میدی...عاشق که بشی...دیگه هوس قاطی عشقت نیست...عاشق که بشی... اون میشه تو؛ تو میشی اون...عاشق که بشی...فقط عاشق میشی......
و تو همان نامه ی عاشقانه ای که هیچ وقت به دستم نمی رسی وهمان بوسه ی آشنایی که اتفاق نمی افتی تو همان باران پاییزی هستی که دستم را نمی گیریوهمان شکوفه ی بهاری که بر کنج لبم نمی نشینیولی من به اندازه ی همه نامه های عاشقانه و بوسه های جاودانه و باران های پاییزی و شکوفه های بهاری دوستتتتتتتتدااااااارررررررممممممممممحجت اله حبیبی...
وقتی از راه می رسی ،باران شکوفه و رحمت ،گلستان وجودم را معطر می کند .تاج سعادت را بر سرم می افرازی تا خانه ی دل، مقدمت را آذین باشد وپرتو عشق، از روزنه ی امید بر آن بتابدتو و عشق وامید من و غم دلتنگی..... حجت اله حبیبی...
فرقی نمیکند ...اهل نوانخانه جان گریر باشیم یا اهل خانواده ای کم جمعیت یا پرجمعیت ...همه ی ما دوست داریم در زندگی امان بابا لنگ درازی داشته باشیم کهتمام حواسش به غم و غصه هامان باشد!بابا لنگ درازی که با وجود آنکه جودی تنها بودشده بود تمام دنیایش ...برای خوشحال کردنش هرکاری که از دستش برمی آمد انجام میدادبابا لنگ درازی که پر بود از عشق و امنیت ...بابا لنگ درازی که خدای دوم جودی شده بود !دلمان می خواهد کسی را داشته باشیم که بدون ...
دل تنگ مرا جانا صدا کن شکسته از غمت اینرا دوا کنتوآغاز وتو پایان من هستیغرورتلخ بیجارا رها کن...
زندگی را ساده تر از تمام داستانهای نوشته شده و نشده میبینم. غمی که میگذرد، گریه هاییکه زود خشک میشوندساده ببین!سخت نگیر!!عمری را با لبخند بگذران، نفس بکش، زندگی کن، باران را بفهم، پرواز را تجربه کنوپرواز چیزی جز سبک کردن ذهن نیستآری در حال پروازم!چرا آمده ام را نمیدانماماخوبیها به من قدرت اوج گرفتن میدهدباید حواسم به قله های مرتفع باشدگاهی مسیرم را تغییر دهمگاهی طوفان و باران را تحمل کنمبروم ، ا...
فردای روزی که باهاش تموم کردی تصور می کنی گذشته و از ذهنت پاک کردی به خاطرات فکر نمی کنی... لبخند می زنی... به زندگیت می رسی...رو اهدافت تمرکز می کنی...اما یواش یواش احساس می کنی یک حفره تو خالی داخل قلبت به وجود اومده که مدام بزرگ و بزرگ تر میشه تا کل وجود تو بگیرهتظاهر می کنی اتفاقی نیفتاده بلند تر می خندی... بیشتر کار می کنی... ولی یهو به خودت میای می بینی خیلی وقته به ترک دیوار خیره شدی و فکر می کنی! اما نمی دونی به چی؟...
بادبان ها را ،،، عَلم کرده ام، امّا توفان \عشق\ همچنان کشتی ام را به بندرگاه آغوش تو، هدایت می کند! ... چاره ای؛ مگر جز تسلیم\ دارم!؟لیلا طیبی (رها)...
اردیبهشتی ها اوج هنرمندی خدا روی زمین هستند . اگر یک اردیبهشتی در زندگی دارید خوش به حالتان که گوشه گوشه ی زندگی شما پر از عطر شکوفه های خوشبختی می شود و شادی در آن نفس می کشد ! خوش رنگ ترین شکوفه های بهاری تولدتون مبارکنازیلا زارع...
زنها نه به فکر شاهزاده ی سوار بر اسب هستندنه تاج بلورین می خواهندحتی دوست ندارندشیرین قصه ی کسی باشندکه به خاطرش به جان کوه می افتدآنها فقط مردی را می خواهندکه با دستهایشان آشنا باشندو به آنها اطمینان دهندکه نااُمیدشان نمی کنند .آخر کجا دیده ایم؟بی عشق خوشبخت بودن را......
آخرین ضربه ات اساسی بودهدف را خوب نشانه گرفتی!دستمریزاد دلبر جان!دستمریزاد...تَبرِ قلبت را به ریشه ام زده ایخیالت آسوده!چنان از پا افتاده ام ،که دیگریارای برخاستنم نیستحالا دیگر آسوده بار سفرت را ببند!اگر در نبودِ منخوشبختی انتظارت را می کشدپس برو ...برو و مرا در این مرداب درد و تنهاییتنها رها کنبرو به قول ها و عهدهای شکسته ات...به آن همه وعده های پوچ و دروغینت...به من...به تنهاییم...به نابودیم...به سیاهیِ بخ...
چشم های تووقت زیادی از خدا گرفتاگر آفریده نمی شدیزیبایی بیشتریبه کوهبه دریابه جنگلمی رسید...
به چشمانت که نگاه می کنم تمام زندگی و آینده ام را درون آن ها می بینم. رویای بودن تا ابد در کنار توست. در تمام آغوشت تمام اضطراب های من فراموش می شود. بیا ای یارِ همراهم... بیا آخرین روز، عید امسال را خوش بگذاریم اما گره در کار هم نیندازیم. یک بار هم که شده بیا گره گشا باشیم. سبزهای گره خورده را باز کنیم و آرزوها را به جای سبزه ها به دلِ آسمان پرواز دهیم. \قاصدک ها حرف آدم های عاشق را بهتر...
یک فروردینی نفس های خوشبختی ست در هوای زندگی ! صورت زیبایشان ماه شب هایتان می شود و حضور دلگرم کننده شان خورشید روزهایت ! ستاره های امید تولدتون مبارک !نازیلا زارع...
تا رسیدن سال نو،تنها یک سلام خورشید باقی ست هزاران تبریک...
قصه ی فصلِ سرد هم به آخر می رسد و چشم و دلمان روشن می شود به بهآر...روشن می شود به شفاف ترین نورها، جآنانه ترین رنگها و بی وقفه ترین لبخند و آبی ترین آسمانی که می شود چشمها را به آن سپرد...حتی از همین دهه ی نخستِ اسفند که انگار زمین به جوانه های سبزِ تازه خو گرفته و دریایی از شکوفه و گل و عطرهای دلپذیر تو را رهسپارِ شادترین روزهای عمر می کنند، به خاطراتِ خوشِ اسفندهای کودکی شبیه اند و دل ات لَک می زند برای سرخوشیِ بی مرزِ همان روزها...قصه ی...
یکی از دور یه پدر رو ببینه میگه:" کمرِ خم شده یِ یه پدر از سن و سالشه ".یکی دیگه میگه:" نه، از درد و رنج و تلاششه ".اما من میگم:" از سنگینیِ صفاتِ نابشه ".یه مرد از وقتی که پدر میشهفداکارتر، باثبات تر، مهربون تر و شکننده تر از قبل میشه!.و این اُستواری و گذشت و مهر، همیشه روی کولش هست!و رفته رفته شونه هاشو تکیده میکنه و کمرش رو خمیده!.الهی که تا به ابداین کول برِ عاطفه و سخاوتبه سلام...
روز مرد و روز پدر مبارک پدر عزیزم ، جانم فدای تمام مهربانی های بی وقفه ات ، تو قشنگ ترین نقاشی خدا هستی که با تو هستی معنا گرفت ، یک جا نوشته بود (( تو بخند من زنده بمانم ))راستش وقتی میخندی تمام ناراحتی های عالم هم اگر در دلم باشد رنگ میبازند .نمیدانم تو را به کدام واژه تشبیه کنمکوه ، عشق ، یا دلیل برای زنده گیولی تو از تمام واژه های که میشناسم قشنگ تری .دختر که باشی عجیب پدر برایتسنگ تمام میگذارد ، تمام ناز هایت را به جان میخرد...
مهندسِ قلبِ من میشویهمین که احساسم را با بند بندِ انگشتانت به هم وصل میکنی!همین که شکسته های روحم را با مُهر قلبت به رنگ مِهر آغشته میکنیمهندس میشوی آنجا که با انگشتانت،موهایم را شانه میزنی و خستگی های عالم را، دکمه دکمهاز تنم در می اوریمهندس میشوی انجا که پلی میزنی از برایم که از خطوط انرژیهای منفیه پیرامونمبرسانیم به شهر پروانه های خوش نقش و نگاربا بال های منقش، که دیدنشان عجیب فرمولِ چشمانم را قلقک می دهد!مهندس میشوی وقتی ط...
اسفندرسوب زمستان گلویش را زخمی کردهو سوزِ خشک سال، لبانش را ترک انداخته!.اما قلبش...قلبش به بهار وصل استو دامانش به گلستان!.رویش به نوروز استو پشتش به غم های این یازده ماه گذشته!.این فرزندِ کوچکِ زمستان،آرام و بی منت، دستمان را در دستِ شکوفه زده ی بهار میگذارد!.الهی که از آسمانش، تا قلبِ وصلِ به بهارشعشق ببارد و روزی!...
شب با خیال آغوشت خوابیدم و صبح، با خیال بوسه ات برخاستمکسی اینجا مرا دید وگفت: امروز تنت چقدر بوی خوش می دهد! به قلم شریفه محسنی \شیدا\...
یک اسفند ماهی امن ترین پناهگاه زندگی ست ! آنقدر بی شیله پیله و یکرنگ است که می توانی بی دغدغه به احساس نابش تکیه کنی و مطمئن باشی که دلهره و نگرانی هرگز در دنیایت نفس نخواهد کشید ! چشم اندازهای مهربانی تولدتون مبارک...
امشب آرزوهایت را در گوشه ای از آسمان خدا نقاشی کن...خدا همین حوالی انتظارت را میکشد تا از همیشه بیشتر به تو ثابت کندکه همیشه هوای دل بی قرارت را دارد!...
من به بی رحمی حادثه های زندگی اعتقاد دارم این که اتفاق میوفتن تا بهم بزنن تمام معادله هات رو تو یک حادثه بودی از اون جنس هایی که نه میشه گفت تلخ نه شیرین ! مثل وقت هایی که پرستار بخش رو به روت وایمیسته و میگه خدا و شکر دخترتون سالم به دنیا اومد ولی همسرتون ...کاری از دست ما بر نیومد ! و قبل این که به خودت بیای تنهات میزاره با یک اتفاق ترش که هرگز نمی فهمی جمع شدن چهره ات از لذت بود یا ....تو نمی دونی ولی قبل از تو جمعه به جمعه کوله س...
زاده کُدامین روز و ماه سال باشی که لبخند را میهمان لبانت کنی و مهر دلت را نثار عزیزانت؛ فرقی ندارد در بهار مهربان یا تابستان سوزان و پاییز رنگین کمان و زمستان یک رنگ تولدت نقش بیافریند بلکه زیبنده آن خنده های از سر شوق ات و نگاه از سرمهرت نماد عشق به زادروز تولدت خواهدبود. مهربی پایان من تولدت مبارک....
ولنتاین یعنی بیاد بیاوری دوباره دوست داشتنم را؛همین که دوستت دارمهمین ک دوستم داری و تفسیر میکنم تورا به وضوح در کنار هر لبخند،ولنتاین یعنی آغوشت که مملو میشود ازتب لرزه و تبسم وتنفس!چه عریان!چه پر طمطراق!چه پرهیاهو!باران کریمی آرپناهی....
تو را دارم...و این برای یک عمر خوشبختیکافیست...حمیدرضا عبداللهی...
پیله کردم به تو هربار که پروانه شومآن قدر چرخ زنم چرخ که پروانه شومآرزویم همه این است که یک لحظه فقطبر سرم سایه شوی بر سر تو شانه شومعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
بخار روی شیشه نفس های حبس شده، نگاه خیره شده به پنجره ها حکایتِ تلخ و شیرین گذشته همه و همه\حریف تنهایی\ مَنِه تنها می شوند.پُشت میکنم به پنجره چشمانم را می بندم یک نفس عمیق میخواهم....سردرگم می شوم میان خیال لَمسِ دستان تو....تداعی می شود تکرار خوش روز های گذشتهامااما خیال چه زود میگذرد باز من می مانمو این تنهایی، بخار جا مانده از نفس هایم. دست می کشم بس است اجباری نیست ماندن،هم از تو هم از هم همه ی نگاهی که پر از التماس است بی ذا...
پیراهنت را به گوشه ترین گوشه ی اتاقم سنجاق کرده ام، تا چندان در دید نباشد...آدمهای حسود را که می شناسی، بی هوا می آیند و عطرت را استشمام میکنند.چندروزی هم که گذشت انگ دیوانگی را به پیشانی ام میزنند... آنها چه میدانند عشق چیست... از کجا باید بدانند معتاد بودن به عطر تو یعنی چه!از تو که پنهان نیستمن هرروز پیراهنت را درآغوش میگیرم و گَرد های ریز نشسته روی آن را با دستهایم پاک میکنم. دکمه های پیراهنت را میبندم و لبه های آستینت را کمی به سمت ب...
در من ببار تا گُل دهم حتی در این دلمردگی...
تو را چون خورشیدکه هر صبح از گریبان شب برون آیدو باز عاشق صبح میشود دوست دارمارس آرامی...
روزگار غریبی ست نازنین... آدم ها یک روزی دورت می گردند و روز دیگر دورت می زنند، یک روز ازت دل می بَرند، روزی دیگر ازت دل می بُرند. یک. روز تنهاییت را پر می کنند و می شوند همه ی هستی ات. روز دیگر وقتی خوب وابسته ات کردند به جای این که درکت کنند، تَرکت می کنند. روزگار غریبی ست نازنین... کاش کودک بودیم تا بزرگترین خطای ما خط خطی کردن روی دیوار بود نه دل آدم ها. روزگار غریبی ست نازنین... در آن دوست داشتن، دوست داشته شدن گوئی گناه است آنه هم...
چیزی شبیه عشقچیزی چنان زیبا،مثل یک زندگی،مثل نفس،به گمانم آن تو باشی.....!آیسان خاکپور...
هنوز خوشبختی نفس می کشددر هر قهقه مستانه کودکان...و هنوز عشق ضربان دارد...در بین گیس های دخترککه با دستان پینه بسته پدر بافته می شود...هر چند ضعیف...اماهنوز خوشبختی نفس می کشد...و عشق ضربان دارد......
سکته بهانست..بگو علت مرگ را چیز دیگری بنویسندبنویسند میخواست درهای قلبش را ببندد تا یار نرودبنویسند علت مرگش ترس هجرت یار بود و بس......
سرشار شکفتن آفریده ست تو را محبوب دل من آفریده ست تو را تا غرق لطافت بشود دنیایم ممنون که خدا زن آفریده ست تو را...
در سرمای زمستان که گل ها خفته در خاک اند تو سفید و زرد زیبا سر از خاک بیرون می آوریبه خانه ام می آیی و زمستان مرا زیبا تر از هر بهار می کنی...
پرواز را با تو آموختمآن زمان که گفتی "دوستت دارم" و من بال درآوردَم...!! ...
مادر ها مظلوم ترین جنس آفریده ی خدا هستند!دلواپس که میشوند، حاضرند زمین و زمان را به هم بدوزند تا مبادا خاری در پایتان برودهوای چشم هایشان، ناخودآگاه گره میخورد به حالِ دل شماموهایشان، تنها پریشانی دنیاست که به آدم، امید زندگی میدهدعادت ندارند موهایشان را ببافند اما با این حال موج موهایشان دلربا تر از امواج دریاست!مادرها، ساده اند، لطیف اندبی صدا میشکنندآرام غصه میخورندآرام اشک میریزندآرام پیر میشوند ...جوانیشان را به پایتان م...
وقتی چشم به جهان گشودمقلب کوچکممهربانی لبخند و نگاهت را کهپر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد.دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائیبر چهره خسته ات نشست ودنیایت سبز شد و با گریه ام دلت لرزیدو طوفانی گشت.از همان لحظه فهمیدم که تنهادر کنار این نگاه پرمهر و محبت استکه احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد.روز مادر پیشاپیش مبارک...