چون عشقِ میانِ کف وُ سقف یک خانه ایم
نرسیدن دردِ دوری ست وُ
رسیدن، خانه خرابی...!...
فریاد زدم عشق و در یک آن
خاکستر خویش را به باد دادم...
تنها،
مرگ خود را می نگرد
در کالبدی خالی از احساس؛
زنده به گور
با چشمانی باز
در مسلخی
مسخ شبمرگی.......
بدونِ مِهر، یعنی که ماه خواهد مرد
مرگِ عاشق
دو چالِ قبر می خواهد....