شنبه , ۱۰ آذر ۱۴۰۳
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفندسعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد....
هر جا هوا مطابق میل ات نشد بروفرق تو با درخت همین پای رفتن است...
ای مرگ! بیا که زندگی کشت مرامن کاسه ی صبری ام، که لبریز شده...
اهل نفرین نیستماما خدا لعنت کندآنکه با تو یکروز به محضر میرود...
مرا به یاد خیابانی بیندازپر از پاییزو مردی کهدست هایم را به مهر می گرفت......
خدا صبری بده به قلبی که ،چیزی رو میخواد و نمیشه ....
خودتو به در و دیوار نزنمن تورو به خاطرات سپردم...
دلم واسه شب هایی کهداشت از خستگی چشمام بسته میشدولی به زور چشمام رو باز نگه می داشتمتا جواب پیامش رو بدم ،تنگ شده.....
شاید این پاییز...یکنفر یک جور آدم را بخواهدکه خواستنش به این راحتی ها تمام نشود...
دلتنگی یعنیایستادن کنار پنجرهزل زدن به کوچهای خالیو فکر کردن به اتفاقیکه هیچ وقترخ نخواهد داد...
رفت و بعدش بازگشت آمد ولی دیگر چه سودهیچ کس دیگر برایم او نشد حتی خودش...
پروردگارامن رو از شر برخی دوستانممحافظت کنخودم دشمنام و کنترل می کنم...
همیشه وقتی قدر چیزی رو میدونیم ک برامون خاطره شده...
حال خراب حضرت پاییز،مال منشأن نزول سوره ی باران،به نام توتنها نه من به مهر تو،آذر به جان شدمدلتنگی دقایق آبان به نام تو....
گفته بودم بی تو می میرد دلم اما نمرد ...زنده ماند آری ولی دیگر برایم دل نشد ......
کاش میشدبرای درد های زندگی همبی حسی تزریق کرد...
محبوب منتو نباشی تمام بغض های جهاندر گلوی من است......
بخت هر جا که به دست کسی انگشتر دادبی گمان قسمت انگشت کسی سیگار است...
عشق یعنی تو بخندی من از داشتنت عطشم ببشتر از لحظه اول بشود...
نگاه کن که چشم هاچطور خاک می شوندچگونه لحظه های بدنخاطره خاطرهبر باد می روند-دخترم !ساعت ها از بر داشتن جنازه ام گذشته استخسته ام-از گوشه ی این تابوت بوی بی رحم نعنا می امدبوته های سبز نعنا را کنار قبر مادرم کاشته بودماین روزهامویرگ های دستم به بن بست رسیده اندو چشم هایم به تاریکی تابوت عادت نمی کننددیدی چگونه خودم را در دست هایش ریختمبوی نعنا می آیدبوی بی رحم نعنا...
واسه کسی خاک گلدون باش،که اگه به آسمون رسید،بدونه ریشه اش کجاست......
همین که میدانم هستی وحالت خوب استدنیایم زیباست...
تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی...هرگز نشوی گرگ بیابان حقیقت...
گر لبی پر خنده داری با خود و با دیگرانعاقبت دست طبیعت اشکبارت میکند...
لعنتی جااانخودت را دریغ نکن از من بگذاربوسه اتمعجزه ای شود و تمام این شب ها را بخیر کند …!...
تو جوابِ خیلی خستمنباید بگی خسته نباشیباید بگی بیا بغلم ...️حالا بیا بغلم عشقم...
میدونسی تنها کسی هسی که وقتی بم پیام میدی نیشم تا بناگوشم باز میشه و مث خر ذوق میکنم ؟!...
+ چه صنمی باهاش داری؟ - دلخوشیمه، میونِ این همه دل مردگی...
عشق خیلی سریع اتفاق میوفته،خیلی سریع هم از بین میره، اگه هنوز تو فکرشی بدون دوسِش داشتی.....
گمم نکن...در گوشه ای از حافظه ات آرام مینشینم،فقط بگذار بمانم...
از هر تکراری خسته ام جز دوست داشتن تو ️...
من نیازم تورو هرروز دیدنهاز لبت دوستت دارم شنیدنه...
وقتى رسیدى خبرم کن.. چقد من این دلواپسیت رو دوست دارم.....
صدام کن یهطوری که انگار بعدش میخوای بگی دوسم داری !...
بوی عطر تن یارت باید یه جوری ملکه ذهنت باشه که عکسشو هم که بوس میکنی عطرش بپبچه تو ذهنت...
+چرخه ی قشنگیه.- چی؟+تو می خندی، دنیام زیر و رو میشه...
عکستو گذاشتم صفحه گوشیمهر دفعه قفلش رو باز میکنم، نیم ساعت قفل میشم..!...
حسود نیستمولی لال شودهرکه غیر منتو را عشق بنامد....
جذابیت یه مرد نه به فیس و استایلشه نه به پولشبه وایسادن پای حرفاشه !!...
عشق یعنی:تو یه رابطه ی دو نفره...به جای اینکه هرکی مراقب خودش باشه،هرکدوم مراقب اون یکی باشه...️...
من از تمام دنیا یک تو دارم که می ارزد به تمام نداشته هایم ️...
دلتنگی یعنیهیچ چیز این روزگاردوست داشتنی نیستجز تو !تو هم که نیستی...♡lt;~ ~gt;♡...
حس قشنگیه وقتی صدای قهقه خنده هاش فضای خونه رو پر کنه .....
من حتی وقتی توخوابم باهات حرف میزنم حالم خوب میشه لعنتی...!...
چاره دردهایتاغوش من استبگذار کمی به زبان بوسهحرف بزنیم ......
گاندی ثابت کرد که امکانپذیر است کسی برای مردمش مبارزه کند و پیروز شود بدون اینکه حتی یک لحظه احترامِ دنیا را از دست دهد....
رابرت داوینسن قهرمان مشهور گلف وقتی در یک مسابقه قهرمان شد ، زنی به سویش دوید و گفت : بچه ام مریضه ، به من کمک کن و گرنه اون میمیره! رابرت بلافاصله همه ی پولی رو که برنده شده بود به اون زن داد. هفته ی بعد یکی از مقامات ورزش گلف با رابرت تماس گرفت و به او گفت : خبر بدی برات دارم ، آن زن کلاه بردار بوده و اصلا ازدواج نکرده بوده که بچه ی مریض داشته باشه. رابرت داوینسن در پاسخ گفت : این که خبره خیلی خوبیه ، یعنی بچهای مریض نبوده که در...
آدم ها بارویاهاشون زندگی میکنندمرگ انسان زمانیست کهنه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد.... ونه صبح دلیلی برای بیدار شدن... زندگیتون پر از بهانه های قشنگ...
تصمیم هایی وجود دارد که هیچ کس نباید ناگزیر به گرفتن شان شود....
من بلدم پاییز باشد و تنهایی تمام خیابان را صفحه صفحه ورق بزنم و از هوای ناب پاییز ، جرعه جرعه بنوشم و زیر باران های مدام ، بخندم و دیوانه باشم ...بلدم گودال های کوچک انباشته از قطرات باران را تنهایی فتح کنم ، آب بریزد توی کفش هام و باز هم سرخوش و بیخیال ، برگ های زرد و نارنجی را تا مرز خش خش ، له کنم و حالم خوب باشد ،بلدم بخندم ، وقتی دنیا تمام زورش را می زند که غمگینم کند ،بلدم در تنها ترین حالت ممکن باشم ، اما به روی خودم نیاورم که در این...