زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

برای من او در عین حال یک زن بود یک چیز ماوراء بشری با خودش داشت. صورتش یک فراموشی گیج کننده همه صورت های آدم های دیگر را برایم می آورد..بطوری که از تماشای او لرزه به اندامم افتاد و زانوهایم سست شد.. در این لحظه تمام سرگذشت دردناک زندگی خودم را پشت چشمهای درشت، چشم های بی اندازه درشت او دیدم، چشم های تر و براق، مثل گوی الماس سیاهی که در اشک انداخته باشند. در چشمهایش..در چشم های سیاهش شب و ابدی و تاریکی متراکمی را که جستجو می کردم پیدا کردم و در سیاهی مهیب افسونگر آن غوطه ور شدم، مثل این بود که قوه ای را از درون وجودم بیرون می کشند،زمین زیر پایم می لرزید و اگر زمین خورده بودم یک کیف ناگفتنی کرده بودم.
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن
×