شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در حصار شب؛که ماه و ستاره همخواب می شوند نزدیک تر بیا..️تا بنوازم موسیقی بی کلام تنت راپو لبان سرخ تو با ساز بوسه هایشسیراب کند آرشه ی تشنه ی لبانم را... ️️️...
می آیی چشم هایم غرق نور استو قلبم غرق در شور و سرور استمرا دیوانه کن با بوسه از دوردل من "کنترل از راه دور" است...
بیا لباس هم باشیم ودکمه دکمهروی تن هم بوسه بدوزیمدلم می خواهددست من در آستین تو باشددست تو در آستین منطوری که عطر تنمان گیج شودو آغوش ، نفهمد چه کسیآن یکی را بیشتر ازآن یکی دوست داردراستش را بخواهیمن از این جنس سردرگمی هاکه نمی دانی تار عاشق تر است یا پود...خوشم می آید...
من همیشه درون بشقابیبرای خودم برنج می کشمکه ته آنلیلی و مجنونهنوز گرم بوسه و آغوش اندآن ها ظرف شستن مرا دوست دارندفکر می کنند کف و آببرف و باران استفصل دیگری آمده وبه پای هم پیر تر شده اندنیستی ببینیصدای دست کشیدن روی تصویر این دو عاشقچقدر به بوسه نزدیک استنیستی ببینیبشقاب راسرو ته که می گذارم خشک شود،با چه حسی می خندندو آهسته آهستهبعد یک عالمه حرفچطور خواب را چکه می کنندو دوباره صبح چگونه زودتر از منسمت ...
برای زن هامیوه چیدن از شاخه هایِ بلندلذتِ خاصی داردبرایِ همین است که وقتِ بوسیدنرویِ پنجه آمدن رااز خودِ بوسهبیشتر دوست دارند.......
طبق قرار بین خودمانمهریه ی تو چند بوسه ی زیبا بودبیچاره عموت بی خبرهی میگفتای باباکی داده کی گرفته...
به دل هایمان عشق بدهکاریم...سرانگشتی هم که حساب وا کنیم...سر جمع می شود...هزار هزارتا بوسه...و یک عالمه بغل...کمی نزدیکتر بیا....بغلم کن...تا ببوسمت......
از لبِ تو بوسه ای، از ما گریبان باختن ...️...
انگیزه ی زندگی فقط بوسه از گوشه ی لبت️️️...
ماه من برای نفس کشیدن در هوای تو...️چه حادثه ای سرخ تراز بوسه...چه رخدادی زیباتر از عشق... ️️️...
دست هایت را می گیرمو باهم به شلوغترین جایی که می شناسم می رویم میان اینهمه آدم،که هیچکدام روزشان را با بوسه آغاز نکرده انددر آغوش می گیرمتمی بوسمت...خدا را چه دیدیشاید دیوانگی مان مسری باشد!...
اگر یک بار دیگردرودیوارهای این خانه ی لعنتیلمسم کنندبه خیابان می ریزمو روی مرده ی خودم چاقو می کشماصلا چه فرق می کندنعش کدام مردکجای این جهاندراز کشیده باشدوقتی کمرگاه زنی را به خاطر نمی آوردکه چقدر رقصیدن در باد را دوست داشتصحبت از سوسن و سنبل نیستصحبت از یاسمنی ست که لاب لایدفترش بوسه ها زخمی اندو دیگر هیچ رنگ قرمزی به او نمی آید....
حالا که روى مریخ آب پیدا شده،کاش مریخ را مثل زمین به گند نکشند؛خیلى خوشگل، دو تا آدم حسابى را ببرند آن جا که بشوند آدم و حواى مریخ..ترجیحا معمار باشند !و فرزندانى تربیت کنند که یک دیگر را به جاى کشتن، ببخشند...دو نفرى که موسیقى بدانند و به برابرى جنسیتى معتقد باشند ..دو نفر که بى خوردن سیب، بى آن که نفرین شوند و نفرین شان پشت سر هزاران نسل بماند،مثل آدم بروند زندگى عاشقانه شان را شروع کنند و مریخى بسازند که کبوترهایش پیدا باشد و کم ...
هر کسی باید به جایی برسد.به رفیقییاریبه صمیمیتیآغوشیبه بوسه ایهمدلی ای.هر کسی باید به جایی برسد در جهان آدمی دیگر.مهم نیس به کجای جهانِ یک آدمولی باید برسدتا بداند که میتواند متعلق باشد....هر گاه احساس کردید به هیچ کس و هیچ جا تعلق ندارید، به جهان آدمی که به شما احساس امنیت میدهد وصل شوید. همین صمیمیت های کوتاه است که قلبمان را دوباره برای ادامه ی مسیر زندگی مان، دلگرم میکند....
تو رابه اندازهءتمامبوسه ها وآغوش هاییکه به منبدهکاری....دوست می دارم....!!!..تو رابه اندازه ءتمامدوستت دارم هاییکه در دلتپیچید ودرگلویتته نشین شد.......تو رابه اندازهءتمامرزهای سرخ خشکیدهءروی طاقچه ء اتاقتکه قرار بودیک عصر زمستانیلای موهایم بکاری و....نکاشتی.......دوست می دارم....!!!...
صبح شدو منبا بوسه هایی از جنس آفتاب و گلاب...در رگهایِ زندگی اتعشقجاری می کنم️ ️️️...
ای عالیجناب عشق به یک آغوش گرمبا طعم بوسه مرا مهمان کنتا رود صبحدر شریان بخواب رفته شهرسرود "زنده باد عشق" را سر دهد...
دست مرا بگیر که باغ نگاه توچندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربودمن جاودانیم که پرستوی بوسه اتبر روی من دردی ز بهشت خدا گشوداما چه میکنی دلرا که در بهشت خدا هم غریب بود...
بوسه یی دادی و تا بوسه ی دیگر مستمکَس شرابی نچشیده است بدین گیرایی...
چه خاص میشود... وقتی تو دم گوشم اسمم را با ضرباهنگ تپش های قلبت صدا میزنی و ترانه وارصبح هایم را بوسه بوسه بخیر میکنی...️ ️️️...
بلندتر بگو: دوستت داااارررم...! آنقدر که دورترین زن جهان هم بداند اینجا زنی ست که روزی هزار بار قربان قد و بالایت می رود....!زنی که روی تمام زخمهایش را با بوسه های نجیب تو مرهم گذاشته است......!زنی که هرچه از عشق می داند را میان آغوش امن تو آموخته است....!بلندتر عزیزدلم. بلندتر بگو : دوستت دارم....!...
حلال،فقط نان روی سفره نیست....!عشق همحلال اگر نباشدبرکت می رودازتمام آغوشها وبوسه ها ودوستت دارمها.....!!!!...
بوسه کاشتمدر گندمزارعشقخسیس بودخوشه چین...
چقدر بوسه بریزم در چای که ،،،، شیرین شودکام روزگار تو ....؟! ....
استبداد بوسه هایت را دوست دارم اصلا دوست داشتن تو یعنی سقوط جمهوری ِ آغوش وقتی باهر نفس کنار گوشمنقشه ی فروپاشی ِ سلطنت ِ چشم هایم را به دندان می کشی دلبرجان!!!!...
بوسه ای که قلبت را لمس نکند،تنها دهانت را کثیف کرده...!...
مرجع تقلید ، اگر عاشق شودبوسه را چون روزه واجب میکند!!!......
کجا بمیرم که با بوسه های تو چشم باز کنم؟...
یک بار بوسه ای ز لب تو ربوده ام ،یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست...
بَهارجان ببین... چقدرآغوش اش دوستداشتنی ست لبخند اش زیباستبوسه اش شیرین اینگونه که من عاشق اش شدم تو به زیبایی آن نمیرسی......
چانه اش را بوسیدمتا دگر چانه نزند با دلم سر بوسه ی هزار و یکم .....
در معبدِ من می میرندتمام بولهوسی های جهان!من راهبه ئی هستم که آخرین عبادتگاه ساخته شده ام طرح ست از یک حسِ گمشده. در مرهمی آغوش،به پیچیدگی هائی برخورده امکه رمزِ بوسه هایت را دنبال می کند!به جغرافیائی آشنا هدایتم باش! (زانا کوردستانی)...
به تو دچار شده ام وضعیت حادیست!به مراقبتهای ویژه نیاز دارمبه بوسه و آغوشت...!️️️...
در چهل_سالگی هم که باشیطنین صدای کسی کهتو را به "نام کوچکت" بخواند وپشت هر بار که صدایت می کند"عزیزم" بگذاردمی تواند عاشق ات کند. و تو بعد از تمام شدن حرفهایشدختربچه ی هجده ساله ای می شویکه دوست داردبال در بیاورداز شوقِ عاشقی. در چهل سالگی هم که باشیمی شود آن قدر عاشقی اتپرهیجان باشد کهخاطره ی گرفتن دست گرم مردانه اش را در سرمای زمست...
حرف هایی که بر دل می نشیند.پای هر خداحافظی محکم باش ...کم کم یاد خواهی گرفت !تفاوت ظریف، میان نگه داشتن یک دستو زنجیر کردن یک روح را ...اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت ، اطمینان خاطر ...و یاد می گیری که بوسه ها قرارداد نیستندو هدیه ها ، معنی عهد و پیمان نمی دهندکم کم یاد می گیری ...که حتی نور خورشید هم می سوزانداگر زیاد آفتاب بگیری ...باید باغ خودت را پرورش دهی، به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد .یاد می گ...
بیا با من زبان واکن به ذکر دوستت دارمکه لب روی لبانت لااله انت بشمارمقسم به آیه ی سرخ لبانت حضرت انگورلبالب از تو لبریزم .سراسر از تو سرشارماجابت کن مرا یک شب میان تنگ آغوشتکه با امن یجیب ....جان من تاصبح بیدارمبغل وا کن بچسبانم شبیه پیرهن در خودکه دکمه دگمه خودرا بر تنت بی وقفه بسپارمبیا و سر بکش لاجرعه لبهای مرا یا عشقکه طعم بوسه را بر شرم لبهایت بدهکارمسرم را روی زانوهای خود بگذار و خوابم کنکه داغ غصه ها را بر دل ...
همیشه چیزهای ممنوعه باعث میشن ادمها بیشتر به ارزشها واقف بشنحالا که از دست دادن با دوستامون محرومیم چقدر دلمون میخواد دستای همو محکمتر بگیریم و آغوشها تنگتر و مهربونتر شن و در باران بوسه غرق شیم ، چقدر تشنه صحبتای درگوشی و مهمونیهای کوچیک و بزرگ و گردشای دستجمعییم .امید و رویا قشنگترین داشته های ما هستن...
زن موسیقی ست...نُت به نُت عشق...سمفونی آرامی کههمه ی تو را می بَرد ...تا مرز بوسه و آغوش...جایی که با هر دوستت دارم...مست می شوی...رها...میان زمین و آسمان ها......
پاییز ...عزیز دُردانه ی فصل هاست...سوگُلی دل های عاشق...فصل باران های زود به زود...بوسه های خیس...و چترهایی که ....عشق را خوب می فهمند......
من شب های عاشقی را ...بلند و طولانی دوست دارم...و بوسه ها راشیرین و سرخ...شمرده و دانه دانه...شبیه انار...پس قرارمان باشد شب یلدا....می خواهم کمی بیشتر دوستت داشته باشم......
افتاده بود تازه هوای تو از سرم...با بوسه ای دوباره مرا مبتلا مکن......
گنجشک ها شلوغش می کنندوگرنه...یک بوسه پشت پرچیناین حرفها را ندارد !...
معشوق من ! بعد از تو جایت هم چنان خالی استخالی است جایت در دلم ، تا جاودان خالی استجز تو برای عشق ، کس کاری نخواهد کردوقتی نباشی ، بی تو شهر از عاشقان خالی استجز تو زنی آغوش من را پر نخواهد کردتو می روی و تا ابد این آشیان خالی استمی دانی آیا بی تو در من این خلأ چون است ؟انگار از خورشید روشن ، آسمان خالی استیا آن که آفاقِ پس از باران که من باشماز جلوه ی جادوییِ رنگین کمان خالی استاز کام و جامم زهر می جوشد ، مرا ، وقتیاز شهد ن...
جان و دلم به دلبری زیر و زبر همی کنی....هنوزابتدای عاشقیستو منهر بار که تو را می بینماز زمزمهء بوسه هایت در گوش باد میگویماز رد نگاهی که آویز چشمانم شدهاز تپش های قلبتکه هر باردر آواز کولی ها شعر سرودمبه تو که فکر میکنمعطر آکنده از نفس هایتشمیمی میشودکه فرو میریزد در گلوگاه احساسمو سرمپر میشود از یاد توآن هنگام که زیر چتر پرواز برگ و بادبا خیالتبه تماشای گندمزار می نشینم...
خوش به حال ماهی هااگر بر آب بوسه نزنندگویندمایه ی حیات استنشود که نزنند ....اما اگر ما بوسه به صورت یار زنیمپشت سرمان حرف زنندکه بی گدار آب زده ایم...
مرا ببوسبوسه هایت تزریق جان است...
مشتاق حضورم ڪہ بہ ناڪَاه لبانماز بوسہ ے لبهاے توانعام بگیرد ...!!!...
ز گونه و لب تو ، بوسه بر کدام زنمکه خوش تر است از آن و این از آن خوش تر...
همیشه کهقرار نیست من بگویمیک بار هم تو بگواصلاً هر چه دلت می خواهد بگومثل یک شب بخیربا طعم بوسه مثل یک بوسه با طعمدوستت دارم.....!! ️️️...
صبح و غزل و بوسه و آغوش و نگاهتروزی که چنین وصف شود، روزِ وصال است...️️️...