شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
از من رمیده ای و من ساده دل هنوزبی مهری و جفای تو باور نمی کنمدل را چنان به مهر تو بستم که بعد از ایندیگر هوای دلبر دیگر نمی کنمرفتی و با تو رفت مرا شادی و امیددیگر چگونه عشق ترا آرزو کنمدیگر چگونه مستی یک بوسه ترادر این سکوت تلخ و سیه جستجو کنمیاد آر آن زن آن زن دیوانه را که خفتیک شب به روی سینه تو مست عشق و نازلرزید بر لبان عطش کرده اش هوسخندید در نگاه گریزنده اش نیازلب های تشنه اش به لبت داغ بوسه زدافسانه ...
دنبال یک کلمه می گردمیک کلمه ی خاموشمانند یک بوسهکه جمع کند همه ی کلمات راروی لب های تو..!...
تو را سپاس که اینگونه در کنارِ منیشبیه خوب ترین روزِ روزگارِ منیشهابِ عشق تو پر زد در آسمانِ دلمهمین خوش است که در قلبِ بی قرار منیاگر صواب کنم یا اگر گناه کنمتو در بهشت و جهنّم، نگاه دار منینسیمِ بوسه ات از روی گونه ام رد شدچنان که باز همان یارِ باوقار منینهال خشکِ نگاهم شکوفه داد چرا که در اواخر پاییز هم بهار منیهمیشه دُورِ تو چرخیده ام ستاره ی منعجیب نیست که امروز در مدار توام...
بوسیدمت با اینکه دیدم در هوایتپاسخ نداد این بوسه ها را گونه هایترفتی و من در تشنگی ترجیح دادملیوان آخر را بریزم پشتِ پایترفتی و من با چشم هایم پهن کردمفرشی به زیر قامتِ نا منتهایتگفتم نرو با خواهش و با گریه زاریوقتی که از چشم تو افتادم به پایتتو رَد شدی از روی قلبم ناشیانهحالا من و این ردپای تا به تایتحالا من و این چشم های پینه بستهچیزی نمانده تا بمیرم من برایت...
تمام یک مردمیان دامن گل گلی یک زنخلاصه می شودپر از آب و هوای مدیترانه ای یک بوسه...
پدرم فشار خون داشت من هم دارمنسل های بعد از من هم خواهند داشت بیچاره ایم اما همگی تقاص بوسه های یواشکیعزیز جان به پدر بزرگ را پس می دهیم...
بوسه اے بکار بر لبانمتا نقش بوسه اتهردم یاداور تو باشدبگذار نقش این بوسهتا اخر عمر بر لبانم به یادگار بماند...
زن ها گاهی عاشقانه هایشان را دم می کنند و می شود همان چای خوشرنگ با عطر هل و دارچین که کنار حبه قندی از عشق ، چقدر می چسبد گاهی دلدادگی هایشان را هر شب همراه با عطر مریم در خانه می پاشند و هر صبح با تک بوسه ای دلت را نشانه می روند ....
جایگاه بوسه ام لبهای توست......
تیغه ی بوسه هایتلبانم را می شکافد،نامِ تو چکه چکهفرو می غلتدبر زمینی کهدوست داشتن راعلامت ممنوع زده اند.بذرهای خفته ی این خاکشکوفه های سرخی خواهند شدکه سرِ سبز بهار رابر باد می دهند....
همه باران دوست دارنداما منباد را....باد که می وزد تنها چیزی که در خاطرم تداعی می شودیاد چشمان توست که تمام مرابه رقص وا میداردباد که می وزدروحم تا بلندای بادگیرهای شهر می کشاندو نگاهم میدوددر پی دیدارتدزدکیدر میان شاخه های کشیده نخیل هاکه عاشقانهسر بر شانه های هم مینهند تا چهارسویگذرگاه انتظارآه......منبا وداع میانهء خوبی ندارماما تو رفته ایو من هنوزحنجره ام را که فریاد می کنمتو رابلند بلند صدا میزنم و...
آه دلبندم، چقدر افسانه ها خوبند...وقتی راهم برای رسیدن به تو طولانیست، فقط به قالیچه سلیمان فکر می کنم و باد صبا...دلبندم..آرزوی نگاهت که از دنیا بیزارم می کند به پر ققنوس می اندیشم...پری و شعله ای کوتاه...تا در آنی در آینه چشمانت به تماشای من بنشینی...آه دلبندم کاش می دانستی وقتی از تو دورم پری های کوچک بسیاری هر شب از پنجره ها می گذرند و خبر از تو می دهند...کاش می دانستی چندین هزار بار سوار بر بال مرغ آمین به دیدارت آمده ام...دیدارهای کوتاه و د...
توی خوابای قشنگمدستای تورو میبینمپشت هر پنجره انگارچشمای تورو می بینممیدونی چشات چه رنگهمثِ شب سیاه ومشکیپشت هر پنجره چشمیبا ستاره های اشکیتواز این فاصله هرشبتوی قلبم پا میذاریگُلای بوسه رو با غمتوی قلبم جا میذاری...
اگر کنارت نباشمبوی گل و طعم بوسه هاتیادم می رودبودن یا نبودنپلک زندگی ماستدر یکی تاب می خوریمدر یکی بی تاب می شویمو مندر هر پلکییکبار دیدنت را می بازم......
آخرین خاطره ی بوسه هایت راسالهاست از حافظه ی لب هایم پاک کرده ام... اما گردوهای این درخت هنوز عطر موهای تو را می دهد... کاش روسری جامانده ات را در باغچه چال نمی کردم...!...
در کابوس هایمشبی عاشق ماه شد خورشید...!وای اگر گونه ی ماه راببوسد خورشید !باید پا در میانی کنند کوههاخورشیدشان را باز گردانند تا مگر به دریا درمان کند تاولِ بوسه راماه...!...
آدم بزرگ ها هم قد می کشندبا شنیدن "دوستت دارم ها"با "بوسه ها"با "آغوش ها" ...من می خواهم با تو "قد بکشم" ......
دونیا جولپوره ماچی مالهبدا یخ آبابهگونه ی دنیا/پر از جای بوسه/بگذار یخ آب شود...
گونه ی دیوارگرم از بوسه خورشید پاییزحضور صبح را جار می زدبرگ کهنسالدر اندیشه ی رقص آخرموسیقی ی باد را به انتظار بودغریبه ای غرق تفکرکوچه ها را رج می زدآشنایی پشت قاب پنجرهاندوه پروانه را می شستگل داوودی آخرین پناهش بودتو چای می نوشیدیمن می بافتمخیال فردا را...
آمدیتا در ضیافت با شکوه رنگین کمان برگ هابا آتش بوسه هایتبه تن نیمه عریان عروس پاییزجان دوباره بخشیو در فصل عطش آینه هارنگ وجود زنی بر شبه خیال...پاییز سربلند و خواستنی تر شدوقتی تو آمدی......
از آن لحظه کهاولین بوسه ی توبه نوک انگشتانم نهاده شدهرچه می نویسماز آلودگی های زمینی دورترو به آسمان نزدیک تر است......
بغل نمی کنیم و خوبیم، بغل نمی شویم و زنده مانده ایم،زنده مانده ایم بدون بوسه، بدون آغوش، بدون عشق...زنده مانده ایم پشت میله های سرد یک حصار نامرئی، حصاری به منزله ی یک طاعون، طاعونی که مانند یک پیچک زرد، گلوی دنیا را فشرده و دست بر نمی دارد.کمتر می خندیم، کمتر ذوق می کنیم، کمتر خیال می بافیم و بیشتر منطقی شده ایم.کافه ها ترسناک شده اند، خیابان ها، کوچه ها، رابطه ها و آدم ها؛ ترسناک شده اند.پنهان شده ایم پشت نقاب ماسک ها و عینک ها و هی...
این همان صبحی ستکه در آغوشماز خواب بیدار میشویاین همان صبحی ستکه بوسه ای سرگردانبرای وا رفتن روی گونه اتخودش را به این درو آن در میزند! ️️️...
روی شب را باید بوسید.....همه را خواب می برد، تاآنهایی که دارندشان، به ستاره بوسه ی یواشکی دهند.....و آنهایی که ندارند به گریه های یواشکی شان مشغول باشند........
مینوازمت...نوشتن هیچ دردی را دوا نمیکند...قلمم را بگیر و ساز دلم را بیاور.....مینوازم تمام عصیان ها را....تمام بودن ها را.....تمام رفتن ها را.....خوب میدانم گوشه قلب تمام انسانها یک صندلی خالی دارد....تمام نبودن ها را کنارت بوده ام.....شعرهای ناسروده باران و بوسه را برایت خوانده ام.....من تمام دلتنگی های دفترم را کنارت سروده ام.........
میکارد بر لبمتخم کینههر بوسه ایکه دیگری بر دیگری میزند...
حتماً بخیر می شود همهٔ صبح هایی کهاز بوسه های سرخ تو پر می شوند ...و همه ی سیب ها می رسند بر شاخه های انتظار عشق تو! ️️️...
عید مندیدن رخسارِه یزیبای توست ...فطریه امبوسه زِ لبهای توست ......
امشب چه طولانی، ولی عاشقانه و پرنور است. شب روشن پر امیدی است که باید در ازدحام نگاه های مهربان بنشینیم و لبخند را به خوبی بدانیم. بنشینیم نفس هامان را با هم یک دل کنیم و خاطرات سرشار را از میان سینه هامان بیرون بریزیم تا خانه ها روشن شود. شمع ها را امشب کنار شب نشینی سرور، با شعله نوازش دل برافروزیم. سفره ها را از مائده دعای خیر پر کنیم و در جیب های یکدیگر نقل و نبات مهر بریزیم. سر بلند کنیم به سمت ستاره ها. بوسه برای آسمان برکت خیز زندگی بفرستی...
کسی را ببوس که حرمت لبانت را بداند،که حداقل بخاطر بوسه هایت...فردا که از کنارت، رد شد...با نیش خنده، نگوید:"فاحشه"...
دنبال یک کلمه می گردمیک کلمه ی خاموشمانند یک بوسهکه جمع کند همه ی کلمات راروی لب های تو،،،️...
دلیل صبح گاهی من، گاهی تو️و گاه دست های ماست که به هم می پیچد صبح بوسه ی من است و چشم تو صبح بوسه ی تو است و لب من عشق، اول صبح عجیب می چسبد ...! عشق️️️...
◾من سرکوبِ آزادی /توو تنِ یه جوونمیه فاحشه ی رسوا / یه فحشِ بی زبونم◾◾سرکوبِ عشقی کهنه / معشوق های خیالیرقصیدن آزاد با / آوازی سورئالی◾◾مشروبِ آلزایمرم / دنیا شلاق و دارِتجاوزم ، با عُنف به / پاکیِ این بدکاره◾◾یه پیرِ بی گذشته / یه نوجوونِ خستهکه روی قبرِ رویاش / با خوشحالی نشسته◾◾شادِ شاد می خونم از / شبای مات و کِدِرآغوشم و میسپارم / به آغوشِ مخدر◾◾سرکوبِ یه نوازش/ سرکوبِ یه بوسه امبه دنبال بهشتِ / گُ...
بعضی حرف ها را باید پیچیده گفت...مثلِ همین صبح بخیرهایتباید نفس نفس؛ بوسه بوسهبغل بغل؛ ترانه وار ...مفصل، صبح بخیر گفت.️️️...
من ز لبت صد هزار بوسه طلب داشتمهر چه به من داده ای وام ادا کرده ایعیسی دل ها تویی کز نفس جان فزامرده ی صد ساله را جان به تن آورده ای...
از لب شکرین او... بوسه به جان خریده ام!...
دیر برسی همه چیر تمام می شودحتی مادر .......لبی که آمده بود بگوید دوستت دارمبوسه ای شد بر پیشانی سردشکاش می دانستآن فانوس روشن بر درگاه خانه همیشه روشن نخواهد ماند...
شب در راه ماه را بوسه باید زد.. پنجره ها باید بست خیال را پر داد تا جنون مست از عطر حضور دست احساس به گیسویی زد️️️...
️با تُؤ هر بار سلام و..️با تؤُ هر صبح بهشت...خیرِ هر روزِ من از بوسه ات.. آغاز گرفت ...!️️️...
ورف ماچیکوه یا دکلاستوارش ماچیزمستان غرقا کودتو بیرون نوا آمونورف ووارشاتی گردن تاودید!...واگردانبوسه برف/کوه را به هم ریختبوسه باران/ زمین را غرق کردتو بیرون نیا/برف و باران را/به گردن تو می اندازند!.......
در دهانت،دوستت دارم های زیادی پنهان کرده ایی ...!که جز به بوسه ،کشف نخواهند شد ...! میبوسمت... تا هر دو عاشق شویم تو از بوسه های من من از شنیدن عاشقانه هاى تو .....!!!...
تو را باور کردمطوری که در رویا همبرای هیچ کس اتفاق نیفتاده بودتو را باور کردمگذاشتم در قلبمکوچه،خیابان،شهرو حتی دنیایی بسازیکه تجلی بهشت باشدتو را باور کردمو مزه خوب زندگی رادر لبانت پیدا کردمکه هر کدام از بوسه هایتخاطره ای ست کهگریبان گلویم را گرفته استعشق چه می تواند باشدجز اندوهکه دیگر تلاش نمی کنددر من به وقوع بپیونددتا من هر شب دلتنگی ام را تیمار دهمرسم دلدادگی نبودتو با بی رحمی مرا ترک کنیو من نتوان...
دیشب سرم را روی بازویت نگذاشتمتا هوایت در سرم نپیچدخواستم بی تو بودن را تجربه کنم اما...خواب مرا نبرد ..شعر متولد نشد ..سحر نیامد ..بوسه کال ماند ..آغوش نرسید ..عاشقانه گم شد ..لبخند یخ زد ..و در تب سوختم!چقدر بی تو سخت و بی لذت است دنیاحتی در خواب......
سُقوط قَشنگی ست فرود آمدن ⟬بوسه هایم⟭ در ⟬چال گونَه ات⟭...️️️...
روزی که بیایی،جشنی از بوسه راه می اندازمو شب را بسان چهارشنبه سوری،نور افشان خواهم کرد....
.بوسه تو آن اکتشافِ عاشقانه ایکه نمی شود با کسی در میان گذاشت ....
هر روز دوست داشتنت رابروز رسانی می کنمگاهی با کلامگاهی با نگاهگاهی با بوسه...
حرف های قلبم رابوسه کرده امتا وقت دیدنتبزنم به گونه هایت...
یک قایق کاغذی رابه موجیدرون یک لیوان سپرده ایماز هرطرف بن بستی شیشه ای استمهم است عزیزمنکه آدم هاقبل از نوشیدن یک فنجان چایدیگر به هم نگاه نمی کنندمهم استکه برای اغوش هم ازهمزمانی نیستو مهم ترکه بوسه هاپنهان ماسک ها شدندو دستی در دست ما نیست دیگربه من بگوهنوز بالای سر ما رودخانه جاری می شودبگو که دست ها برای رسیدن به هماطلسی می شوندچشم ها وابسته ی شمعدانیو اغوش ها تنگاتنگ همبرای لانه ی سهره ی که آوازش...
تو را... ️تا بوسه باشد می ستانم!...