شنبه , ۱۰ آذر ۱۴۰۳
هر روز ببینمت،سیر نمی شم از دیدنت...
ا ى یار، نگاه تو سپیده دمى دیگر است ...
امام علی(ع): خرد، توانمندى است و میوه آن شادى...
شب وصال بیاید شبم چو روز شود...
تولدت مبارک رفیق جانجات همیشه تو قلب منه...
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست...
جز نقش خیال تو در چشم نمی آید...
تو تنها عشقی هستی که تا ابد در قلب من پایداری...
بهترین های دنیا نصیب تو تولدت مبارک...
بعضی اوقات دیوانگی تنها چاره راهه...
از دیده افتادی ولی از دل نرفتی...
در ما نمانده زان همه شادی نشانه یی...
دقیق نمیدونم معنی زندگی کردن چیه؟؟شاید زندگی یه چیزی بیشتر از نفس کشیدن باشه!شاید هم زندگی کردن یعنی نترسیدن از تصمیم هایی که توی لحظه می گیریخلاصه تر بگم فرقی نداره چن ساله باشی... همین که از تکرار عادت فرار کنی یعنی داری زندگی میکنی........Fatima.m...
خبرت هست شدی صاحب هر بند دلم...
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس...
ما دهن باز کنیم دهن خیلیا بسته میشه...
ای جنون عمریست میخواهم دلی خالی کنم...
ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست...
ای جان چو رو نمودی جان و دلم ربودی...
تلخ که باشی مگس دورِت کمتره :)...
چتری نیست برای چترهای خیس...
بنشین، که ترا نیست کسی یار تر از من...
بهشت یه جا رو زمین با توعه...
° سکوت آرامش من است °...
تو بخند تا دگران کور شوند از حالت...
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی...
جان ها همه پا کوبند آن لحظه که دل کوبی...
آدم ها با همان شتابی که به آغوشتان پناه می آورند ، از شما می گریزند...! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند...
بهتر از من زیاده ولی بد ذات تر از تو جایی نیست....
بی صورت او مجلس ما را نمکی نیست...
ما بازمانده ی غرورمان هستیم... نگاه کنید چه لاشه ای به جا مانده از آن آدم عاشق! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
هیچ هیچست این همه هیچست و بس...
یه فراموشیِ عمیق،نیازمه!...
سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست...
مرا بوسیدی و پاییز من هم شد تماشایی!...
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد...
قلم نوشتکاغذ گریست از غم نگارنده......
نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من...
ور در لطف ببستی در اومید مبند...
بهر آرام دلم نام دلارام بگو...
آدمای موقتی، زخمای ابدی :)...
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟...
وقتی به یکی دست میدی ب بقیه پا نده با تشکر....
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار...
دوست دارم، همین...
باور کن!دل که تنگ باشد،ناگهان،وسط جمعی، یک نگاه آشنامابین خواندن کتاب، یک جمله آشنالا به لای قدم زدن تنهایی، در خیابانی آشنادر حال خرید میوه، یک عطر آشنایا حتی در حال نوشیدن قهوه، در کافه ای آشنادر حال چک کردن موبایل، عکسی آشناو یا پشت چراغ قرمز ایستادن، یک خاطره آشنا...خودمانیم!هر چه دل تنگ و رنج دیده است،از همین آشناهاست؛آشناهای بی انصاف...سیده پرنیا عبدالکریمی...
باید آدمی باشد بیایدکنارت بنشیندشانه هایت را کمی بمالدسرت را روی شانه اش بگذارداستکانی چای به دستت بدهددستی بر سرت بکشدو زیر گوشت ارام بخواند:(( با هم از پسش بر می آییم ))تا ادم فرو نریزداز بین نرودغرق نشود...- سیده پرنیا عبدالکریمی...
امان از روزی که یه دو هزاری فکر کنه تراوله !...
کجای جهان بگذارمتتا زیباتر شود آن جا ؟...