یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
فکر تو دریاست و من شنا نمیدانم...
پروردگارااادر این شب دفتر دل دوستانم رابه تو میسپارم با دستان مهربانتقلمی بردارخط بزن غمهایشان و دلی رسم کن برایشان به بزرگی دریاشاد و پرخروش...
صدایت میزنمگوش بده ، قلبم صدایت میزندشب گِرداگِردَم حصار کشیده استو من به تو نگاه میکنماز پنجرههای دلم به ستارههایت نگاه میکنمچرا که هر ستاره آفتابیستمن آفتاب را باور دارممن دریا را باور دارمو چشمهای تو سرچشمهی دریاهاست...
بعضیا نمیتونن بگن دوست دارماما بجای اون میگن:مواظب خودت باش سرما نخوریهرموقع رسیدی خبرم کندیر نخوابی،،خسته میشیاینا خیلی دلشون دریاست.....
اجنه های رودخانهسنجاقم کردندوگرنه ماوایم دریابود...
رودخانه است راهش دهید...راهی به دریایش دهید...مستانه و طوفانی است...راهی به دنیایش دهید....
بعضی وقتا دلم یه کلبه میخوادیه کلبه چوبی/کنار دریاشایدم وسط جنگلدلم بوی چوب بارون خورده نم گرفته میخواددلم یه دنیا سکوت میخوادیه دنیا آرامشفقط همین...
آه ...ای ماهماهی تنها را تو به دریا برسان...
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنمو اندر این کار دل خویش به دریا فکنماز دل تنگ گنهکار برآرم آهیکآتش اندر گنه آدم و حوا فکنممایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاستمیکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنمبگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاهتا چو زلفت سر سودازده در پا فکنمخوردهام تیر فلک باده بده تا سرمستعقده دربند کمر ترکش جوزا فکنمجرعه جام بر این تخت روان افشانمغلغل چنگ در این گنبد مینا فکنمحافظا تکیه بر ایام چو سهو...
دریا برای مردن ماهیبی اختیار فاتحه می خواندماهی به خنده گفت که گاهیهجرت / علاج عاشق تنهاست...
ﺍﮔﺮﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﯾﮏ ﺑﺮﮒ ﺍﺳﺖﻣﻦ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺯﻭﻣﯿﮑﻨﻢ!ﺍﮔﺮﺍﻣﯿﺪﯾﮏ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺳﺖ،ﻣﻦ ﺩﺭﯾﺎﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ!ﻭﺍﮔﺮﺩﻭﺳﺖ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﺳﺖﻣﻦ ﺧﺪﺍ ﺭﺍﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺯﻭﻣﯿﮑﻨﻢﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﺳﺖ...
تو یادت نیستولی من خوب به یاد دارمبرای داشتنتدلی را به دریا زدمکه از آب می ترسید...
هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم /ما از تو به غیر تو نداریم تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده /صد بار اگر علقمه را فتح کنم هر بار دوباره تشنه برمیگردم/ کس پیش تو دم ز زور بازو نزند کو آنکه مقابل او زانو نزند/لب تشنه ز علقمه گذشتی آری دریا به رودخانه رو نزند...
صدای مردانه ات دلم را میلرزاندگوش هایم همیشه به انتظار شنیدن حرف هایت می نشیند...دستان بزرگ و قوی اتمرا یاد یک واژه می اندازد️و آن هم امنیت استآغوشت همچون دریایی پر تلاطم استو منچقدر غرق شدن در این دریا را دوست دارم!تو فقط مرد من بمانو منهم قول میدهم تا ابدبانوی تمام لحظاتت باشم. . .️من با تمام وجود و تمام قد در برابر مردانگیت سجده میکنمعشق من تو فقط برای منیتا ابد عاشقت می مونمتا مرز دیوووونگی دوست دارم مرد من...
از دریا آموختمهر که از حدش گذشت غرقش کنم......
برای داشتنتدلی را به دریا زدمکه از آب میترسید......
بی تفاوت باش به جهنم !!مگر دریا مرد از بی بارانی؟؟...
گل دخترم تو بهانه زندگی منیچشمانت دریا و عطر تنت چون عطر بهار نارنجبا تو دانستم زندگی زیباستبا تو دانستم معنای مادر بودن راعاشق شدن را...
چشم های تو...وقت زیادی از خدا گرفت... اگر آفریده نمی شدی... زیبایی بیشتری به کوه...به دریا به جنگل میرسید!!!...
ما با هم اسم های خود را روی شن و ماسه ها نوشتیمو امواج دریا آن ها را شستآن ها را روی قلب های مان نوشتیمتا برای همیشه آن جا بماندنام عروسونام داماداز شما دعوت می کنند که آن ها را در مراسم عروسی شان همراهی کنیدزمان …مکان …...
ادامه ی چشم های تو...می شود دریا...می شود اقیانوس...و من قایق بی پارویی که...موج به موج...غرق توام !.......
مثل امواج دریا آمدی و ساحل قلبم را در میان خودت گرفتی ، همدیگر را دیوانه کرده بودیم با نوازش های هم ، آن سکوت عاشقانه رابه یاد داری در لحظه بوسیدن هم؟...
دلتنگی یعنی رو به روی دریا ایستاده یاشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند...
گفته بودم که به دریا نزنم دل اماکو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم…!...
دریا نیستم ...اما دل که می زنی به من،بی کرانه می شوم .روزه ی سکوت می گیرم،و تا افطار صدای تو،نمی شکنمش!روزه می گیرم لبهایت را!لذت افطارش، یعنی بهشت!!!...
انسان غرق شودقطعأ میمیردچه در ، دریا ، چه در رویا ، چه در دروغ ، چه در گناه چه در خوشی چه در قدرت چه در جهل چه در انکار چه در حسد چه در بخل چه در کینه چه در انتقام...مواظب باشیم غرق نشویم ،انسان بودن به تنهایی یک دین خاص است کهپیروان چندانی ندارد ....
میدونی چندتا دوستت دارم ؟؟ ️من فقط 15 تا دوستت دارم .️️️️... . . . 7 دریا 7 آسمون 1 دنی️ا...
کنار دریاعاشق باشیعاشق تر می شویو اگر دیوانهدیوانه تر...
تو نگاهم بکنی من بی هوا میبوسمتماهی لبهای من میلش به دریا دیدنی ست...
به جست و جوی توبر درگاه ِ کوه میگریمدر آستانه دریا و علفبه جستجوی تودر معبر بادها می گریمدر چار راه فصولدر چار چوب شکسته پنجره ئیکه آسمان ابر آلوده راقابی کهنه می گیردبه انتظار تصویر تواین دفتر خالیتاچندتا چندورق خواهد زد؟جریان باد را پذیرفتنو عشق راکه خواهر مرگ استو جاودانگیرازش رابا تو درمیان نهادپس به هیئت گنجی در آمدیبایسته وآزانگیزگنجی از آن دستکه تملک خاک را و دیاران رااز این ساندلپذیر کرد...
یک روز عمر من در کشتی ها تمام خواهد شدمی خواهممثل نوری که در آب ها فرو می روددر آب ها خاموش شوممی خواهم به دریا برگردممی خواهم به دریا برگردم...
هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوستمثل گل ، صحبت دوستمثل پرواز کبوترمی و موسیقی و مهتاب و کتابکوه ، دریا ، جنگل ، یاس ، سحراین همه یک سو ، یک سوی دگرچهره همچو گل تازه تودوست دارم همه عالم را لیکهیچ کس را نه به اندازه ی تو...
کاش جای شرم ، گاهی دل به دریا می زدیماین که تنهاییم ، تاوان خجالت های ماست...
دریای هستی مناز عشق توست سرشاراین را به یاد بسپار...
تو دلت دریاست آبی و عمیق دل من یک ماهی قرمز تنگ بلوربگذر این ماهی در دریای مهر تو غوطه ور شود انجا سکنا گزینم برای ابد...
کنار دریاعاشق باشی،عاشق تر می شوی...و اگر دیوانهدیوانه تراین خاصیت دریاست؛به همه چیزوسعتی از جنون می بخشد...شاعراناز شهرهای ساحلیجان سالم به در نمی برند...رسول یونان...