شمعی فروزان،
در هجوم تندباد
تن به صلح نداد وُ
ایستاده شهید شد.
زانا کوردستانی...
به زوزه های گرگ دل بست؛
میش بخت برگشته،
چوپان که لالایی نمی دانست!
زانا کوردستانی...
زیباترین پایان دنیا
من به تو رسیدم
-آروین شاه حسینی...
تو در یک عکس سه در چهار یک نفره
چگونه جای همه را برایم پُر کرده ای ؟
آروین شاه حسینی...
عبادتت میکنم
حتی اگر بگویند
تو آرامگاه گناهی
-آروین شاه حسینی...
داغت،
داغ ست هنوز!
ای داغ دیده ترین ،
-باغ جهان.
زانا کوردستانی...
گنجشک ها را صدا بزن!
زبان بسته ها،
زبان بسته اند!
از وقتی تو نمی خندی...
زانا کوردستانی...
شبیه پاییزم!
از تابستانِ تو رفته وُ
پهلو داده ام به فصل سرما!
زانا کوردستانی...
امشب شاعرترم انگار،
حافظ به کنار!
رودکی و مولوی
در سینه ام جلوس کرده اند.
زانا کوردستانی...
بالاتر از سیاهی؟
--رنگی هست!!!
شب های من...
زانا کوردستانی...
زمستان بر وجودم باریده،
گویی کوهستانی برف گیرم،
--دور از آفتاب وجودت.
زانا کوردستانی...
بی کَس و کارم اما؛
به مهمانی گنجشک ها،
--دعوتم!
لیلا طیبی (رها)...
گاهی صدایم کن،
خیلی وقت است غبارآلود شده ام؛
میان کتاب های دست نخورده ات...
لیلا طیبی (رها)...
شعرهای بسیاری،
فشرده و چروک-
در گلوی من ست!
***
دلتنگتم!
لیلا طیبی (رها)...
شب، ستاره ها می درخشند،
اما چشم های تو
--دیدنی ست!.
رها فلاحی...
در انزوای تن، شیری زندگی می کند
که سالیان دور
اُبهت ش را به چشمانِ آهویی گریزان
باخته است...
بوی دسته ی تبر می داد،
--{در ذهنش}
نهالی که باغبان کاشت!
-زانا کوردستانی...
ماه را،،،
درون باغچه
--چال کردم!
فردا بر درخت خرمالو
صدها فانوسِ گس،
--آویزان بود!
-زانا کوردستانی...
قصه ی عشق چشمانت
غصه ی پر رمز و راز خاطرات ست
و هزار و یک شبی
که قصه ی تنهایی ام شد...