شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
ذولجناحاسبی رسید و شیهه بکوی حرم کشیدگرد و غبار و واهمه روی حرم کشیدچشمان کودکان که پر از آه و ناله بودشطی ز اشک دیده بسوی حرم کشیدخون می چکید از بدن پر شراره اشفریاد بی امان ز عدوی حرم کشیدجامی ز خط و خال گل سرخ روزگارنوشید و جرعه ای ز سبوی حرم کشیددر قحط آب و سجده خورشید راستینعطری ز سیب و لاله ببوی حرم کشیدبا کاکلی که غرقه بخون داشت ذولجناحنقشی به رمز و راز مگوی حرم کشیدفریاد بود و ناله که معصومی عاقبتبر چهره خاک غم...
دل بد مکنعمری اگر خیال تو در سر گرفته امدر سینه ام هوای تو دلبر گرفته امشرقی ترین مسیر عبور ستاره رابا شور و حال بال کبوتر گرفته امروزی مگر به لطف نگاهت رها شوماز قید و بند غصه ی دربرگرفته امای بهترین ترانه به وقت سرودنمای لحظه های عطر گلِ تر گرفته اممن بیقرار فصل بهار و طراوتمباری اگر به سمت شما پرگرفته امخود یادگار فصل خزانم که عشق رااز روی شانه های صنوبر گرفته امدل بد مکن که چهره زرد زمانه رااز شاخ و ب...
◇ ۱۷یارب مرا ببر به ره برترین خودراهی نما به ملت دین مبین خودبنیان نما تمامی اصل و ثبات منتا باشد از تو مایه مرگ و حیات من◇ ۱۸صَلِّ علی النبی و علی آل مصطفییا من تبارک اسمه یا واهب العطادر اقتصاد زندگی ام اعتدال دهخیر صواب و نعمتم از این خصال دهآنان که رهنمای طریق خدائی اندشایسته° بندگانِ رهِ کبریایی اندآنان که رستگار زمان قیامت انداز بیم جایگاه کمین در سلامت اند◇ ۱۹هر آنچه را که نفس مرا می کند رهااز نفس من بگیر ...
◇ ۱۰صِل علی النبی و علی آل مصطفییا من تبارک اسمه یا واهب العطانعمت مرا به زیور شایستگان بدهخلعت هم از لباس خدا پیشگان بدهآن زیوری که گسترش داد می دهدوآن خلعتیکه خشم تو برباد می دهدتا شعله های فتنه به سردی نشاند ووحدت به جای تفرقه هائی کشاند ومستوجب صلاح دل این و آن شودرفتار خوب و عامل نیکی عیان شودپوشد ز چشم جامعه عیب نهان اوتا خُلق خوش جوانه زند گرد جان اوپیشی گرفته در ره خوبی و برتریاز خود گذشته در ره خوبی به دیگری...
مکارم الاخلاق ۱《 ترجمانی منظوم از دعای بیستم صحیفه سجادیه 》◇ ۱صِل علی النبی و علی آل مصطفییا من تبارک اسمه یا واهب العطایارب! مرا نهایت ایمان عطا نمااهل یقین و نیت صدق و صفا نمایارب ببخش در گذر بی پناهی اماصلاح کن به قدرت بی منتهایی ام◇ ۲کامل کن ای خدا تو خودت نیت مرااگه کن از ضمیر خودم صحّت مرابا ساز و برگ لطف و توانایی خودتکن چاره ای به شیوه همراهی خودت◇ ۳صِل علی النبی و علی آل مصطفییا من تبارک اسمه یا واهب العط...
دلبر زیبای ما علی استمولی علی و سرور و آقای ما علی استوالا علی و رهبر و اعلی ما علی استاز موج موج حادثه تا ساحل نجاتژرفا علی و لنگر و دریای ما علی استتا بی کران قاف حقیقت نشان عشقماوا علی و شهپر و عنقای ما علی استدر بارگاه ساحت عرفان و بندگیمبنا علی و مصدر و معنای ما علی استپیش از حلول \اشهدُ اَن لا اِلهً اِلااَللّه\نجوا علی و باور و انشای ما علی استزیر لوای \اَشهدُ انَّ علی ولیُ الله\دنیا علی و محشر و فردای ما...
روی شانه ی باورعمری گذشت و یاد تو در سر نهاده ایمدر جان خسته عشق تو دلبر نهاده ایمگفتی به غمزه ای غم دل می بری ولیدر کنج سینه غصه ی دیگر نهاده ایمگاهی بهانه کرده تو را در خیال خودگاهی به روی شانه ی باور نهاده ایممهر تو را به کوچه ی شهر ترانه هاشوق تو را به بال کبوتر نهاده ایمناز تو را به دیده ی منت کشیده ایمعطر تو را به غنچه ی نوبر نهاده ایمای یادگار سلسله ی دودمان عشقچشمان خود به روزنه ی در نهاده ایمروزی بیا که وعده ی ی...
نسرودی آیا؟غیر من رو به کسی در نگشودی آیادیده ای را به غمت تر ننمودی آیابا چنین مهر و وفایی که تو دلبر داریغصه از خاطر دیگر نزدودی آیاشاخه لبریز دلآشوبی شهلایت شدطاقت از سرو و صنوبر نربودی آیاباد سرگشته انفاس مسیحای تو بودبین گل های معطر نقنودی آیاعلت کشمکش رونق بازارت چیستخوشه در خرمن باور نفزودی آیادفترت را به تماشای بهار آوردندنغمه ای تازه و نوبر نسرودی آیا...
عید قرباندل بریدم از همه تا جان و جانانم شویدلبر و دلداده ی پیدا و پنهانم شویکوچه کوچه آمدم از انتهای شهر شبتا شعاع روشنی از ماه تابانم شویمن خسی بودم که در میقاتی از دلدادگیآمدم تا مقصد و ماوا و سامانم شویبر سر سوز و شرارِ اشتیاقت سوختمرخ نما تا شعله هایی از گلستانم شویسرنهادم زیر تیغ عاشقی دستور چیست؟همتی کن تا مرام و دین و ایمانم شویجان اسماعیل ها آماده فرمان توستدشنه برکش تا نشان عید قربانم شویکعبه معبو...
عرفهدنباله ترجمانی منظوم از فراز های ابتدایی دعای عرفه◇◇◇وجودم کامل و اماده در دنیای خلقت شددرون گاهواره کودکی بودم شدی یارمنمودی از گوارایی طعم شیر سرشارمبرای خاطر من دایه ام را مهربان کردیپرستار مرا از جمع خوب مادران کردیو از من دور گرداندی تو آسیب پریّان راسلامت کردی از بیش و کمم سرمایه جان راپس ای مهرآور و بخشنده در آغاز گفتارمتو را زیبد که والا در مقام و رتبه بشمارمچه نعمتهای بسیاری که با مهر و وفا دادیبه تن هر ساله...
عرفه(ترجمانی منظوم از فرازهای ابتدایی دعای عرفه)ستایش آن خدایی را که بر حکمش دفاعی نیستاگر چیزی به کس بخشد توان امتناعی نیستنیابی صنعتِ کس را چو کار بی همانندشاز این رو در سخاوت خالقی پر مهر خوانندشپدید آورده با نو آوری اجناس گیتی رابه حکمت کرده محکم ساختار ملک هستی راطلوعی هر کجا باشد نهانی از نگاهش نیستودیعه گر نهد با کس دگر بیم تباهش نیستبه هر سازنده پاداشی دهد با فضل و احسانشقناعتگر غنی گردد به دست لطف و امکانش...
ضریح آینه و آباشکی بروی گونه خیسش چکید و رفتنجوا نمود و از دلش آهی کشید و رفتدر ازدحام ساحت محبوب شهر عشقبا خاک راه حضرت جانان خزید و رفتبی آنکه چشم دل بسپارد به غیر دوستحتی کبوتری به نگاهش ندید و رفتبا عطر و بوی زمزمه ی دل وضو گرفتشهدی به حول و ولایش چشید و رفتگرد ضریح آینه و آب و آفتاببا پای دل به عشق و ارادت چمید و رفتوقتی که داد بار غمش را به دوش بادحتی سبک تر از پر کاهی پرید و رفت...
افسون قلمنقش دو جهان جوهری از نون قلم بودخورشید خرد پرتو افسون قلم بودتصویر خیال تو که لبریز تماشاستتندیس تراشیده و موزون قلم بودآنجا که نوشتم غزل چشم سیاهتبا رقص درآمیخته در خون قلم بودعاشق شدنم را به کسی قصه نکردمتا محرم رازم سر افسون قلم بودپیغام سلیمان و همایونی بلقیسهمراهی پوپک شده ممنون قلم بودهر نغمه که از دفتر ایام سرودیمگلواژه ی شادانه و محزون قلم بودساکت نشود قل قل سوز فَوًرانشهر شعله که زائیده ...
شیرین شکرانشلاق ندامت چه زنی بی خبران راویران چه کنی کلبه این دربدران راسودازدگان را غم رسوا شدنی نیستپنهان چه کنی پردگی جامه دران راآلوده به جز فتنه و آشوب ندیدیممژگان پر از کینه ی چشم نگران راوقتیکه امیدی به طلوع سحری نیستبر هم مزن آرامش این کور و کران راگمگشته ی راه اند و درافتاده ز پایندبار چه نهی شانه ی ناهمسفران راَبال و پر مرغان قفس خسته راه اندتشویش چه داری دم صبح طیران راجائی که همه بند مکافات و بل...
کوکبه ی آفتابخمار درد تو هستم شراب می خواهمهوای مستی و حالی خراب می خواهمشرنگ شعله عشقم علاج بدنامی استزلال باده و قلبی کباب می خواهماگرچه سردم و خاموش مثل خاکستربه جان خسته خود انقلاب می خواهمقسم به غمزه بودای هر دو چشمانتبه سومنات جمالت صواب می خواهمبزن به زخمه ی تار دلم سرانگشتیکه شور نغمه چنگ و رباب می خواهمدخیل شوکت رویت شدم نگاهی کنتورا بجاه و جلالت جواب می خوهماگرچه لایق کاشانه ات نخواهم شدولی تو ر...
زندگی ۲زندگی زیباتر از نام و نشان و کیمیاستثروتی بالاتر دریای الماس و طلاستخوشتر از باران شالیزار و شب های کویربهتر از رقص گلی در کوچه باغی آشناستزندگی پژواک هستی در سلام مادر استمثل لبخند پدر یادآور لطف و صفا استلحظه ناب و قشنگ خنده های خواهری-با تب و تاب برادر در تمام ماجراستزندگی نجوای صبحی در طلوع آرزوستلهجه شیرین ترین طعم دل انگیز دعاستگرچه کوتاه است عمر لحظه طوفانی اشپیج و تاب زورقی بر شانه موج بلاستز...
جایگاه بلنداشتیاق رخ ناز تو پر و بال من استکوچه رهگذرت کعبه آمال من استای بنازم به تو و آن همه زیبایی و مهرسایه سار نظرت شوکت اقبال من استسرنوشتی که قضا روزی ما کرده ببینمن بدنبال تو و غصه بدنبال من استآن خدایی که تو را ورد زبان همه کردفتنه چشم تو و واقف احوال من استهرچه در گستره صحنه بازار وفاستجوهر خون دل و شبنم سیال من استلحظه هائیکه به هر بی خبری زُل زده امشرحی از خاطره دفتر هر سال من استجایگاه تو بلند ...
پرتوی از روشنادیدی که آخر با غمت همخانه گشتمآواره ی بوم و بر و کاشانه گشتماز خود بریدم تا بگیرم دامنت راناغافل از کل جهان بیگانه گشتمدر شامگاه رقص گیسوی سیاهتافتاده ای در گوشه ی ویرانه گشتمآنشب که یادت را در آغوشم کشیدمبا غمزه ای از نرگست دیوانه گشتمتو پرتوی از روشنا بودی و من همتا صبحدم دور سرت پروانه گشتمجانم فدایت کاش می دیدی چگونهدلداده ی آن دلبر دُر دانه گشتممهری بیافشان طالع سرگشته ام راکز داغ عشقت ...
ضامن آهوترین غم های عالممیلاد امام رضا عطاق ایوانی طلانی می کند خورشید راصحن زیبایی هوائی می کند امید را نوری از گلدسته می پاشد بسمت آسمانمی دراند رشته رشته پرده تردید را رقص بال هر کبوتر پیش چشم زائرانمُهر الطاف و اجابت می زند تایید را می تراود نم نم اشکی به پلک دیدگانمی فشاند عطر و بوی آیه ی توحید را لرزش نقاره می افتد به قلب عاشقانمی دمد بانگ اذان گل نغمه جاوید را نوگلی روئیده...
آسمان آبی کابلهرکه از انگور نابت دانه ای نوبر کنداز بدخشان۱ تا مزارت۲ قصه از گوهر کندآسمان آبی کابل۳ فکار از چیستی؟!کاش روزی باغهایت سبزه را باور کندمردم شهر تو در فصل بهار دیگرییاد گلشت و صفای در دامن بابر۴ کندژاله ریزد کوه بابا۵ سمت شهر بامیان۶تا هرات۷ از کودکان تو گلوئی تر کندچشمه ها سازد به غرش دره سالنگ۸ راتا به چاریکار۹ نازت لاله ها سرسر کندعطر گندمزار گردیزی۱۰ هوایی می کندهر دل دیوانه ای که یادی از چَکَر۱۱...
در مسیر کوچ بی پایانروزیکه باران می زند بر صخره ی عریانوقتیکه سوتک میشود هر شاخه ای در بادباید برایم زورقی باشی که با امواجراه سفر گیرم به سمت هر چه بادا باد====آواز رود و باد و باران با تو نزدیکستصدها چکاوک در کنارت لانه میسازندکبک و کبوتر، سار و تیهو از تو میگوینداز دست خوب و مهربانت دانه میگیرند====با هر سحر گویی که عطر تندی از پونههمراه خورشید از میان چشمه میجوشدآویشن است و مرزه و آلاله ای وحشیپروانه ای کز شهد گلها...
برگ زمین خویش باش◇◇◇◇گوهر دُردانه و نقش نگین خویش باشدست انگشترفروز آستین خویش باشعمر کوتاه بشر سرمایه ی فردای اوستمیزبان لحظه های نازنین خویش باشپرتو آئینه از خوب و بد تصویر ماستهمدم و همراه قاب راستین خویش باشاز قناعت مور تسلیم سلیمان هم نشدپادشاه مرز و بوم هندُچین خویش باشماه و خورشید فلک بازیگران صحنه اندچهلچراغ پرتو افشان جبین خویش باشآسمان هم محو نجوای امید رویش استشاخه نورسته و برگ زمین خویش باشبخشش ...
مرا همرهی کن به گوشم شب بیقراریسخن های مستانه گفتی و رفتیدر آلونک سوت و کورمدمی قصه ام را شنفتی و رفتیچه می دانی از روزگاریکه باخود دمادم به جنگ و ستیزمو دستان خود را به دستم ندادی که از جای خود برنخیزمهمان به که دور از تو باشد شبانگاه دیجور تنهایی مننگردد به چشم تو ای جانتماشای تندیس رسوایی منغمت را کجا ضجه سازم که خالی کند بغض دیرینه ام راشکایت به نزد که آرم سکوت شب آب و آئینه ام رانمی آئی از فصل بارا...
زبان شعری ما(نقدی به انتقاد)زین پس دگر بهانه ی خالی نمی کنمیاد از بهار و رقص و شلالی نمی کنمآرایه ای به استعاره ی مژگان دلبریتلمیح را به گونه ی چالی نمی کنمدیگر همینکه از تو بگویم غنیمتست!سودا به غیر رزق حلالی نمی کنمدر گیر و دار این همه تلواسه عجیبحرف از نسیم و باد شمالی نمی کنماز نازِ چشمِ ناز تو گفتن قدیمی است!با کس هوای جنگ و جدالی نمی کنمخود را مرید خوشگلی برگ تازه وُافسانه های رو به زوالی! نمی کنمبا ب...