زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
دل نوشته های دختر تابستان
اولین باری که دیدمش
نه عطر تنش
نه لباسای شیکش توجهم رو جلب کرد
فقط چشماش
که بهم لبخند میزد
ازم پرسید
میدونستم میخواد بپرسه حالت خوبه
نظرت درباره ی من چیه
اما من خوب که نه روی ابرها سوار بودم
گفتم
در یه نگاه عاشقت شدم
آره عشق در یه نگاه
...
متن مهدیه باریکانی
اون نمی دونست
اگه میدونست
که چقد نگاه کردن چشماش رو دوست دارم
من رو فراوون می بوسید
این رویای شیرین رو نصف کاره رها نمیکرد
بره
آره
نمی دونست
تو این شهر دردندشت
هیچ خبری نیست...
باریکانی...
متن مهدیه باریکانی
عصرا
خیالم با موهات،و عطر تنت،وچشمات،وصدات
چنان شعر زیبایی رو برام می سراین
که من از ته دل میتونم لبخند بزنم
تو چایی دم عصر منی
تو خستگیم رو در میکنی
من با تو ردیف ردیفم...
✍مهدیه باریکانی...
متن مهدیه باریکانی
صدات وقتی که صدام میزنی
عطر قاچ هندونه های آخر شبهای تابستون رو میده
و چشمات وقتی که با ذوق نگاهم میکنی
خود باد خنک وسط مرداد ماه داغ تابستونی که بهم میخوره
آره
تو تابستون دلپذیر منی...
✍مهدیه باریکانی...
متن مهدیه باریکانی
شما مجبور نیستین کنار کسی که قدر شما رو نمیدونه بمونین
بیهوده است برای کسی اشک بریزین که براش مهم نیست
منتظر پیام کسی بمونین وقتی عین خیالشم نیست
تموم مهر و محبت
و عشق خودتون رو تو چمدون بذارین و برین
از همین کوچه بله
قرار نیست زیاد دور شین.
...
متن مهدیه باریکانی
باید دوباره بخندیم
باید بازم به موسیقی گوش کنیم
باید آسمون آبی رو ببینیم
باید از ابتدا شروع کنیم
رویاهامون هنوز ما رو میخوان
پس دوباره پاشیم
چون قراره شهرمون
به قشنگی همون شهر قصه ها بشه
شاید کوه به کوه نرسه
اما رویاهامون بهمون میرسن
پس پن...
متن مهدیه باریکانی
نه به این فکر نکن
چون چشمات برق میزد
جذبت شدم
چون قد و قامتت رعنا بود
جلبت شدم
نه اشتباه نکن
بازهم نه به خاطر اینکه زیبا آواز میخوندی
نه اینکه تنومند و قوی بودی
عاشقت شدم
فقط اون لحظه ای
که روح رنجور و خسته ام رو بوسیدی
من به دنیات پا گذا...
متن مهدیه باریکانی
و من آهسته آهسته
آرام آرام
در لحظه ای که فکرش را هم نمیکردم
با نیم نگاه تو
با موهای پریشانت
و خنده های ریزت
از این رو به آن رو شدم
بله
من از دوباره متولد شدم
کجا بودی
کجا بودی؟
زندگیم
که این همه من ،سیاهی دیدم...
✍مهدیه باریکانی...
متن مهدیه باریکانی
مردن،هم دیگر معنای خودش را ندارد
آره،آن کسی
که روزگاری بی تو بودن را مرگ می دید
را چه شد؟
کجاست؟!
همه چی رنگ باخته است
زندگی لطفا
هیسسسسس!!!
✍مهدیه باریکانی...
متن مهدیه باریکانی
پرتکاپو باش
اصلا خسته نشو
به سقوط هات فکر نکن
چون قراره تو به خیلی از بلندی ها راه پیدا کنی
شکوفه های بهار رو بو کن
تو خش خش برگهای پاییزی قدم بزن
رنجات رو دوست داشته باش
چون همون رنجا باعث میشن
روزای بهتری رو بسازی
بله جهان تو ترکیبی از خوش...
متن مهدیه باریکانی
رفیقم باش
من پول زیادی از تو نمیخوام
حتی نمیخوام منُ سوار ماشین اونچنانی کنی
و لباسای پر زرق و برق بهم هدیه بدی
از تو عشقی مثل شاملو واسه آیدا
و کامو واسه ماریا ،هم نمیخوام
میخوام تو دستام رو بگیری
باهام همین کوچه های شهر رو آروم آروم قدم بزنی...
متن مهدیه باریکانی
چون ریشه به درخت
ابر به آسمان
ماهی به دریا
ماشین به خیابان
ونور به خورشید
به تو نیازمندم
هر لحظه و هرجا...
متن مهدیه باریکانی
وقتی می گویم دوستت دارم
در زمستان گل می روید
پرنده ها به سوی لانه سازی می روند
هر وقت که بگویم
چه باصدای آهسته
یا فریاد بلند
کویر هم باران می گیرد
عهد ناصری هم باشد،به جای کالسکه ها ماشین به راه می اُفتد
پس می گویم
تا برگ رنگ و رو رفته ی درخ...
متن مهدیه باریکانی
بعضی اوقات،خریدن گل نشاط بسیاری به خونمون می بخشه
همون دم که خیلی بی رمق و گرفته ایم
وقتی هم لباس نویی می خریم باعث میشه قشنگ تر بخندیم
چون نو شدن تو روحیمون اثر مستقیمی داره
مثل سایر،همه ی نوشدنها،خریدن تختی نو و ادکلن یا حتی گوشواره ی کوچیکی می...
متن مهدیه باریکانی
شاید خوردن یک لیوان شربت آلبالو با یخ در تابستان لذت بخش باشد
یا لذت اولین برف زمستان
قند در دل آدم آب می کند
یا حتی شنیدن موسیقی آرام باعث شور در آدم شود
اما هیچ کدام
به اندازه ی نشستن کنار تو در نیمکت دونفره ی پارک
قلبم را به هیجان زندگی وا ...
متن مهدیه باریکانی
از فالگیر شهر خبرت را بگیرم
یا از همان کافه ای که می رفتیم
نمی دانم ، از شال گردن مورد علاقه ات
و از ماه تولدت
حتی از ماه شب
فکرکنم ابرها بدانند
شاید هم،از بستنی نسکافه ای که دوست داشتی
سراغت را از کجا بگیرم؟!
من بی تو لالم ؛کورم ؛گمم
بیا ک...
متن مهدیه باریکانی
صبح باشد و خورشید پشت ابرها باشد
پاییز بیاید و برگها بریزند
بهار باشد و پرستوهای مهاجر سر برسند
شعله ی گاز را روشن کنم و غذای مورد علاقه ام را بپزم.
چه در موقع شادی یا ناراحتی
فرقی ندارد
فقط باید تو باشی
وهمین مهم است....
متن مهدیه باریکانی
هر وقت تو را می بینم ونگاهم به نگاهت گره می خورد
بوسه بر لبان تو می زنم
در آغوش تو آرام می گیرم
و صورتت را چنان زیبا نوازش می کنم
که خیالم راحت می شود
و می خواهم زمان به جایی برسد
که فقط من باشم وتو
وهزاران سال زندگی کنیم
آری،قرنهای متمادی ...
متن مهدیه باریکانی
تو را هم در کتیبه های بیستون عصر ساسانی
هم در غنائم و ثروتی که محمود غزنوی از هند به تاراج آورد.
هم همان هنگامی که خراسان به زیر آتش جنگ مغول رفت
در همان بحبوحه ی آغاز جنگ جهانی اول
و حد فاصل عصر حافظ و سعدی خوش زبان
تا به روی کار آمدن آقا محمد ...
متن مهدیه باریکانی
در قاصدکها
دنبالش میگشتم
در آینه ها می جستم
از سیب می پرسیدم
صدفها دور بودند
به باران نرسیدم
من در پی خوشبختی از نفس افتاده بودم
که تو دستم را گرفتی
ومن فقط عشق را به خاطر می آورم!
مهدیه باریکانی...
متن مهدیه باریکانی
به هر کس رسیدم گفت عطر نوبرانه ات از کجاست؟
باد بهارم پرسید
کدام عطاری آن را می تواند بفروشد؟
راستش آهو هم به فکر فرو رفت
تازه دشت نرگس ودرخت نارنج
هم از رو رفته اند
هیچ کس و هیچ چیز
نمی داند
به بهشت چشمانت آلوده شده ام
ولی همان بهتر ناشن...
متن مهدیه باریکانی
چه فرقی می کند
فصل پسته باشد
یا دانه های درخشان برف
اصلا آسمان خورشید نداشته باشد
سه شنبه باشد یا جمعه
وقتی پشت چراغ یک چهارراه ایستاده ای
رنگش چه مهم است!
سبز کبود
یا قرمز لاله گون
کسی وقتی منتظرت نیست
فقط باید بروی...
متن مهدیه باریکانی
روزگار بالا و پایین دارد
خنده و اشک را به روزها و شبهایمان می دهد
آفتاب را در آغوشمان می گذارد
ماه را به چشمانمان هدیه می دهد
ولی دل گرمی میخواهد
ثانیه های بیداری مان
تا دستانمان یخ نکنند
و دلمان نپوسد
و گرنه همه اش می شود عادت
عادت نفس کشید...
متن مهدیه باریکانی
مژه هایت نه کار کمال الملک نقاش است
نه لبهایت اثر دستهای پیکاسو
معادله ی فیزیک دستانت هم به عقل انیشتین نمی رسد
از عدالت چشمانت چه بگویم؟!
شبیه عدل امیر کبیر خیر
هیچ کجا نمی توان آن را پیدا کرد
نه الان
نه عهد قجر
نه حتی آینده
نه هیچ پادشاه ...
متن مهدیه باریکانی
زنها نه به فکر شاهزاده ی سوار بر اسب هستند
نه تاج بلورین می خواهند
حتی دوست ندارند
شیرین قصه ی کسی باشند
که به خاطرش به جان کوه می افتد
آنها فقط مردی را می خواهند
که با دستهایشان آشنا باشند
و به آنها اطمینان دهند
که نااُمیدشان نمی کنند .
آخ...
متن مهدیه باریکانی
خواب دیده ام
ماه خود را از بستر شب
به دار آویخته
ناله
ناله می زدم...
از عمق وجود
دستهایم گریبانم را رها نمی کردند
گویا ادامه ی داستان را نمی خواستند
همان دستانی که تو را نداشتن را بلد نشدند.
کاش خواب بود!
کاش سرانجام مرگ ماه بود....
متن مهدیه باریکانی
ما همان ارغوان شعرهای ابتهاجیم
رویا بافتیم
تا زنده بمانیم
به همان نیم ذره ی اندک امید دل بستیم
در حالی که بیرون پنجره خبری نبود
جز گذر ساده ی ایام
حالا،دل خون شدگانی شده ایم
که هر لحظه فقط خود را لعنت می فرستیم....
متن مهدیه باریکانی
شعر اگر نتواند
موهایت را بسراید
وکلمات،زیبایی چشمان مشکی ات را توصیف کند.
وقافیه ها با عطر تو پر نشوند.
به چه کار می آید؟
به صبح می رسد؟
آیا ارزش وقت را دارد؟
لیکن شعری که شما را ندارد،محبوبم.
من را شاعر نمیکند...
نه پاریس
نه اینجا
نه...
متن مهدیه باریکانی