متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
عشقم تو هر لحظه برای من معنای زندگی شدی❤
آسمان صاف است
خورشید طلوع کرده
گنجشک ها آواز میخوانند
گلها عطرآگین کرده اند
لباس دنیا را
اینطور که معلوم است
صبح همه بخیر شده الا من
جان دل بیدار شو و لَختی بتاب
که تا طلوع چشمانت نباشد
در من هیچ صبحی بخیر نمیشود.
من از تمام صبح فقط بخیر هایش را دوست دارم
چشم بگشای
سلامم ده
که با تو نه تنها صبح
بلکه تمام زندگی ام بخیر میشود .
حتی لیلی و مجنون به عشقمان غبطه میخورند
وای از حسودان که به ناحق میدوزند و می برند
عشق را با موهای تو شانه میزنم
برعاشقانه های تو خانه میزنم
زیبایبت مرا مست میکند مدام
به چشم نگاه قشنگ تو قاب میزنم
تو بودی و من و خواب پریشان چشمانت
آنگه که دل را به این در و آن در میزنم
عشق یعنی بوسه ی معشوق عاشقانه
وقتی...
من از جام عشقت می زده ام
خمار چشمانت شده میکده ام
دلتنگ تر از آنم که فکر بکنی
گفته می آیی فال حافظی که زده ام
تمام روز و شبم شده خاطرات و سردرد
بیتو روح و تنم در تابوت غم سر کرد
تو نهایت عشق بودی پر از شوق و شور
به چه زبان و دعا و اشاره بگویم برگرد
چه فرقی میکند
تو که نباشی
همین لحظه هام هم
برای من جهنم است...
آنقدر مست شوم و مستی کنم به پای تو
مرغان آسمان گریه کنند به حالم از برای تو
کار عقل و قلبم گذشته از صبر جانا بدان
هزار جانم بدهند همه یکجا بریزم به پای تو
شعری برایت نوشته ام
از جنس پاییز
لا به لای دفتری که بوی گل
به آغوشش کشیده بود
سر قرار همیشگی
در کوچه باغ شعر
به تو که رسیدم
دفتر را گشودم
چیزی شبیه به خالی بود
پس و پیش بود
انگار شعرهایم زمین ریخته
و کلمات دست و پای...
نگاهم با نگاهت در هم آمیخت
جنون عشق را بر دل بیاویخت
شمیم عطر گیسویت که پیچید
تمام شعرهایم بر زمین ریخت
من در خیال خود پُرم از خیال تو
بیخیال عالم و هر که هست کنار تو
مست میشوم از حس حضورت بانو
دائم الخمر میشوم گر ببینم گُل روی تو
در ایستگاه مترو،
صدای خندهی تو بین جمعیت پیچید،
و من بدون اینکه بفهمم، دنبال تو دویدم،
تا هرگز گم نشوی.
نگاهت مثل مه صبحگاهیست،
که حتی سنگهای دل را نرم میکند،
و تمام سکوتها پر از نفسهای توست،
لحظهها با تو جان میگیرند.
تو و من،
دو نقطه در جهان که با هم یک ستاره میشویم،
و تاریکی هم نمیتواند ما را جدا کند.
لمس دستانت،
همچون وزش بادی ست که تمام اندوهها را میبرد.
به تار موهایت قسم...
که هر بار روی پیشانیات میلغزند،
تمام جهان در من فرو میریزد.
دلـــم دادم بــه دســتانِ نگاهت
به آن چـشـمانِ زیبــا و سیاهت
جهان غـرقِ تماشـا شد که دارد
گل لبخـند و شـادی روی ماهت
«السّلامُ عَلیکِ یا اُمّ المَصائِبِ یا زَینَب»
«اسوهی صبر»
زبان در غم، قلم هم خَم، چهسان از او توان زد دم
که زینب اُسوهی صبر است و سازد با غمی مُعْظَم
اگر خواهم نظیرش را کنم تصویر در شعرم
نیابم همچو او را بعدِ زهرا (س) در بنی آدم
خدا...
در گوشه ی قلب من،
تویی عشق نهانم.