پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نگاهت، در دلم، گردیده روشن؛صفا داده، به جانم؛ همچو گلشن؛من از، حسّ نهانِ جان سرایم:فدایت، شورشِ جامِ دلِ من!شاعر: زهرا حکیمی بافقیکتاب: دل گویه های بانوی احساس...
نگاهت بر دلم، «احساس» می کاشت؛ستاره، چشمکِ نابِ تو را داشت؛کجایی؛ تا که باز از بسترِ مِهر،کنم بوسه، زِ لب های تو برداشت؟!شاعر: زهرا حکیمی بافقیکتاب: دل گویه های بانوی احساس...
نگاهت مثلِ دریاهای آبی ست؛طراوت دارد و، مانندِ آبی ست؛و دور از جان کند، حسّ عطش را؛چو جامِ آن، گرفتارِ سرابی ست!شاعر: زهرا حکیمی بافقیکتاب: دل گویه های بانوی احساس...