متن زهرا حکیمی بافقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زهرا حکیمی بافقی
هدیهای، گر میدهی، تنها کتابی ده مرا
خاطراتش ماندگار و، حسّ آن، گیرایی اَست
یک کتابِ خوب، استادِ گُلِ دانایی اَست
چشمهای، از جوششِ آگاهیو، بینایی اَست
دستاری از شقایق برداشتهام
و آن را از خون دلم پر نمودهام
میخواهم در آن
با هزاران جان
اشکِ انتظار ببارم
در بارشِ احساس
رویشِ یک شقایق میتواند
سروادی از سرور را
مترنّم سازد
عاشقانهتر بنگریم:
میتوان
جریان نبض زندگانی را
در دستان پینهبستهی پدر
در سینهی صاف مادر
و در نگاههای بیگناه کودکان شهر
با آبیِ چشمانی عاشقانه
و سبزیِ نگاهی ژرف
به تماشا نشست...
عشق
آتشوار است
و با آبدستیِ تمام
آراستهسخن و خوشکلام
عاشق را
سوی خویش
آوامیکند...
شهید
شورندهایست شوریدهحال
که رکعتان عشق را
از شط خون قامت بسته است...
شهید
شوریدهحالیست
که گلبوسه از لبانِ آتشینِ عشق مینوشد...
شهید
شیداییست
که آیتِ «مَن عَشَقته» را
با خامهی خون تفسیر نموده است...
شهید
شیفتهایست
که خرمن، خرمن
وجودش را
در آتشِ عشقِ بیکرانهی مطلقِ محبّت سوزانده
و با خوشه، خوشهی پروینِ پارههای پیکرِ خویش
پهندشتِ پریشانی را
پرنموده است...
از احساس چه دیدی،
جز غم و اشک؛
که هنوز هم،
داری عطش،
برای بودنش؟!
پیشتر از آنکه:
عطش بسوزاند تو را،
در التهابی سخت،
بگیر جان مرا با عشق؛
و زنده کن از نو،
احساس جانم را!
سیبِ قلبت
سیبلِ دلم بود
کافی بود
لبخند بزنی
تا هوایی شود
حوّای احساسم
گلبوسههایت را
آدم استو
دلِ احساسیاش!
تمام دوستداشتنهایم را
آوردهام برایت
واژه واژه
احساس کاشتهام به پایت
در تمام شعرهایم
درک کن مرا
اگر
نارسایند واژهها
گاهی باید
هیجانهای نهانی خود را تنظیم نمود
تا تصمیمهای درست
در هوای تجلّی
نفس بکشند!
خداوندا!
من تو را،
در رویشِ نازِ گلِ سرخ؛
جوششِ سبزِ گیاه؛
نفسِ پاکِ پگاه؛
عطشِ آبیِ سرشار از عشق و نگاه،
میشنوم؛ میبینم...
بعد از آن ویرانیِ ارگِ وفای سینهات
پایههای مسکن مهرت فنا شد در دلم
رسمِ آشوبی برایم یادگاری شد ز تو
یادمانی، از بلاها، پرجلا شد در دلم
جهان از ازدحامِ موجِ ماتم، درد دارد
زمان از التهابِ بسترِ غم، درد دارد
از احساسِ نمِ پیوستهی بغضی تبآلود
نهانِ قلبِ ایرانم دمادم درد دارد
🌷🌷
تقدیم به روان پاک شهیدان:
🌷🌷
روح تو، ناظر؛
روح تو، پویا؛
روح تو، بینا...
روح تو، زنده است؛
تا تمامیِ دنیا؛
تا پایانِ انسانها...
تا پیوستهی تاریخ؛
تا همیشهی بودن...
🌷🌷
پیشکش به پیشگاه پرشکوه شهیدان:
🌷🌷
تو، زنده ی؛
بر قلب تباهی و ستم،
تازندهای...
تو، زندهای؛
پایندهای؛
خورشیدی تابندهای؛
و پردیسِ برین،
زیبندهی توست...
شمیم شکوفههای شادی
شکفته، درونِ دشتِ جانم
فقط با تو میشود پُر از شور
گُلِ حسّ باورِ نهانم
گاهی، تپش عشق، کمی میخواهم
از بارشِ «احساس»، نمی میخواهم
وقتی که دلم، خسته از این دنیا هست
چشمان و لبِ یار، دمی میخواهم
شهید!
تو در گویاترین دبستانِ دل،
به دستوریِ آن دلبرِ دلسِتان،
داستانِ دلدادگی گفتی.
تو در دریاییترین شهرآشوبِ دل،
دُرّ دلآشوبی سُفتی!