زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
هذیان هایِ یک دیوانه(شیمارحمانی)
دلنوشته هایِ دَرهَم، بَرهَم(شاید آرام کند تلاطمِ دلی پُرآشوب را) !
گلویِ اتفاق را فشردم؛
تقدیر ناله کرد!
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
پرنده؛ ناله هایش را زِ گوشِ ابر پنهان کرد
ولی؛ باران حواسش بود
و غم؛ در شهرِ بی دردان شده سِیلان!
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
و تو در عصرِ خرچنگ هایِ مردابی؛
شکوهِ نیلوفرانه ای.
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
پنجره نالید و کوچه در تردید و
ابر هم بارید و معرکه برپا شد!
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
صبح؛ ردپایِ اطلسی بر بِسترم
آه؛ یادم آمد؛ یک نفر،یک روز، جایی،
گفته بود؛ دردها و غصه هایت را؛
به جانم می خرم!
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
نبضِ باران را گرفتم
تا؛ بماند رازقی.
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
چشم هایم نَه؛
اما؛ دلِ من کور بود
چون گمان کردم؛ او،شب چراغم می شود!
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
شکست بغضِ قاصدک
بالا آورد آرزوها را؛ گلویِ باد.
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
خانه را رُفتم
ایوان را نیز
باد آمد؛
آن را هم رُفتم
اما هنوز؛
تکه ای از یادهایِ نباید
در گوشه ای از ایوانِ خیالم
جا خوش کرده!
بی شک روزی نیز؛
آن ها را هم خواهم رُفت.
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
بهار را دوست می دارم
ولی گیلاس را؛ بیشتر
و عشق را پاس می دارم
ولی احساس را؛ بیشتر شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
آدمک هوا پَسِ
آدمک هر چی دلِ تو قفسِ
آدمک دِلا میخوان عاشق بشن
اما عقلامون میگن دیگه بَسِ
آدمک زخمِ زیادِ رو تَن ها؛
لاجرم همه مونُ کرده تنها
شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
خورشید را؛ در کوله پشتی اَت بگذار
تا اگر؛
به خوابِ من آمدی، شامِ تاریکِمان سحر گردد
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
عشق نخواهی فهمید
تا آن هنگام که؛
صدای جانم گفتنی
به لرزه درآورد بند بندِ وجودِ ویران شده اَت را!
و تا وقتی که جوابِ شب بخیرت بشود؛
عاقبتت بخیر گلم
همان عاقبتی که؛
تو را سرگردانی مبتلا به جنون خواهد کرد؛
دربدر در پِیِ یافتنِ هر ذره ای
شاید،
...
متن شیما رحمانی
تا که داد دستم؛ سیبِ هوس
گاز زدم، کرمو بود
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
سایه را در بَر گرفتی تا رَهَم را گم کنم؟!
لعنتی، خورشید در چَشمِ تو غوغا می کند.
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
سایه را کردی بغل تا من رَهَم را گم کنم؟!
بهترینم، مِهر در چَشمِ تو غوغا می کند.
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
و هرگز؛
از عشق نخواهی فهمید
تا آن هنگام که؛
صدای جانم گفتنی
به لرزه درآورد بند بندِ وجودِ ویران شده اَت را!
و تا وقتی که جوابِ شب بخیرت بشود؛
عاقبتت بخیر گلم
همان عاقبتی که؛
تو را سرگردانی مبتلا به جنون خواهد کرد؛
دربدر در پِیِ یافتنِ هر ذره...
متن شیما رحمانی
بویِ مویَش هم ترازِ عطرِ سیب
دردِ بی درمانِ جان را او طبیب
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
گفت؛ چَشمانِ تو ایمانِ من است
لیک؛ ایمانش به مویی بند بود!
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
چه کسی می داند تیک تاکِ ساعت؛
ما را به کدامین لحظات وعده می دهد؟!
قربت یا غربت؟ شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
من اگر مَه، تو مَه شیدی
سایه اَم من، تویی که خورشیدی
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
من و تو؛ آن اتفاقِ نباید
که به ناگَه؛ هر دو افتادیم
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
با نگاهش شانه زد مویِ غزل هایِ مرا
لعنتی؛ آمد که شورِ شعر چشمم تَر کند
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
شهر؛ باردارِ غمی جانسوز
کوچه؛ داغدارِ قدم هایِ شاید یک روز!
و خانه؛ خانه هم عجیب در حسرتِ دیروز است.
آه از این سایه یِ غارتگرِ هر روز؛ زمان
آه از این داغِ جگرسوز؛ زمان شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
قدم می زدند در کوچه هایِ دنجِ اشعار،
به هنگامه ی همآغوشی انگشت ها؛
تو را به خاطرِ دوست داشتن، دوست می دارم! شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
قبلِ او؛ شاید مسلمان بودم و بعدِ او اما فقط، من یک منِ؛ خالی از هر نوع ایمان هستم
و آه از جنون.
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
حادثه؛ لبخندِ مغرورِ تو بود
آن که؛ جانم را گرفت و پس نداد!
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
نازِ باران را کشیدم، بلکه چشمم تَر شود
بغضِ بی گریه علاجش؛ آشتی با ابرهاست.
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
آسمان؛ تب دار و باد هم؛ گشته خموش
آه از این بخلی که؛ می کُند ابرِ چموش
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
کفش هایش را دَمِ در گذاشت،
یکی عقب
یکی جلو
همیشه عادت داشت؛
پاهایش را در کفش ها، جا بگذارد!
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
ادامه