یک لحظه برگرد و ببین جا مونده چی پشته سرت یک لحظه هم شک کن به این زنجیرهای باورت
یکبار هم با حوصله این راه رو اندازه کن گاهی نگاه کن ببین چی میگذره دور و برت تماشا کن ببین زاینده رودم ببین چیزی نموند از تار و پودم
دل دریاییه من غرقه خاکه از این لب تشنگی جونم هلاکه تماشا کن ببین ام
رسم رفاقت این نبود از من بمونی بی خبر هر دو گرفتار شبیم ما هر دو دوریم از سحر
این لحظه های آخرین دستی به زانویی بزن فرصت نمونده بیشتر شهر رو خبر کن زودتر امروز یک صحرا سرا از چشمه ی چشمای خواب من زخمی ام با دست تو از تیغ تیز آفتاب تماشا کن ببین زاینده رودم ببین چیزی نموند از تار و پودم
دل دریاییه من غرقه خاکه از این لب تشنگی جونم هلاکه تماشا کن ببین زاینده رودم ببین چیزی نموند از تار و پودم
دل دریاییه من غرقه خاکه از این لب تشنگی جونم هلاکه تماشا کن ببین زاینده رودم به دست تو اگه خشک وجودم شکوه جاریه خاکم من که برمیگردمو زاینده رودم