تویی که با منی صدام نمیزنی چه انتظاری میشه داشت از اینو اون
دلم گرفته و میگی بذار برو بهار عاشقی واسم میشه خزون میری و دم به دم هواتو میکنم ولی هوا بی عطر تو واسم بده
دلم برای تو واسه صدای تو ببین چجور خودش رو به جنون زده ولی صدای تو یه لحظه از تو خاطرم نمیره
بدون که غیر من کسی نمیتونه یه لحظه دست خستتو بگیره ولی صدای تو یه لحظه از تو خاطرم نمیره
بدون که غیر من کسی نمیتونه یه لحظه دست خستتو بگیره
بهم میگی برو چشای خستمو پر از هوای بغضو گریه میکنی
نمیدونی چقد تو این روزایه بد چه حسه تلخی رو به من تو هدیه میکنی صدام نمیرسه دلم چه بی کسه میخوام خودم رو با تو همصدا کنم
ولی چه فایده که نشد که یکدفعه بتونم از صمیم دل تو رو صدا کنم ولی صدای تو یه لحظه از تو خاطرم نمیره بدون که غیر من کسی نمیتونه یه لحظه دست خستتو بگیره ولی صدای تو یه لحظه از تو خاطرم نمیره
بدون که غیر من کسی نمیتونه یه لحظه دست خستتو بگیره