اتوبوسه آخر هفته آخرین از آخرین ایستگاه سمته یک مقصد نامعلوم سمت یک توقفی بی راه من سوار اتوبوسی شدم که پشته فرمونش راننده ای نیست شبیه یه کنسرته راکی که رو صحنش هیچ خواننده ای نیست صندلیه بی سر و بی سرنشین با نگاهش منو انتخاب کرد باد نیمه خنکی از پنجره ریه های خستمو مذاب کرد نفر بعدی یه پیرمرده که تمومه زندگیشو در به دره میپرسه مسیر آخرت کجاست جوابه من اینه هر جا که بره مطمئنی که به هر جا که رسید مسیر امنیت سقوطته حرفاشو مثله کنایه گفتو رفت مثله فریادی که تو سکوتته من هنوز مرددم که این مسیر از کدوم جاده ی منحرف شکست غرق بودم تو همین توهمات که اتوبوس یه دفعه دراشو بست
نفر بعدی تو گمراهیه یک رفتنو نرفتنی مبهوته پشته اون یک کویره متروکست رو به روش تک درخته فرتوته آخرین مسافر از خط جنون کودکه درونه مرده ی منه منو میبره به ده سالگیهام جایی که دقدقه هام ارزونه تو کلنجار دو سرنوشته دور تویه سایه روشنه حالو قدیم فکر من به سایه این اتوبوس تویه امتداد رو به مستقیم صدایه همهمه ی مسافرا خیره از پنجره به پیاده رو صدای جیغه یه ترمز عجیب صدای آخرشه پیاده شو تویه گیجو ویج یه راه به خون راهی که روی تخیلم نشست توش یکم جوونم از تخیلات که اتوبوس یه دفعه دراشو بست