با ترانه با گوهرهای فراوان میخورد بر بامه خانه عاشقانه کودکانه
با ترانه با گوهرهای فراوان میخورد بر بامه خانه گریه های بی بهانه
من ولی آشفته زیر بامه این غمخانه پنهانم پریشانم از این دنیا چه میخواهم نمیدانم درونه خاطراته کهنه سرگردانو ویرانم حیرانم
با ترانه با گوهرهای فراوان میخورد بر بامه خانه گریه های بی بهانه
یادم آید روز باران یادم آید روز باران زیر چتر عشق میرفتیم بی پروا
بی پروا میدویدی همچو آهو تا نشستی بر لبه جو دست در دستو نگاهت خیره بر چشمانه مشتاقم و دیگر نیستی افسوس تو را گم کرده ام در روزهایی تار در این کابوسه بیمارم دو جان آزاد
تو را گم کرده ام در عشقو در این حاله بی تکرار و باران میزند آرام با ترانه با گوهرهای فراوان میخورد بر بامه خانه گریه های بی بهانه
میزند بر خاطراتم مشت و سیلی خسته ام با هر دلیلی بی تو دیگر رنگها هم تیره و تارند