متن آهنگ نفس وحید اختری

خبر نمیکند غمت دگر تورا ندارمت

سرت به روی شانه ی کیست نمانده از هوای تو بدون شانه های تو

که لحظه ای نمیتوان زیست من از خودم بریده ام به اشک سر

به دیده ام شبم سر سحر ندارد ندارم از تو یک نشان خدا کند

که آسمان به حال زار من ببارد به بوسه های آخرت به گریه های

در سرم که این چنین در انتظارم پس از تو خاطراتو بس نمانده بعد

تو نفس که سر به جاده میسپارم مرا سپرده ای به غم چه مانده

از تو .. تو ای پناه آخرینم گذشتی از کنار من چه تلخه

روزگار من بخواب اگر تورو ببینم

قدم بزن که … من عزیزه روزگار

من برای لحظه های آخر بیا دوباره زل بزن به هر دو چشم

خیس من که فرصتی نمانده دیگر به بوسه های آخرت به گریه های

در سرم که این چنین در انتظارم پس از تو خاطراتو بس نمانده بعد

تو نفس که سر به جاده میسپارم مرا سپرده ای به غم چه مانده

از تو .. تو ای پناه آخرینم گذشتی از کنار من چه تلخه

روزگار من بخواب اگر تورو ببینم …



Vahid Akhtari Nafas Lyric

ZibaMatn.IR

دانلود متن آهنگ نفس وحید اختری

شعر آهنگ نفس وحید اختری

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

متن ترانه نفس وحید اختری

این متن آهنگ را با دوستان خود به اشتراک بگزارید