باز صبح شد و من جلو آیینه میبینم یه جوون که خیلی پیره

تویه چشماش گله داره از نگاهش غم میباره اون باز منو صدا کرد من شنیدم من شنیدم میونه باور و تردید سایه ای از اون میدیدم

شبی خالی از تنه تو توویه ذهنه این خیابون لحظه های بی تو بودن منو تنهایی و بارون

نفسم گرفته اینجا تو هوای بی تو بودن این عذاب فقط بهونست واسه درگیره تو بودن

مثله این روزای غمگین پر اضطرابو دردم چیزی جز صدات نمونده تو سکوته تلخو سردم , 



Rasool Amin Dooset Daram Lyric

ZibaMatn.IR