ای دل نا به سامانی بسه

بی قراری ها بسه چرا تو طاقت نداری آن که رفت غمش به جاس

یه درد بی انتهاست در این برزخ جدایی میمیرم از این عشق از درد بی پایان

مرا ببر با خود تا که شوم بیدار در خواب خود دیدم که چشم من در راه

تو رفته ای یک عمر من مانده ام تنها میمیرم از این عشق از درد بی پایان

مرا ببر با خود تا که شوم بیدار در خواب خود دیدم که چشم من در راه

تو رفته ای یک عمر من مانده ام تنها

آن که عشق و دلدار من بود دل به دلش داده معشوق

دل مرا دیوانه کردی کشتی مرا بی خانه کردی درد عشقم را ندیدی رفتی مرا جنون کشیدی

با این همه خاطره ها که رفتی قلبم را شکوندی میمیرم از این عشق از درد بی پایان

مرا ببر با خود تا که شوم بیدار در خواب خود دیدم که چشم من در راه

تو رفته ای یک عمر من مانده ام تنها میمیرم از این عشق از درد بی پایان

مرا ببر با خود تا که شوم بیدار در خواب خود دیدم که چشم من در راه

تو رفته ای یک عمر من مانده ام تنها



Amirali Moradi Barzakh Jodaei Lyric

ZibaMatn.IR