پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دروغی کهنه بودی تودلت ازعشق ترسیدهومن تنها زنی هستمکه با سازت نرقصیدهرها بودی رها ازعشقبرایم شعر میگفتی(بیا بانوی مخمل پوشتو در اشعار من خفتی)دل تو گور عاشق هاستکه در اشعار تو مُردندهمونهایی که از عشقتفقط خون جگر خوردندتو مثل قاصدکهایپریشان، فکر پروازیتو آن پروانه ای هستیکه شد با شعله همبازیرسیده وقت دل کندنخدا یار و نگهدارتتو هم خوش باش بعد از اینبا احساسات و افکارت...