یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
ایکاش میدیدی چه کردی بادل منخاموش کردی، جان....چراغ منزل منآن لحظه های پرشکوه عاشقی رااز من گرفتی باغروری بی بهانهبی عشق دنیایم پراز افسردگی هاستخاموشم و بردوش جانم خستگی هاستمن شهرزادم ازغم تو قصّه سازمگویم برای عاشقان این زمانهگرمای عشقت در دلم، رویای زیباستاحساس من نسبت به تو حسی فریباستاز حال بد گفتم برایت تا بدانیسختست وقتی غم بریزد روی شانهافتاده ام روی زمین بی بال هستمیک سرزمین مانده در اشغال هستماز خود گ...