پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
که چه؟دل می بری به غمزه و ناز و ادا که چه ؟هی می کنی مرا به خودت مبتلا که چه؟با هر نگاه پنجره خمیازه می کشیتا جای جای جاده ی بی انتها که چه؟هی رخنه می کنی به دل و تازه می کنیزخمی که کهنه گشته از آن ماجرا که چه؟در شهر بی نشانه که یادم نمی کنیره می زنی به کوچه هول و ولا که چه؟وقتی که سر به شانه زخمم نمی نهیگل می دهی به شاخه حال و هوا که چه؟نصف النهار در به درت را که دیده ایسر می زنی به نیمه این استوا که چه؟جغرا...