زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
هذیان هایِ یک دیوانه(شیمارحمانی)
دلنوشته هایِ دَرهَم، بَرهَم(شاید آرام کند تلاطمِ دلی پُرآشوب را) !
یارایِ آمدنِ شان نیست؛
پاهائی که به عَمد، در کفش ها، جا مانده اَند!
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
خوبِ من؛ دیگر دستم از آسمانت کوتاه شد
حتی؛ چکاوک هم برایِ همیشه مُرد
و ابرها نیز؛تا ابد خواهندگریست،بر این سوگ.
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
و دیگر به آسمانت نخواهیم رسید
نه من و نه حتی چکاوک
و ابرها نیز؛ تا همیشه،
بر این سوگ خواهند گریست.
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
گاه وصل است و گاه هجر
گاه هایِ ممتدِ دردناکِ؛ از زایشگاه به آرامگاه!
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
گاه وصل است و گاه هجر
گاهشمارِ درد؛ از زایشگاه تا آرامگاه!
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
بویِ مویش هم ترازِ عطرِ سیب
درد بی درمان جان را او طبیب
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
“پرندگان مهاجر”
احساساتم به طرزِ اَسَفناکی بیمارند.
دیگر نمی دانم کِی باید بخندم، کِی باید نخندم؟!
کِی دل بدهم، کِی دل بکنم؟!
همیشه شنیده بودم که عشق باید حالت را جا بیاورد، پروازت دهد در آسمانِ عواطف.
رقیقُ القلبت کند.
از تو موجودی مهربانتر بس...
متن شیما رحمانی
کاج هایِ سپیدپوش
صدایِ قیل و قال کلاغ ها مرا به خود می آورد
از جا می پرم،
گویی صد سالی به خواب رفته بودم
نگاهم میفتد به بسته یِ سرترالینِ رویِ میز
با خود کلنجار می روم که کُلِ بسته را یک جا سر ریز کنم در حلقم و به خوابی عمیق فرو روم
در همین گیر...
متن شیما رحمانی
عاشقی کن، بیا منُ دریاب
گفته بودم به تو که تشنه اَم و؛
تشنه آب می خواهد ، نه وهم و سَراب!
✍شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
و در آخر؛ پیله، حُکمِ عفو داد
وَه چه زیباست؛همآغوشیِ پروانه و شبنم بر گُل
✍شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
توطئهِ شان قتلِ قاصدک بود؛ برف و بوران
باد اما؛ ناجیِ عاطفه شد.
✍شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
من؛ نه ابرم که ببارم
نه کویرِ خشک و تشنه
پیچکم من
پیچکی که غرقِ رویا، مست و شیدا،
از تَنِ عشق؛ رفته بالا
✍شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
عشقِ تو؛ شَعشعه ای در ظلمت
خوبِ من؛ جَذبه فراوان داری
شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
سایه؛ وام دارِ پناهِ تو است.
معنیِ عشق هم؛ نگاهِ تو است.
شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
خواب دیدم تُو را
تُویی را که هرگز ندیده ام!
نور بودی
وَ
لبخند
…
حسِ بی بدیلِ پرواز در بیکرانه ها
حالِ خوشِ اولین لحظه یِ دیدارِ عاشق و معشوق
آخخخ؛
که چقدر دلم می خواهد از تو بنویسم
اما حیف،
حیف که پایِ واژه هایم می لنگد.
✍شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
یک نظر آمدی به خوابِ من و
کامِ تلخم کمی عسل کردی
بعدِ سالها بی خبری،
اندکی هَم مرا بغل کردی
پیش از این؛
گفته بودی که جان پناهِ منی
لااقل یک دَمی عمل کردی!
بعدِ تو، من به عشق بدبینم
حتی آینده ای نمی بینم
بعدِ تو، هر که گفت عشقم باش
من فقط؛ ا...
متن شیما رحمانی
رسمِ دلدادگی این بود؛ رهایم نکنی؟
یا؛
پس از آن بی خبری؛ باز صدایم نکنی؟!
شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
قناری؛ قفس بَس
و کرکس، به حُکمِ قفس؛ ابد و یک روز .
پ.ن: و چرا در قفسِ هیچ کسی کَرکَس نیست. شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
توکه باران باشی
من؛ چتر را به دار می آویزم
اگر که تو و فقط، تنها تو؛ باران باشی.
شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
عشق و جولانِ هر چه هَوَس
رقصِ سایه به دورِ قفس
تانگویِ ما؛ نَفَس به نَفَس شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
عشق؛ بَندیِ هوا و هوس
رقصِ آتش به گِردِ قفس
تانگوی دو تَن؛ نَفَس به نَفَس شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
صبح؛ انبساطِ نورِ اُمید
از پَسِ پرده یِ آویخته به شَک و تردید
می دهد باز نوید
هور از راه رسید
باید از خواب پرید؛
خوابِ غفلت که تو را برده تا مرزِ فَنا! شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
گَرچه سوزاند بال هایم او
اما؛ مقصدَم پرواز است
آسمان هم؛ وسعتِ پرواز فراوان دارد
و من از؛ دوده یِ خاکسترِ خویش
رهِ پروازم هست. ✍شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
دست هایت؛ بویِ باران می دهند
چَشم هایت؛ هر گُلِ پژمرده را جان می دهند
باغچه؛ عطرآگین تَر شُد از وقتی که تُو؛
گُل کاشتی! ✍شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
خوب یا بَدَش را من نمی دانم!
اما؛
دلم گیرِ نگاهی شد،
که در عمقش؛
هزاران جنگلِ سرسبز پنهان بود
و دریائی در آن پیدا؛
که پایانَش نمی دیدم
اما؛
دریغ و صد هزار افسوس
خطا کردم
خطا کردم
خطا کردم.
✍شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
بعدِ او؛ من با خودم هم دشمنم
بوته یِ هر عشق را از بَر کَنَم
عشقِ او؛ حالِ دلم بد کرده است
روزگارم را مردد کرده است
قابِ عکسی از پریشان حالی اَم
از جنونِ عشق دیگر خالی اَم
✍شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
ظهرِ تَب کرده یِ مُرداد؛ عشق یا عاطفه رُخ داد!
آتشی شعله کشید و به تَنِ مُرده ای جان داد.
✍شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
من؛ نَه آن ظلمت که می پنداشتی
شعله هایِ سَرکِشَم؛ شورَم ببین!
✍شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
من؛ نَه آن سایه که می پنداشتی
انبساطِ آتشم؛ نورَم ببین ✍شیمارحمانی...
متن شیما رحمانی
و من؛ از دوده یِ خاکستر و آتش بودم
عشقِ تُو؛ پروازم داد
✍شیما رحمانی...
متن شیما رحمانی
ادامه