شیرین زبون بود ولی تهش به تلخی زد چرا نامهربون شد منو هی میسوزوند این آخرا
بی کار که میشد با احساسم همش بازی میکرد من احمق نبودم آخه نمیدونی چه نازی میکرد رو دستم بلند شد همونیکه از من خورد شک کرده بودم که یکی بین ما دوتا بود
ولی بعدش فکر کردم چشمامو وا کردم دیدم کسی بینمون نیست این منم که بینشونم
فرق میکرد اون با من دلش شک میکردم وابسته شه خیلی وقته دیگه گذشته بود این رابطه آب از سرش
نمیدونست حالم بده اونکه رفته خواب از سرش سعی میکرد که یادش بره این من بودم که وابستشه رو دستم بلند شد همونیکه از من خورد شک کرده بودم که یکی بین ما دوتا بود
ولی بعدش فکر کردم چشمامو وا کردم دیدم کسی بینمون نیست این منم که بینشونم