زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
کتایون آتاکیشی زاده
مینویسم تا اتفاق بیفتد!
تابستان اصلا نباید باشد...!
نه گرمایش مناسب است نه سرمایش مانند زمستان دوست داشتنی ست و
نه باران های بی مقدمه اش می چسبد!
روزهایش طولانی ست و انتظار کشیدن را سخت می کند
نه خبری از شکوفه ها هست نه سرسبزی و نسیم و ملایمی که بغض پریشانت را آرام ...
متن کتایون آتاکیشی زاده
فکر میکردم میتوانم خودم را کنترل کنم اما دیدی؟!
دیدی با وجود تمام مقاومت هایم ،همرنگ جماعت شده ام؟!
ناخواسته گره خورده ام به پیچ و تاب موهایت...
مانند تمام عاشق ها دلتنگ شده ام برای منحنی لب هایت هنگام لبخند زدن و بریده بریده حرف زدنت هنگام خندی...
متن کتایون آتاکیشی زاده
تو درون من به خاک سپرده شدی...
تو و تمام خاطراتت...
قرار بود مرگت مرا آرام کند...
با تمام وجود می خواهم از تو دور باشم...
چشمانم را می بندم تا تصویرت ، دلم را از خود بی خود نکند
دستانم را از تو دور نگه میدارم
نفس عمیق نمی کشم مبادا عطرت در ...
متن کتایون آتاکیشی زاده
من اسیر مجسمه ای شده ام که از تو به جا مانده است
مدفون خاطرات و مغلوبِ ترک کردن است...
برای فراموش کردنت
عکس هارا ، فیلم ها و یادگاری هارا از بین برده است
تار سفید موهایش را با رنگ می پوشاند
خطوط صورتش را با آرایش محو میکند
چین و چروک دست های...
متن کتایون آتاکیشی زاده
او اگر بخواهد برای بدترین آدم این خاک هم در دلش جای دارد...
دلش کوچک نبود...
او خودش مرا نخواست • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
ی حرفهایی هست که شاید چند سال پیش شنیده باشید ، شاید چند روز پیش...
تو کل روز نهفتن ولی تو شب هربار یادشون میفتین مثل چاقو تا دسته فرو میرن تو قلب آدم...
اما اینجا به جای خون ، اشک سرازیر میشه!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
من همیشه فکر میکردم وقتی عزیزانم رو بغل میکنم چشمامو می بندم ، چون هیچ تصویری از اون لحظه یادم نمیومد ولی امروز فهمیدم چشمام موقع در آغوش کشیدنشون بازه اما انقدر احساسمون زیبا و قویه که تصویر رو به روم برام مهم نیست...
می خوام بگم همه چیز رو از دست ...
متن کتایون آتاکیشی زاده
تو دور میشوی
و دیر میشود
برای دوست داشتنت...!
به قلم: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
مرگ مرا آرزو نکن
برای مرگ باید سبک بود...
من نمی میرم...
دوری تو روی دلم سنگینی میکند • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
رنگ و فرم چشمانش خیلی شبیه تو بود...
اما مانند تو عشقِ مرا در خودش نداشت :)
به قلم: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
بعد از تو
دلبستن به دخترِ درون قاب عکس هم حرام بود...
چه برسد انسان های واقعی...!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
بعضی ها یک جور خاصی آرام اند...
حتی نگاهشان هم حال آدم را خوب میکند
صدایشان یک موج اعتماد را به ساحل دلهایمان می رساند
لبخندشان می شود مسیر راهمان
بعضی ها به طرز عجیبی دوست داشتنی اند...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
گلویم مزه خون می دهد
چشمانم تار شده است
اما من از ابتدا نابینا نبودم... من رفتنت را به چشم دیدم
منظره رو به رویم خالی است...
نه تنها منظره رو به رویم
جهانم خالی ست!
از ابتدا هم خالی نبود... من دنیا را در تو دیدم
هیچ صدایی از گلویم بیرون ن...
متن کتایون آتاکیشی زاده
چشمانش سرخ بودند
مانند آسمانی که با نگه داشتن اشک های خونینش ، تاوان غروب خورشید را میداد...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
آدم ها دیر یا زود به خانه شان برمیگردند...
مگر خانه ات در قلب من نبود...؟!
تو کجا مانده ای این همه شب؟! • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
دلتنگی طعم خون میدهد...
نشت میکند تمام خاطرات از جایی که حبسشان کرده بودی...!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
رنگ صدایش
خاکستری بود...
بغض داشت...
گویا صدایش از مسیر پر پیچ و خم و باریکی می گذشت تا حرف هارا به گوش ما برساند...
حرف هایی که مدت زیادی در بن بست گلویش مانده بودند...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
آدم های برای ماندن بهانه می خواهند...
قشنگ است بهانه ی نگه داشتن کسی در این دنیا بودن... • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
جایی بین دوست داشتن ها متولد شده ام
در سینه ام به جای قلب ، پروانه دارم
نه شکسته می شود
نه ترک میخورد از محبت ندیدن ها
همان پروانه ای ست که دور شمع نگاهت میگردد
فقط ممکن است بسوزد... از حرکت بایستد... آن هم بعد از مدت ها عشق ورزیدن یک طرفه.....
متن کتایون آتاکیشی زاده
وقت هایی که حس می کنی به هیچ جا تعلق نداری ،
کسی باید باشد تو را در آغوش بکشد...
کسی باید کنار گوشت زمزمه کند«اینجا»... • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
دلم برای تو که تنگ میشود به دیدنت پناه می آورم
اگر دلم برای کسی تنگ شود که دور است ، به عکس و ویس هایش...
و اگر دلم برای خودم تنگ شود
به کسی پناه میبرم که مرا با تمام وجودش دوست دارد...
تمام وجودش... تمام وجودم!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
کاش برای بخیر شدن صبح مان
چیزی بیشتر از یک قهوه داشتیم...
گرمایی که روحمان را تسلی ببخشد و آرامشی که درونمان را از این تلاطم نجات دهد...
صبحتون بدون غم • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
گاهی بین آرزوهایم
حواسم پرت می شود
اسم تو را می آورم...
تو هم سعی کن باور کنی عمدی نیست...
گاهی مانند من ، اشتباهی
مرا آرزو کن
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
دل زده میشوم از تمام بودن ها
وقتی یکی پس از دیگری قصد رفتن می کنید!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
زندگی ام خاکستری شده است
صبح های تکراری
شب های تکراری
فکر های تکراری
بغض های تکراری...
بغض های تکراری...!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
مانند آخرین صفحه ای که از چاپ شدن در کتاب
جا ماند.. و اتمام داستان را تغییر میداد ،
کاش آخرین حرف های مرا می شنیدی...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
تحت هیچ شرایطی قبل از رسیدن به مقصد ، دست یکدیگر را رها نکنید..
میخواهید بند کفشتان را ببندید و سرتان را بالا می آورید می بینید دستی که شما رها کردید ، کس دیگری گرفته است...!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
من در خانه ای زندگی میکنم که نسبتا آپارتمان بزرگی است
دو اتاق و یک هال و یک پذیرایی دارد
اما از آن دو اتاق ، تنها یکی از آنها سهم است
آن اتاق پنجره ای ندارد که هر لحظه به آن خیره شوم و منتظر آمدنت باشم
ان اتاق دور ترین اتاق خانه نسبت به در اس...
متن کتایون آتاکیشی زاده
*در را باز میکنم
میروم داخل کوچه
منتظرم میشوم عابری مسیرش را به داخل کوچه ما بی اندازد
بعد میروم جلویش را می گیرم و می پرسم :« ببخشید... شما اتفاقی وارد این کوچه شدید؟!»
عابر دستی داخل موهایش می کشد و نگاه متعجبش را به چشمانم می دوزد :« متوج...
متن کتایون آتاکیشی زاده
اصلا مگر مهم است تو دوستم داشته باشی؟!
مگر مهم است من دلتنگت باشم و تو عین خیالت هم نباشد؟!
چه اهمیتی دارد که من سعی میکنم علاقه ام را ابراز کنم و تو مرا مدام پس میزنی؟!
این ها که مهم نیستند...
یعنی
میدانی؟!
تا وقتی دنیا تو را دارد
من اه...
متن کتایون آتاکیشی زاده
ادامه