زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
کتایون آتاکیشی زاده
مینویسم تا اتفاق بیفتد!
بغض هایم عطر خون می دهد؛
پیراهنِ تو، بوی صلح،
و من پس از جنگ های بسیاری به خانه رسیده ام.
گرمای چشمانت یخ دلم را باز کرده و
آغوشت ناامنیِ تنهایی ام را می زداید.
معنای امن بودن در تو خلاصه می شود؛
در شانه هایی که محکم ترین جای زمین اند، برا...
متن کتایون آتاکیشی زاده
این روزها آنقدر درگیر مشغله شده ایم که وقت برای اشک ریختن نیست.
گریه باید بماند برای رانندگی،
زیر پتو،
حمام،
پشت سینک آشپزخانه.
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
و مَعشوق ها،
مخلوقِ شعرهایی هستند
که عُشاق می سُرایند...
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
غم انگیز است که ما شمع نیستیم؛
تا با اندوه هایمان،
اشک ریخته؛
آب شده؛ کوتاه آمده و تمام شویم.
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
ما از تاریکی هراسی نداریم.
از روشنایی می ترسیم؛
از حقیقت، فهمیدن، آگاه شدن...
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
گاهی تمام وجودت عکس می شود؛
قاب می شوی روی یک شومینه ی قدیمی.
شاید، گاهی، نگاه کسی، غبار را از روی تنهایی هایت پاک کند.
کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
او ترس را با لبخند نشان می دهد؛ جیغ نمی کشد.
و اکنون لبه ی پرتگاهی ایستاده؛
می خندد؛ عمیق و بلند،
دلش را می گیرد، سرش را عقب می دهد.
خنده نشانه ی شادی ست؛
همه می شنوند اما،
هیچکس، هرگز نخواهد فهمید، فریاد بلند وحشت زدگی اش را... .
کتایون...
متن کتایون آتاکیشی زاده
از بغض من می چکد
اندوه های بر زبان نیامده...
کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
اگرچه دستت به خونم آلوده نشد،
فکر نکن می شود اسم قاتل را از روی تو برداشت!
آرزوهای من تو را نخواهند بخشید!
کتایون آتاکیشی زاده
پروکائین (۲۰ خرداد ۱۴۰۰)...
متن کتایون آتاکیشی زاده
گاهواره می خواهم؛
آرامیدن،
امنیت،
نو شدن،
پاک شدن،
دست کشیدن روی وجودم.
مانند پاک شدن گرد و خاک از روی میز؛
برداشتن ملحفه از روی مبل؛
فوت کردن شیشه ی یک قاب عکس قدیمی.
کاش کسی دستی روی گونه ام بکشد؛
کاش اشکی سرازیر شود تا پاک کند این...
متن کتایون آتاکیشی زاده
می خواهم مانند گذشته دستان کسی را محکم بگیرم؛ انگشتانمان را بین هم قلاب کنیم .
شانه به شانه اش قدم بزنم و زیر چشمی به پاهایش نگاه کنم؛
هنگامی که پای راست را جلو می گذارد، پای چپ را جلو بگذارم و قدم هایمان را هماهنگ کنیم.
در یک اسفند بارانی و خنک...
متن کتایون آتاکیشی زاده
دستش را روی دستم گذاشته و آن را به سمت چپ سینه اش می برد.
ضرب می گیرد: پوم
دستم را روی سینه اش می گذارد.
ضرب می گیرد: تاک
دستم را از پیراهن چهارخانه اش فاصله می دهد.
ضرب را تند می کند: پوم، تاک، پوم، تاک...
مردمک چشمانش هنگام نگاه به صورتم می ...
متن کتایون آتاکیشی زاده
غم هایت هرگز آنقدر بزرگ نخواهد بود؛
که در آغوش من جا نشوی..! :)
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
تمام نیازهایمان در همین جمله خلاصه می شود؛
کسی که بتواند تمام ما را در آغوش خود جای بدهد.
جسم به تنهایی کافی نیست؛ اگر روح و افکار من از حصار عشق او خارج باشد..!
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
وابسته می شویم؛
وابستگی نخی، نخ کش شده از قلب بافتنی انسان ها است.
انتهای رج به رج شکافتن،
تمام شدن، و از دست دادن است!
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
مهر و محبتی که نثارت کردم؛
و لایقشان نبودی را،
پای صدقه می گذارم.
تو محتاج محبت بودی؛
به تو می بخشم، بلکه بلای دلشکستگی های آتی، از سرم بگذرد.
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
کاش تو کاپشنی بودی،
که از پشت بغلم کنی؛
نگین گردنبندی بودی،
که دست روی قلبم بگذاری؛
کاش لنز بودی،
که تو را روی چشمانم بگذارم؛
شالگردن بافتنی بودی،
که دست دور گردنم بی اندازی؛
کاش جزئی از من بودی،
تا ثانیه ای دلهره از دست دادنت، دست ا...
متن کتایون آتاکیشی زاده
•♥️•
کودکِ روانپریشِ هم زیست گر، نام یک بیماری روانی در کودکان است.
کودکی که نمی تواند رشد روانی سالمی داشته باشد و از ابتدا قادر به شناخت دنیای بیرون خود به کمک دیگران نیست .
او تنها یک تصور از دنیای بیرونی خود دارد؛ مادر!
مادر یا والدی که ا...
متن کتایون آتاکیشی زاده
یک امروز را ناخوش احوالم؛
همین یک روز را برایم کسی باش،
که تمام عمر برایت بودم..!
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
شالگردنی برای روزهای پاییزی می خواهم؛
سرنوشت عشقمان را بباف!
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
حل می شوم در تمام مشکلات؛
و جاری می شوم روی گونه های خویش..!
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
« زمستون، برای تو قشنگه پشت شیشه؛
بهاره زمستون ها برای تو همیشه؛
تو مثل من زمستونی نداری؛
که باشه لحظه ی چشم انتظاری؛
گلدون خالی ندیدی؛
نشسته زیر بارون؛
گلهای کاغذی داری تو گلدون...».
تو دست بر موی معشوقه ای می کشی،
که در خیالت تا اب...
متن کتایون آتاکیشی زاده
چقدر از اون صبح هایی بی زارم
که چشمات رو باز می کنی؛ چیزی یادت نمیاد
و بعد چند نفس، اتفاق ناگوار دیشب برات مرور می شه
و دوست داری تا ابد زیر پتو خودت رو قایم کنی!
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
و اما امروز...
آغازِ آخرین پایانِ پاییز است.
شروعِ اتمام دلگیری ها، دلتنگی ها، دلشکستگی ها، و تمام غم های این فصل.
آذر نوید تمام شدن می دهد؛ اما معنای حقیقی آغاز است. 🍁
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
تا قبل از آلکمئون (فیلسوف یونانی)، مرکز احساسات رو قلب می دونستند ؛
حتی مدتی بعد از کشف اعصاب و سیستم عصبی توسط آلکمئون، و بیان کردن مغز به عنوان مرکز کنترل احساسات، بازهم نظریه ها به سمت قلب برگشت.
این نظریه ها انقد قوی بودن که حتی الان هم با و...
متن کتایون آتاکیشی زاده
من لالم اما حرف می زنم؛
تو نابینایی اما نمی شنوی!
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
صبح،
شروع نیست...
صبح،
یعنی ادامه!
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
هم راه شدن با تو زاده ی ذهن من است؛
تو دلت را پاگیر عشق و عاشقی نمی کنی.
نمی خواهی علاقه ی کسی روی قلبت سنگینی کند؛
تو را برای پرواز آفریده اند!
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
هیچ کس برایم «من» نمی شود؛
این دردناک ترین قسمت مهربانی به دیگران است..!
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
در دلت جاگیر شدن
پایان تمام مناجات و شب زنده داری های من است :)
- کتایون آتاکیشی زاده...
متن کتایون آتاکیشی زاده
ادامه